eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁راز هایت را به دو نفر بگو... 🍂"خودت و خدایت " 🍁در تنگنا به دو چیز تکیه کن.. 🍂"صبر و دعا" 🍁در دنیا مراقب دو چیز باش... 🍂"پدر و مادر" 🍁از دو چیز نترس 🍂که به دست خداست... 🍁"روزی و مرگ" 🍁به یک چیز 🍂هیچ وقت خیانت نکن... 🍁"رفاقت" 🍂تا وقتی "نگاه خدا" 🍁به سوی توست 🍂از روی گرداندن 🍁دیگران غمگین مباش... 🍁🍂
واااااااااای چه کانالیه این کانال😊🌻 خدائی نیای ضرر کردی😔😊 از گرفته تا کلا برای خودش باشی و نیای تو این کانال☺️ از محالاته😊 eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c امام رضائی ها کجائید📣📣📣📣📣
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @delneveshte_hadis110
💖 گفتند که تک سوارمان در راه است از اول صبح چشممان بر راه است از یازدهم، دوازده قرن گذشت تا ساعت تو چقدر دیگر راه است؟ 😔 @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به امام سجاد علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام يا اَبَا الْحَسَنِ، يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، يَا زَيْنَ الْعابِدِينَ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🌹 يَا أَبا جَعْفَرٍ، يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْباقِرُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🌹🦋 يَا أَبا عَبْدِ اللّٰهِ، يَا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَيُّهَا الصَّادِقُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
👩‍⚖   🌷 ﷽ * با ناله بيدار شدم و چشمهام فقط سقف سفيدرنگي رو ديد كه شبيه هيچ جايي نبود به جز بيمارستان. به سرم توي دستم نگاه كردم. جوني توي تنم نبود و رمقي براي وجودم باقي نمونده بود. با يادآوري اين دو روز گذشته، از كلانتري، نامه ي احسان، اشكهاي عمو، حرفهاش و ضجه هاي خاله ناخودآگاه با ناله و آه جيغ كشيدم و به سرُم توي دستم حمله بردم. از روي تخت بلند شدم كه دو پرستار به سمتم اومدن و شونه هام رو توي دست گرفتن و وادارم كردن تا روي تخت دراز بكشم. چيزي دورن وجودم ميسوخت و تاب و تحمل رو ازم گرفته بود. سوزن مسكن توي رگ دستم فرو رفت و ضجه ها و ناله هام كمكم فروكش كرد تا زماني كه اشكهام از گوشه ي چشمم پايين اومد و از پشت پرده ي اشكهام عمو رو ديدم كه به سمتم اومد و دستهاي يخ كرده ام رو توي دستش گرفت. با التماس گفتم: - بگو احسان زنده است. تو رو خدا بگو عمو! جلوي اومدن اشكش رو نگرفت و گفت: مادر و پدرت بيان پيشت. الانه كه برسن. دوباره پرسيدم: - زنده است مگه نه؟! حرفي نزد و سرش رو پايين گرفت. با ناله گفتم: - آخه من جواب اين بچه ي توي شكمم رو چي بدم؟ اگه گفت بابام كجاست چي بگم؟ عمو من جواب دل خودم رو چي بدم؟ من نميتونم بدون احسان زندگي كنم. - قوي باش دخترم! قوي باش. * صبحها بدون هيچ هدف و اميدي از خواب بيدار ميشدم. دوباره توي اتاقي بودم كه بيست وخورده اي سال از زندگيم رو هر روز صبح با بازكردن چشمم و ديدن سقف سفيدش شروع كردم؛ اما چقدر تفاوت داشت. صبح اون روزهايي كه با شوق از تخت پايين مياومدم، براي پدر و مادرم ناز ميكردم، صبحونه اي با عشق ميخوردم و براي رفتن به دانشگاه به اميد آينده اي روشن عجله ميكردم؛ اما اين صبحها عجيب بوي تنهايي ميدن، بوي نااميدي و زجر، بوي افسردگي و بي حوصلگي. دست و صورتم رو به زور شستم. قرصهايي رو كه ناشتا به اجبار خانم دكتر بايد ميخوردم به زور آب پايين دادم. اين روزها به طرز فجيعي ضعيف شده بودم و نگراني مامان بيشتر شده بود. نگران من و بچه اي بود كه قراره بدون پدر يه عمر زندگي كنه. چه زندگي دردناكي داري كوچولوي من! ليوان شيرعسل گرم مامان روي اپن بود و به زور بايد اون رو بخورم. سلام سردي كردم و بابا كه در حال بستن دكمه هاي پيراهنش بود با رويي خوش جواب سلام داد. - سلام بر گلبانوي بابا! لبخند تلخي زدم و پشت ميز صبحانه نشستم. ليوان شير رو به لبهام نزديك كردم و بوي شير زير بينيم خورد و بهونه اي شد بر اينكه تموم محتويات معدهم رو خالي كنم. مامان نگران از اتاق بيرون اومد و درحاليكه گره روسريش رو سفت ميكرد به سمتم اومد. - حالت خوبه؟ حال خوب تنها چيزي بود كه اين روزها هيچوقت به سراغم نمياومد. سري تكون دادم و به كمك مامان روي مبل نشستم و به زور خرمايي داخل دهنم گذاشتم كه صداي زنگ آيفون به صدا در اومد. مامان جواب داد و بعد با تعارفات بسيار دكمه ي آيفون رو فشار داد. با صدايي خوشحال گفت: - هستي اومده. لبخندي روي لبم نشست، لبخندي واقعي. چقد دلم براش تنگ شده بود. خيلي وقت بود كه نديده بودمش. به سمت در رفتم و به محض ديدنش خودم رو توي آ*غـ*ـوشش رها كردم و صداي گريه امون در هم پيچيد. از اينكه اين مدت نتونسته بود بهم سر بزنه ازم عذرخواهي كرد. مثل اينكه اين مدت همراه با مهيار به مسافرت رفته بودن و امروز از مسافرت برگشتن و تموم اتفاقات رو از خاله ميشنوه. دستش پشت كمرم نشست و گفت: مبينا تو كه باور نكردي؟! با نگاهي پر از غم بهش خيره شدم كه گفت: - هنوز كه چيزي مشخص نيست. يه نگاه به خودت انداختي؟ انقدر لاغر شدي كه ديگه نمي‌شناسمت. يه كم به فكر خودت و بچهت باش. به فنجونهاي دمنوش روي ميز خيره شدم و گفتم: - ديگه دل و دماغي برام نمونده. اگه تا الان هم خودم رو سر پا نگه داشتم فقط به خاطر بچه ي توي شكممه. آهي كشيد و سعي كرد بهم دلداري بده. - من مطمئنم كه اونا اشتباه كردن. احسان اصلاً توي اون كشتي نبوده. - پس كجاست؟ پس چرا الان نيست هستي؟! - توكلت به خدا. انشاءاالله مياد! نگاهي گذرا بهم انداخت و گفت: پاشو بريم بيرون يه حال و هوايي عوض كني. - اصلاً حرفش رو نزن كه حوصله ندارم. - اِ پاشو ديگه. دستم رو كشيد و به زور مانتو و روسريم رو دستم داد. به الاجبار لباسهام رو پوشيدم و آماده شدم. به هر ترفندي سعي ميكرد كه لبخند روي لبم بياره و من تموم تلاشم رو ميكردم كه ناراحتش نكنم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
01.mp3
7.21M
فایل صوتی (1⃣) 💐✨ گفتن از دیدارها، گفتن از دیدار امامی است که گاهی برای جویندگان راستین، چهره عیان می‌کند و قلب‌های زنگار گرفته را جلا می‌دهد . . . @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
Emam Reza.mp3
7.22M
رضا جان مریضارو شفا بده به مادرت🙏🙏 @emame_mehraban 🕊🕊🕊🕊