اول محمد حسن رو دیدم و بعد نورا؛ نورا در بهت و ناباوری همش دست میکشید به صورتم؛ فشار میداد رو چشمام و نگام میکرد👀
چون این۴٠ روز تصویری با هم حرف زده بودیم انگار بچه داشت تست میکرد ببینه واقعی ام یا هنوز تماس تصویریه😅😅
منم که تازه شور مادریم گل کرد و مگه گریه امون میداد😐 نمیدونم این ۴٠ روز چرا اشکامون واسه بچه ها نمیومد😅
پی نوشت: شکار لحظه ها
من از اونایی بودم که میگفتم حالا پرده خوش امدگویی دم در برای اومدن از مکه ام واجب نیست و نزنیم.
قبل از پرواز به سمت مکه زنگ زدم فائضه غفار حدادی تا چند تا تجربه ازش بگیرم و صحبتها کشیده شد سمت کانال و اشتراک گذاری تجربه؛ گفت حتی استاد ما توصیه کردن حتما پرده رو بزنید چون اینم یه جورایی بزرگداشت شعائره و در و همسایه ببینن که هنوزم هستن کسانی که میرن مکه..
این شد که در خونه ما هم این شکلی شد و تاثیرشو گذاشت که حالا براتون میگم💚
این چند روز درگیر ولیمه و سفر و دیدو بازدید فامیل ها بودیم و نرسیدم اصلا به ساک ها دست بزنم؛ قصد داشتم توی بازدیدهای اول دستمال اشک های سوغاتی و شیشه های اب زمزم طواف شده رو بدم به فامیل ها اما انقدر شلوغ پلوغ شد که اصلا نشد ساکها رو باز کنم...
برای اعضای اینجا هم سوغاتی کنار گذاشتم؛ حواسم هست...
میگم بهتون❤
884350722_1140458082.mp3
7.42M
.
مثلا کاش این مناجات رو میذاشتم میگفتم شب جمعه با این مناجات بریم حرم؟ 😭😓
کاش زمان متوقف میشد و برمیگشتم به یک ماه قبل همین موقع...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا مثلا اینو براتون بذارم و بگم
صفا و مروه ولی شلوغه... 🥲
این مداحی رو موقع طواف گوش میدادم و حالا جاده تهران به سمت قم تو ماشین داره پخش میشه و خیالم توی مطاف میچرخه...
..