💢ابلیس به ۵ علت #بدبخت شد:
➊اقــــرار به گـــــناه نڪرد
➋از ڪرده پشـــــیمان نشد
➌خــــود را مـلامـت نڪرد
➍تصـمیم به تـــوبه نگرفت
➎از رحـمت خدا نامید شد
@delneveshte_hadis110
💠آدم به ۵ علت #سعادتمـند شد:
➊اقـــــرار به گـــــــناه ڪرد
➋از ڪرده پشـــــــیمان شد
➌خــــود را ســـرزنش ڪرد
➍تعـــجیل در تـــــوبه ڪرد
➎به رحمت حق امید داشت
@delneveshte_hadis110
#تلنگر ❗️
نشست تو تاکسی
دید راننده نوارِ قرآن گذاشته
گفت: آقا..! کسی مُرده..؟!
راننده با لبخندتلخی گفت:
بله؛ دلِ من و شما 💔
@delneveshte_hadis110
💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.💐✨
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
☘❤️🌻🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
#سلام_امام_زمانم✋🏻💚
🌸الا اے آخرین آواےښڔمد
کُجایےمَہدے آݪ مُحمّد
🌼بیا آقا هَمه چشم انتظارَند
گُل زهرا دِگر طاقَت ندارند
🌤️خدایا با ظہور آیہ ے نور
بده شادے به دلہاے پُر از شور
🍁دلَم مے میرَد با داغِ جدایے
بیایابن الحَسن آقا کُجایے
🌹به نیت ظهور قائم آل محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
به حضرت زهرا سلام الله علیها
و امیرالمؤمنین علیه السلام
يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🦋🦋
يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@delneveshte_hadis110
#هدیهاجباری👩⚖
#پارتصدهجدهم🌷
﷽
نگاه متشكري به عمو انداختم كه در جواب لبخندي بهم پاشيد. حرف عمو براي
همهي اهل خانه حكم سند رو داشت و ديگه كسي مخالفتي نكرد.
خاله بهم گفت:
- مبينا تو رو خدا هر چي شد خبرم كن، من تا صبح بيدارم.
چشم خاله جون شما فقط استراحت كنيد. اميد اگه بهوش بياد و شما رو اينطوري
ببينه حالش بدتر ميشه.
خاله سري تكون داد و لبخند تلخي زد.
آيدا و آناهيتا و امير ازم خداحافظي كردن. عمو از اينكه قرار بود پيش اميد بمونم ازم
تشكر كرد و در آخر احسان نگاه غمانگيزش رو بهم دوخت.
- ممنونم.
- اميد هم مثل برادر نداشتمه. هيچ فرقي نميكنه.
- چي ميخوري برات بگيرم؟
فكري كردم و گفتم:
- هـ*ـوس همبرگر كردم.
- دوغ يا نوشابه؟
- دوغ.
باشه، فعلا!
- به سلامت.
با چشم رفتن احسان رو نگاه ميكردم. ديگه همه ي اتفاقات شب گذشته رو فراموش
كرده بودم. الان احساني رو جلوم ميديدم كه به كمك نياز داره.
عقبگرد كردم و سمت آي.سي.يو رفتم كه آقاي حسني از آي.سي.يو بيرون اومد.
- اقاي حسني!
- بله؟
- وضعيت بيمار چطوره؟
- هنوز تغييري نكرده.
سرم رو به نشونهي فهميدن بالاوپايين كردم و لبخند متشكري بهش زدم.
به ساعت نگاه كردم، شيفت فاطمه هنوز تموم نشده بود. سمت ايستگاه پرستاري
رفتم كه با ديدن من لبخند خسته اي زد.
امروز بايد روز سختي بوده باشه.
سرم رو به نشونه ي مثبت بالاوپايين كردم. روي صندلي داخل ايستگاه پرستاري
نشستم. فاطمه از داخل فلاسك دوتا ليوان چاي ريخت و با قندون روي ميز جلوم
گذاشت.
ليوان گرم چاي رو توي دستم گرفتم و بخار حاصل از اون رو بو كشيدم.
