🔸تعليق در فهرست حميد بن زياد
🔹محمد باقر ملکیان
🔺از جمله کتب حميد بن زياد نينوائی، كتاب الفهرست است. شيخ طوسی و نجاشی في ترجمه او به اين کتاب اشاره نکردهاند. اما نجاشی در دو مورد از اين فهرست ياد کرده است: شرح حال عبيد الله بن أحمد بن نهيك و نيز عليّ بن أبي صالح.
در مراجعه به فهرست شيخ طوسی میبينيم مورادی که شيخ طوسی به نقل از فهرست حميد نقل کرده است با خللهای مکرّر مواجه است، چرا که حميد (که شيخ کلينی است) از بعضی از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام تنها با يک واسطه نقل کرده است!
فهرست حميد به دست ما نرسيده است تا از كيفيت ترتيب مفرداتش آگاهی داشته باشيم، که آيا اين فهرست بر حسب حروف الفباست يا طبقه يا... از همين رو هر چه بگوييم به صورت احتمال است نه جزم. اما به نظر میرسد ـ والعلم عند الله سبحانه وتعالی ـ در فهرست حميد تعليق باشد، اما شيخ طوسی در مراجعه به فهرست حميد، متفطّن تعليق نبوده است، چرا که تعليق در بسياری از مواضع خلاف ظاهر است، از اين رو اسانيد فهرست حميد را بدون توجّه به تعليق ذکر کرده است .
اين نمونه ها را بنگريد:
1. نجاشی در شرح حال عبد الله بن أيّوب بن راشد مینويسد:
«أخبرنا الحسين بن عبيد الله قال: حدّثنا أحمد بن جعفر قال: حدّثنا حميد قال: حدّثنا القاسم بن إسماعيل قال: حدّثنا عُبَيْس عن عبد الله».
اما شيخ طوسی، طريق به کتب عبد الله بن أيّوب بن راشد را چنين گزارش میکند:
«أخبرنا جماعة، عن التعلكبري، عن عليّ بن حبشي بن قوني الكاتب، عن حميد بن زياد، قال: حدّثنا القاسم بن إسماعيل، عن عبد الله بن أيّوب بن راشد.
2. نمونه ديگر را در شرح حال عبد الرحمن بن أعين در رجال نجاشی بنگريد:
«أخبرنا الحسين بن عبيد الله قال: حدّثنا أحمد بن جعفر بن سفيان قال: حدّثنا حُمَيْد بن زياد قال: حدّثنا القاسم بن إسماعيل قال: حدّثنا عليّ بن النعمان عن عبد الرحمن بن أعين».
اما شيخ طوسی چنين نوشته است:
«أخبرنا جماعة، عن أبي المفضّل، عن حميد، عن القاسم بن إسماعيل القرشي، عنه».
از اين گونه نمونه ها فراروان است، که با مقايسه رجال نجاشی و فهرست شيخ فهميده میشود.
اين مطلب بعد و استيحاشی ندارد، بعد از آن که میبينيم شيخ در نقل از کتاب كافي نيز گاه متفطّن تعليق در اسانيد کافی نبوده است .
کلام صاحب معالم، در ذيل خبری که شيخ طوسی باسنادش از موسى بن القاسم از ابان بن عثمان روايت میکند، جالب توجه است. او درباره اين بی دقتی ها مینويسد:
«رعاية الطبقات تنكر رواية موسى بن القاسم هذا الخبر عن أبان بن عثمان بغير واسطة وإن وجد مثلها في عدّة طرق أخرى ، فإنّ السبب المقتضي لسقوط الوسائط في نظائره ـ كما بيّناه في مقدّمة الكتاب ـ ربما يأتي في الأسانيد المتعدّدة وخصوصاً التي يوردها الشيخ من روايات موسى بن القاسم، فإنّ التوهّم واقع فيها بكثرة وقد أشرنا إلى ذلك فيما سلف وبيّنا أيضاً في مواضع من الكتاب أنّ الواسطة المتروكة في مثله لا يكون إلا ممّن تتكرّر الرواية عنه فيستغنى بذلك عن إعادتها ويبنى التارك لها إسناد الحديث على ما قبله بحيث تشترك معه في شطر رجاله. وقد علم من حال الشيخ عدم التفطّن لهذا في أسانيد الكافي مع وضوح الأمر فيها فما ظنّك بطرق موسى بن القاسم مع بعد العهد بها واحتياج معرفة طبقات رجالها إلى مزيد استحضار».
