eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
👩‍⚖   🌷 ﷽ - احسان داري چي ميگي؟ داري درمورد مبينا حرف ميزني ديگه؟ آره؟ - اسم نحسش رو جلوي من نيار. ديگه نميخوام حتي درموردش چيزي بشنوم. ميخوام هر خاطرهائي رو كه با اون دارم فراموش كنم. - تو خودت ميتوني باور كني كه مبينا چنين آدمي باشه؟ آخه چطور ممكنه؟ عكسش رو با كي ديدي؟ با يه عكس به اين راحتي درموردش قضاوت كردي؟ - فقط يه عكس نبود؛ همه ي پياماش، حرفاش، عكساي دونفره اشون. توي همهي اون عكسا داشت به سادگي من ميخنديد. داد زد: - احسان به خودت بيا. به چشمهاي مضطربش خيره شدم. با صدايي آروم گفت: - كي اون عكسا رو بهت نشون داد؟ - معشـ*ـوقه اش، هموني كه قرار بوده بعد از طلاقمون باهم ازدواج كنن. تو ميدونستي هستي نه؟ تو از اول هم ميدونستي كه اون به خاطر مريضيش نيست كه ميخواد ازدواج كنه. فقط به خاطر اين بوده كه خونواده اش اجازه نميدادن با اون مرديكه باشه. با من يه ازدواج سوري كرده تا به اون برسه. بگو ميدونستي يا نه لعنتي؟ - تو ديوونه شدي. چي داري ميگي؟ خوبه خودت ميدوني كه مبينا سرطان داشت. ميدوني كه يه غده توي شكمش روزبه روز بزرگتر ميشد. اين چرتوپرتا چيه كه داري ميگي؟ اين خزعبلات رو كي توي سرت فرو كرده؟ معشـ*ـوقه ديگه چه كوفتيه؟ - بهتره ديگه بري. نه حوصله دارم كه درموردش حرف بزنم. نه علاقه اي دارم كه مدام اسمش رو بشنوم. برو هستي. ناراحت بود و عصباني. روبه روم ايستاد و به چشمهام نگاه كرد. از نگاهش خشم ميباريد و نگاه من چيزي به جز نفرت نداشت. - اسم اون كسي كه اين حرفا رو به خوردت داده كيارش نيست؟ ابرومهام توي هم كشيده شد و چشمهاي خشمگينم از حدقه در اومد. پس حدسم درست بود، هستي هم ميدونست. دو نفري دست به يكي كرده بودن. هردوشون توي اين ماجرا دست داشتن. من رو بازي دادن تا فقط به خواسته هاشون برسن. - پس... پس تو هم ميدونستي. ميدونستي و چيزي به من نگفتي. بشقاب چيني روي كابينت رو روي زمين انداختم و فرياد كشيدم: - ديگه چي هست كه ازش خبر ندارم؟ ديگه چي رو ازم پنهون كردين؟ - قلدر بازيات رو واسه خودت نگه دار. گوش بده ببين چي ميگم... نميخواستم بشنوم. اصلاً علاقه اي به شنيدن حرفهاش نداشتم. - فقط برو هستي. نميخوام مثل اون دوست عوضيت دستم روي تو هم بلند بشه. يه طرف صورتم سوخت و با تعجب بهش خيره شدم. به چه جرئتي به من سيلي زده بود؟ به چه جرئتي داشت من رو اينجوري خوار ميكرد؟ با چهره اي ناباور بهش خيره بودم كه با خشم از لابه لاي دندونهاي كليد شده اش غريد: - به چه حقي روي خواهر من دست بلند كردي؟ به چه حقي بهش تهمت به اين بزرگي زدي؟ به چه حقي بچه اش رو ازش گرفتي؟ به چه حيووني تبديل شدي احسان؟ چرا بهت اعتماد كردم و بهترين دوستم رو دستت سپردم؟ اي كاش ميمُردم و اين كار رو نميكردم! اي كاش هيچوقت پسرخاله اي به اسم احسان نداشتم! با چشمهايي گريون از آشپرخونه بيرون رفت كه صداش زدم: - هستي. ايستاد. شونه هاش آروم تكون ميخورد. هق هق صداش قطع نميشد و گريه اش شدت پيدا كرده بود. - اون كسي كه الان بايد طلبكار باشه منم، نه تو. با چشمهايي قرمز به سمتم برگشت. - اون كسي كه بهت عكس و پياما رو نشون داده، پسرعموي مبيناس. قبل از ادواجتون وقتي كه مبينا هنوز دانشگاه نميرفت، هميشه دنبال مبينا بود و به هر نحوي ميخواست بهش نزديك بشه. بالاخره با حرفاش مبينا رو خام كرد. بهش ميگفت كه واقعاً دوستش داره. مادر مبينا براي اينكه بهش اثبات كنه اون آدم خوبي نيست، به مبينا گفته بود كه ميتوني براي يه مدت كوتاهي باهاش در ارتباط باشي تا از اخلاق و رفتارش مطمئن بشي. يه مدت خيلي كوتاهي باهم در ارتباط بودن تا اينكه اون پسره ي عوضي از مبينا چيزهايي فراتر از اون ميخواست و وقتي مبينا اين روي كثيفش رو ديد ارتباطش رو قطع كرد؛ اما اون ولكن مبينا نبود و هر روز به نحوي تهديدش ميكرد و مزاحمش ميشد. وقتي مبينا جريان رو برام تعريف كرد، كامپيوتر پسره رو هك كردم و همه ي عكسا رو حذف كردم؛ اما نميدونم چطور دوباره تونسته عكسا رو به دست بياره و زندگيش رو اينجوري نابود كنه. اگه يه كم به مبينا اعتماد داشتي، حداقل ازش توضيح ميخواستي. حداقل از زبون خودش همه چيز رو ميشنيدي. نه اين كه با حرف يه عوضي اينجوري قضاوتش كني. واقعاً برات متأسفم كه مبينا رو از دست دادي. سمت در رفت و دستگيره رو پايين آورد كه گفتم: - از كجا معلوم حرفايي كه ميزني حقيقت داشته باشن؟ - همه ي عكسايي كه من حذف كردم توي كامپيوتر خونه هست. اگه اون عكسايي كه اون پسره نشونت داده باشه همون عكسا باشن قبول ميكني؟ - حرفت رو باور نميكنم. پوزخندي زد و گفت: - داري جون ميكَني تا قبول كني مبينا بهت خــ ـيانـت كرده. اگه دوست داري اينجوري فكر كني، باشه؛ اما مبينا شماره اش رو هم عوض كرده. اگه اون پياما از شماره ي قبليش ارسال شده باشه هم ميتوني بفهمي همه چيز مربوط ب