#هدیهیاجباری👩⚖
#پارتسینهم🌷
- مطمئن باشيد هيچوقت حرفاتون رو فراموش نميكنم. تمام سعي خودم رو ميكنم
كه يه پرستار باشم.
- خيالم رو راحت كردي! حالا برو به كارت برس. بيمارا منتظرن.
- بله حتماً. خداحافظتون!
- خدانگهدار!
از اتاق آقاي دكتر بيرون اومدم. واقعاً كه نبود دكتر توي بيمارستان مثل نبود
ستونهاي يه ساختمون، برامون سخته. خيلي ناراحت شدم؛ به خصوص وقتي كه
استادت، نه تنها باعث آموزش مباحث درسي بلكه باعث پيشرفتت ميشه و درس
زندگي رو هم بهت آموزش ميده. اونوقته كه متوجه ميشي برخي آدمها چقدر قلب
بزرگي دارن و هنوز هم افراد مهربان و دلسوز و با وجدان كاري هم پيدا ميشه.
استادي كه براي من فراتر از يه استاد بود؛ براي من استاد اخلاق و زندگي بود.
سوار آسانسور شدم و به دختربچهي خوشگلي كه دست توي دست مادرش به من
خيره شده بود، لبخند زدم.
با ويبرهي گوشيم دستم رو سمت جيب مانتوم بردم. جانم؟
- سلام عزيزم خوبي؟
- ممنونم شما خوبي؟
- مرسي. بابات زنگ زد به آقاي ايراني؛ امّا مثل اينكه قبول نكردن كه امشب نريم.
قرار شد ما بريم، بعدًا احسان بياد دنبالت!
- حالا چه واجبيه آخه؟!
- ديگه دعوت كردن، زشته اگه بخوايم مخالفت كنيم.
- باشه.
- راستي!
- بله؟
- يهكم به خودت برس، يه آرايشي بكن. اون بدبخت فلكزده كه گـ ـناه نكرده
نامزد تو شده!
مامانجون حرفا ميزنيا! من الان توي بيمارستان لوازمآرايش از كجا بيارم؟!
- بالاخره يهكاريش بكن. مبينا اگه ديدمت كه همينجوري اومدي، كلهات رو ميكنم.
- چشم! امر ديگه؟
- مواظب خودت باش.
- خداحافظ!
گوشي رو توي جيب مانتوم سر دادم و سري تكون دادم. از دست اين مامان! آخه
مگه اينجا آرايشگاهه؟!
***
احسان
- سلام آقاي صالحي! احوال شما؟
به لطف شما. شما خوب هستيد؟
- متشكرم! امروز ميتوني بياي خونه؟
- بله حتماً. كي بيام خدمتتون؟
- هرچي زودتر بهتر. اگه كه همينالان كاري نداري توي شركت، بيا اينجا.
- چشم ميام!
- با آريا باهم بيايد.
- احتمالاً كار داشته باشن.
- بگو كارا رو بسپاره به خانم همتيان و خودش بياد.
- چشم!
- بسيار خب. خدانگهدار!
- خداحافظ شما!💚💚💚
🌹🌹 به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
#ماه_شعبان
↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>