البته تعليق ـ چنان که اشاره کرديم ـ خلاف ظاهر است، و شايد از همين روست که هيچ يک از محدّثين شيعه ـ به غير از کلينی در کتاب کافی ـ چندان به اين شيوه اختصار سند تمايلی نشان ندادهاند.
لینک یادداشت: 👇
https://malekian.kateban.com/post/4522
🔸شناسائی مصدر يک روايت مشهور در تهذيب الأحکام
🔹محمد باقر ملکیان
🔺روايتی را شيخ طوسی مرسلاً از امام عسکری عليه السلام نقل کرده است واصلا اشارهای به مصدر آن نکرده است. قبل از شيخ طوسی هم اين روايت ظاهراً در هيچ مصدری نيامده است.
روايت اين است:
روي عن أبي محمّد الحسن العسكري عليه السلام أنّه قال: علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسين، و زيارة الأربعين، و التختم في اليمين، و تعفير الجبين، و الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم.
اما خصیبی در الهداية الکبری روايتی را آورده که با نقل شيخ طوسی شباهت دارد.
روايت خصیبی اين است:
عيسى بن مهدي الجوهري عن أبي محمد العسكري عليه السلام: إنّ الله عز و جل أوحى إلى جدّي رسول الله (صلى الله عليه و آله) أنّي قد خصصتك و عليّاً و حججي منه ليوم القيامة و شيعتكم بعشر خصال: صلاة الخميس ، و التختم باليمين، و تعفير الجبين، و الأذان و الإقامة مثنى ، و حي على خير العمل. و الجهر في بسم الله الرحمن الرحيم، و الآيتين، و القنوت، و صلاة العصر و الشمس بيضاء نقية، و صلاة الفجر مغلسةً و اختضاب الرأس و اللحية، و الوشمة، فخالفنا من أخذ حقّنا و حزبه في الصلاة فجعل أصل التراويح في ليالي شهر رمضان عوضاً من صلاة الخميس كل يوم و ليلة، و كتف أيديهم على صدورهم عوضاً عن تعفير الجبين، و التختم باليسرى عوضاً عن التختم باليمين، و الفاتحة فرادى خلاف مثنى، و الصلاة خير من النوم خلاف حي على خير العمل، و الإخفاء عن القنوت، و صلاة العصر إذا اصفرت الشمس خلافاً على بيضاء نقية، و صلاة الفجر عند تلاحف بزوغ الشمس خلافاً على صلاتها مغلسةً، و هجر الخضاب و النهي خلاف على الأمر به و استعماله، الحديث.
به نظر میرسد مصدر شيخ طوسی کتاب الهداية الکبری حضينی است، اما بدنامی خصیبی در مجامع شيعی از يک طرف ، واز طرفی مخالفت بعضی از فقرات اين روايت با ضرورت فقه شيعی سبب شده شيخ طوسی بدون تصريح به مصدر، روايت را تقطيع کند وتنها فقراتی از اين روايت را بياورد. البته اين که محدثی، در نقل يک روايت، آنچه را با اعتقادات او ناسازگار است حذف کند، امری رائج است، واختصاص به شيخ طوسی و اين روايت ندارد. نمونهاش روايت مفصل علل الأحکام فضل بن شاذان است.
شيخ صدوق اين روايت را در دو کتاب علل الشرائع وعيون أخبار الرضا عليه السلام نقل کرده است، اما با مقارنه روايت در اين دو کتاب میبينيم در علل الشرائع فقراتی در اين روايت ذکر شده که آنها را در عيون الأخبار نقل نکرده، چرا که شيخ صدوق در عيون أخبار الرضا عليه السلام ملتزم به نقل روايات صحاح است، پس فقراتی را که صحيح نمیبيند وآن را با فقه شيعی ناسازگاری میبيند در نقل کتاب عيون الأخبار حذف میکند.