- الان فقط يه چاي ميتونه حالم رو خوب كنه.
فاطمه لبخندي بهم زد و قندون رو به سمتم گرفت. قندي بين لبهام گذاشتم و
پشتش چايي خوردم.
- خانم رفيعي شما اينجاييد؟
از روي صندلي بلند شدم و به چهره ي متعجبش نگاه كردم.
- چيزي شده آقاي دكتر؟ اميد...
- نه آخه فكر كردم رفتيد خونه!
نفس آسوده اي كشيدم و گفتم:
نه امشب پيش اميد ميمونم.
- آهان. شام خورديد؟
- نه قراره...
صداي احسان اومد و چند ثانيه بعد هم چهره اش پيدا شد.
- من خريدم.
نايلون داخل دستش رو بالا آورد و بهم نشون داد. لبخندي زدم و تشكري زير لب
گفتم.
آقاي دكتر سري تكون داد، شب به خيري گفت و رفت.
همراه با احسان توي سالن انتظار نشستيم. احسان همبرگر رو از داخل نايلون بيرون
آورد و به دستم داد. عجيب گرسنه بودم و احساس ميكردم كه اگه يه ثانيه ي ديگه
بگذره از گرسنگي تلف ميشم.
همبرگر رو از دستش گرفتم و با شوق بهش نگاه كردم. گازي به همبرگر زدم و تازه
يادم به احسان افتاد. به زور لقمه ام رو پايين دادم و گفتم:
خودت چي؟
خنده اش گرفت و گفت:
- براي خودم هم خريدم؛ ولي نتونستم تنهايي بخورم. ديگه عادت كردم هميشه يه
نفر باشه تا با اون غذام رو بخورم.
لبخندي از ذوق زدم و با همديگه غذامون رو خورديم.
- مبينا!
- بله؟
- من خيلي ميترسم.
- از چي؟
- از اينكه اتفاقي براي اميد بيفته. اونوقت من...
- احسان اتفاقي براي اميد نميفته؛ باشه؟
به چهره ي پر از تشويشش نگاه كردم. خستگي از صورتش نمايان بود و نگراني
اجازه نميداد كه لحظه اي به استراحت فكر كنه.
- بهتر نيست يه كم بخوابي و به چيزاي خوب فكر كني؟
- ممنون كه الان كنارمي.
توي عسلي چشمهاش غرق شدم وقتي كه ازم تشكر كرد. انگار دنيا توي دستهام
بود و خدا بهم لطف بزرگي كرده بود.
- ميخواهي يه كم آروم بشي؟
سرش رو به نشونه ي مثبت تكون داد كه قرآن جيبيم رو از داخل جيب رو پوشم
بيرون آوردم و به دستش دادم.
- فقط يه آيه ازش بخون، اونوقت آروم ميشي!
نگاه متعجبي بهم انداخت و بعد به قرآن توي دستش نگاه كرد.
- آخه... آخه فكر نميكنم بلد باشم.
- بيخيال! تو مثلاً وكيلي، بيشتر درساي شما عربيه. مگه ميشه بلد نباشي عربي
بخوني؟
دستش رو روي جلد قرآن كشيد و صفحه اي باز كرد.
- بايد كمكم كني.
- حتماً.
شروع به خوندن كرد.
- بسم االله الرحمن الرحيم
ياايها الذين امنو اوفو اُحَُلتْ...
كمي بهش نزديك شدم و به كلمه اشاره كردم.
- اُحِلَتْ
سري تكون داد و ادامهي آيه رو خوند.
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
💕"هرگز"
به "دیگران"
#اجازه نده "قلم"
تو را در "دست" #گیرند
دفتر "سرنوشتت" را "ورق"
#بزنند "خاطراتت" رو "پاک"
کنن و در "پایان"
#بنویسند بگه
"قسمت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>
💕"زندگی" مانند #رانندگی
در يك #دشت زيباست...
#سعی كن از تک تک
لحظاتش "بهترين"
#استفاده رو ببری...
چون در انتهای #جاده
تابلويی با اين عبارت
#نصب شده
""دور زدن ممنوع""
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>