لینک یادداشت: 👇
https://malekian.kateban.com/post/4520
🔸چند نکته درباره مطالعات رجالی/حدیثی
🔹محمدباقر ملکیان
🔺۱. در مراجعه به مصادر رجالی شیعه حتما باید به مصادر اهل سنت هم نگاه کرد.
مثلا در بحث اسانيد رجال نجاشی، در صدر اسانيد، مراجعه به کتاب تاريخ بغداد، بسيار راهگشاست.
و یا در بحث مفردات رجالی در رجال شيخ طوسی ـ خصوصا در بخش اصحاب پیامبر (ص) تا اصحاب حضرت امام سجاد (ع) ـ مراجعه به مصادر رجالی اهل سنت خصوصا کتابهایی که در مورد صحابه نوشته شده سیما کتاب الاصابه بسیار مفید و کارساز است. البته مرحوم شوشتری بر اين باور است که شیخ طوسی در بخش اصحاب پیامبر (ص) از کتاب ابن منده اخذ کرده است (قاموس الرجال، ج۱، ص۱۴۸) من نیز منکر اين مطلب نيستم، اما الاصابه جامعتر است. (در اين باره مشغول نوشتن يادداشت مفصل تری هستم؛ تا خدا چه خواهد)
۲. در مراجعه به مصادر رجالی شیعه خصوصا فهرست شيخ طوسی و رجال نجاشی، نگاه مقارنهای بايد داشت، چرا که در نگاه غير مقارنهای اولا مباحث به طور کامل روشن نمیشود. ثانیاً نقائص و اشکالات معلوم نمیشود.
به نظر من برای ملاحظه مصادر سندی رجالی (يعنی مصادر فهرستی) بايد از چند کتاب در کنار هم بهره برد:
أ. رجال نجاشی
ب. فهرست شيخ
ج. فهرست ابو غالب
د. مشيخه شيخ طوسی
هـ. مشيخه شيخ صدوق
۳. در مراجعه به مصادر رجالی که در آنها اسانيد نيز ذکر شده است مثل رجال نجاشی و فهرست شيخ، حتما بايد به اسانيد کتب روائی هم مراجعه کرد.
یعنی اگر نجاشی به کتاب حلبی ـ مثلاً ـ سند نقل میکند، بايد ديد اين سند تا چه حدی با اسانيدی که در کتب روائی آمده شبيه است و تا چه حد تفاوت دارد.
اين شيوه اولا ما را از وجود خللهای احتمالی در اسانيد روايات و يا مصادر رجالی آگاه میکند. ثانيا در بحث شناخت کتب مشهوره و نسخههای کتب حئيثی اين شيوه کارآمد است.
در اين ميان، مشيخهها هم کتاب حديثی به شمار میآيند به اعتبار نقل اسانيد روايات، و هم کتاب رجالی به اعتبار بحثهای سندی.
۴. همان گونه که در بحثهای رجالی بايد به مصادر رجالی اهل سنت مراجعه کرد، در بحثهای سندی هم بايد به کتب رجالی اهل سنت مراجعه کرد.
https://malekian.kateban.com/post/4529
این دو یادداشت که در کاتبان منتشر شده، در حقیقت بخشی است از مقدمه تعلیقات من بر وسایل الشیعة. یکی در مورد خصائص سندی وسایل الشیعة، و دیگری مباحثی در مورد ضوابط شناخت روایات متحده.
https://malekian.kateban.com/post/4545
و
https://malekian.kateban.com/post/4544
#محمدباقر_ملکیان
يک نکته
مرحوم صدوق ـ رحمه الله ـ در من لا يحضره الفقيه روايتی را اين گونه نقل کرده است: « و قد روي عن أمير المؤمنين عليه السلام أنّه قال: لبن الجارية و بولها يغسل منه الثوب قبل أن تطعم، لأنّ لبنها يخرج من مثانة أمّها؛ و لبن الغلام لا يغسل منه الثوب قبل أن يطعم و لا بوله لأنّ لبن الغلام يخرج من المنكبين و العضدين ». (من لا يحضره الفقيه، ج1، ص68، ح157 باب ما ينجس الثوب و الجسد).
مرحوم محمّد تقی مجلسی ـ رحمه الله ـ در ذيل اين حديث در شرح فارسی من لا يحضره الفقيه نوشته: «اين خبر را كلينى و شيخ از سكونى روايت كرده اند از حضرت امام جعفر صادق صلوات الله عليه از آن حضرت». (لوامع صاحبقرانى، ج1، ص525)
اما اين روايت را ـ علاوه بر صدوق ـ تنها شيخ طوسی ـ رحمه الله ـ در تهذيب و استبصار نقل کرده است. (نک: تهذيب الأحكام، ج1، ص250، ح5، باب تطهير الثياب و غيرها من النجاسات؛ الاستبصار، ج1، ص173، ح1، باب بول الصبي). واثری از آن در کافی نيست.
آيا نسخه کافی مرحوم مجلسی با نسخه موجود متفاوت است؟ یا اصلا مرحوم مجلسی این روایت را از کتاب های دیگر کلینی نقل کرده اند نه کافی، چرا که تعبیر ایشان «کلینی» بود نه «کافی»؟ يا نسبت اين روايت به کلينی، ناشی از سهو مرحوم مجلسی است؟
در پاسخ به این سوالات باید عرض کنم:
1. احتمال این که مرحوم مجلسی این روایت را از کتاب های دیگر کلینی، غیر از کافی، نقل کرده باشد احتمال بسیار ضعیف و غیر قابل اعتنایی است، چرا که:
اولا لسان این روایت، به دیگر کتاب های کلینی شباهت ندارد.
و ثانیا غیر از کتاب کافی، هیچ یک از کتاب های دیگر کلینی بدست علمای آن دوره نرسیده است. آخرین گزارش هایی که از کتاب های دیگر کلینی بدست ما رسیده است از علمای حله است. مثلا سید بن طاووس گویا رسائل الائمه کلینی را در اختیار داشته است.
2. به نظر می رسد احتمال سهو، قابل قبول تر است، چرا که:
اولا نسخه کافی مرحوم مجلسی اول، فرقی با نسخه های موجود ندارد، یعنی نسخه هایی از کافی وجود دارد که اجازه ایشان را دارد و با نسخه های موجود تفاوتی ندارد.
ثانیا مرحوم مجلسی در شرح عربی من لا يحضره الفقيه نوشته است: «رواه الشيخ، عن النوفلي عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه، عنه صلوات الله عليهم». (روضة المتقين، ج1، ص206). و اشاره ای به نقل کلينی نکرده است.
اما در پاسخ به اين سوال که چه چيز باعث اين سهو شده، وجهی را می توان محتمل شمرد. توضيح اين که مرحوم شيخ طوسی در تهذيب، سند اين روايت را چنين آورده است: «عنه عن إبراهيم بن هاشم عن النوفلي عن السكوني عن جعفر عن أبيه عليه السلام أن علياً عليه السلام».
مرجع اين ضمير ـ چنان که از استبصار نيز فهميده می شود ـ محمّد بن احمد بن يحيی است. اما در دو روايت قبل از اين روايت، روايتی به نقل از کليني آمده است (نک: تهذيب الأحكام، ج1، ص249، ح2). وبه نظر می رسد پرش چشم از روايت پيشين به روايت قبل از آن باعث بروز چنين اشتباهی شده است؛ والعصمة لأهلها.
پ. ن: با تشکر از فاضل ارجمند، آقای مصطفی قناعتگر که اين نکته را در لوامع صاحبقرانی گوشزد نمودند.
در مورد تقطيع روايات، تاکنون نوشته ای جامع ـ چه به فارسی و چه به عربی ـ نديده ام. از اين جهت، مناسب ديدم مقاله ای را در اين موضوع (که در حقيقت بخشی از مقدمه ام بر تعليقات وسائل الشيعه است) منتشر کنم.
https://malekian.kateban.com/post/4550
🔸«مثناه کمثناه اهل الکتاب»، غصب جايگاه علمی اهل بيت عليهم السلام
🔹محمدباقر ملکیان
🔺در نقلهای مختلفی که از عمر بن خطاب پيرامون تدوين حديث/سنت نقل شده، نگرانی هايی از او گزارش شده است، نگرانی هايی از رويداد اتفاقات و وحوادثی مشابه آنچه در امتهای گذشته روی داده است.
1. عن عروة بن الزبير: إن عمر بن الخطاب أراد أن يكتب السنن فاستشار في ذلك أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله، فأشاروا عليه أن يكتبها، فطفق عمر يستخير الله فيها شهراً، ثم أصبح يوماً، وقد عزم الله له، فقال: إني كنت أردت أن أكتب السنن، وإني ذكرت قوماً كانوا قبلكم كتبوا كتباً، فأكبوا عليها، فتركوا كتاب الله تعالى، وإني والله لا ألبس كتاب الله بشيء أبداً.
عروه روايت کرده است که: عمربن خطاب در صدد برآمد سنن را بنويسد. پس از صحابه استفتاء کرد و آنها رای موافق دادند اما عمر همچنان دست به دست ميکرد و استخاره مینمود تا پس از يک ماه تصميم خود را بدين گونه اعلام کرد که من میخواستم سنن را بنويسم ولی به ياد قومی افتادم که قبل از شما کتاب نوشتند و با آن در آميختند و کتاب اصلی را ترک کردند. و سوگند به خدا من کتاب خدا را با چيزی در نمیآميزم.
2. عن القاسم بن محمّد أن عمر بن الخطاب، بلغه أنه قد ظهر في أيدي الناس كتبٌ فاستنكرها وكرهها , وقال: أيها الناس إنه قد بلغني أنه قد ظهرت في أيديكم كتبٌ فأحبها إلى الله أعدلها وأقومها , فلا يبقين أحدٌ عنده كتابٌ إلا أتاني به , فأرى فيه رأيي. قال: فظنوا أنه يريد أن ينظر فيها ويقومها على أمرٍ لا يكون فيه اختلافٌ , فأتوه بكتبهم فأحرقها بالنار , ثم قال: أمنيةٌ كأمنية أهل الكتاب؟
روزی عمر خطابهای خواند گفت ای مردم خبر به من رسيده کتابهايی در ميان شما پيدا شده محبوبترين آنها نزد خداوند آن کتابی است که از همه مستقيمتر و استوارتر باشد کسی حق ندارد آنها را نزد خود نگهدارد بايستی آنها را برای من بياورد. مردم گمان کردند عمر میخواهد در آنها نظر کند چنانچه در آنها اختلافی باشد آن را برطرف نمايد. مردم کتابهايشان را نزد عمر بردند، او همه آنها را به آتش سوزانيد!
4. عن عبد الله بن علاء قال: سألت القاسم يملی عليّ أحاديث، فقال: إن الأحاديث کثرت علی عهد عمر بن الخطاب، فأنشد الناس أن يأتوه بها، فلما أتوه بها أمر بتحريقها، ثم قال: مثناة کمثناة أهل الکتاب.
عبد الله بن علاء میگويد: از قاسم که احاديث رسول خدا (صلی الله عليه و آله) را بر من املاء میکرد درباره احاديث آن حضرت سؤال کردم، گفت: احاديث در زمان خلافت عمر بن خطاب زياد شده بود. عمر به مردم دستور داد تا همه روايات را بياورند. هنگامی که مردم روايات را آوردند دستور داد تا تمام آنها را آتش بزنند. وقتی آنان، احاديث را آتش زدند، گفت: لا مثناه کمثناه اهل الکتاب.
واکاويدن اين تعبير ـ يعنی «مثناة کمثناة أهل الکتاب» ـ ما را از علت اين نگرانی آگاه میکند.
درباره تلمود، که شرح ميشنا است، چنين گفته شده: «مجموعهای است از قوانينی که خداوند شفاهاً به موسی ابلاغ کرد وموسی نيز آن را به جانشينان خويش بازگو کرد».
در حقيقت اين نگرانی، بابت شکل گيری مرجعيت علمی برای خاندان پيامبر در جامعه اسلامی است، چرا که اگر قرار باشد امت اسلامی نيز دست به تدوين مشنائی بزنند لا محاله بايد به اوصيای پيامبر مراجعه کنند، امری که دستگاه خلافت از آن بيمناک است.
از اين روست که هم بسياری از صحابه به تدوين صحائف حديثی دست زدهاند5، وهم دستگاه خلافت نسبت به نقل پارهای از احاديث مجوز صادر کرده است.
https://malekian.kateban.com/post/4551
🔸نگاهی اجمالی به سه اجازه؛ لؤلؤة البحرين، الإجازة الکبيرة سماهيجی والروضة البهية
🔹محمدباقر ملکیان
🔺لؤلؤة البحرين شيخ يوسف بحرانی (1107- 1186 ق) از مشهورترين و در عين حال پر فائده ترين اجازات طويله است.
نکات حديثی، رجالی و تراجمی اين اجازه، آن را کتابی خواندنی و مفيد کرده است. اين اجازه دوبار (بر حسب اطلاع ناقص من) چاپ و منتشر شده است، يکبار چاپ سنگی در هند در سال 1269 ق که طبعی است نا مطبوع و پر از اغلاط مطبعی، وبار ديگر در نجف به همت و تصحيح مرحوم علامه سيد محمد صادق بحر العلوم. البته اين چاپ اخير بارها افست شده است.
با مقابله لؤلؤة البحرين با الإجازة الکبيرة سماهيجی (1086ـ 1164 ق) به وضوح میبينيم که اين اجازه کبيره از مصادر شيخ يوسف بحرانی در نگارش لؤلؤة البحرين است، و بسياری از عبارات لؤلؤة البحرين ـ بعينها ـ همان عبارات اجازه کبيره سماهيجی است. البته شيخ يوسف در موارد متعددی از سماهيجی ـ و لو با تعابير غير صريح مانند «بعض مشايخنا المعاصرين» ـ نام میبرد.
از سوی ديگر لؤلؤة البحرين پايه تأليف اجازه طويله ديگری بوده است.
اجازه مرحوم سيد شفيع موسوی جاپلقی بروجردی (1280 ق) به دو پسرش سيد علی اکبر و سيد علی اصغرکه «الروضة البهية في الإجازة الشفيعية» نام دارد بر پايه لؤلؤة البحرين مرحوم شيخ يوسف نوشته شده است، بلکه به تصريح محقق الروضة البهية، آقای سيد جعفر اشکوری: «إن هذا الکتاب هو نفس کتاب اللؤلؤة، مع بعض الحذف والاختصار»
از جمله تفاوت های الروضة البهية با لؤلؤة البحرين بحثی است پيرامون اختلاف اصوليون و اخباريون که مرحوم جاپلقی بدان پرداخته است.
البته از آنجا که الروضة البهية بر پايه چاپ مغلوط لؤلؤة البحرين تأليف شده است، اغلاط مطبعی لؤلؤة البحرين ـ چنان که مرحوم روضاتی گفته است ـ به الروضة البهية راه يافته است.
چاپ اين سه اجازه با هم (مثل المغنی ابن قدامه و الشرح الکبير) برای شناخت و تطبيق آنها سودمند است.
https://malekian.kateban.com/post/4553
🔸يک بام و دو هوا؛ تضعيف و توثيق راويان شيعی در مصادر اهل سنت
🔹محمدباقر ملکیان
🔺با مراجعه به مصادر رجالی اهل سنت میبينيم تشيع ـ به معنی اعتقاد به ولايت بلافصل أمير المؤمنين وبرائت از خلفای ديگر ـ گناهی است نا بخشودنی، و اتهام به تشيع برای ذکر يک راوی در کتب ضعفاء کافی است.
به اين اقوال در تضعيف يک راوی تنها به جرم شيعه بودن بنگريد:
1. قال أشهب: سئل مالك عن الرافضة؟ فقال: لا تكلّمهم ولا ترو عنهم فإنّهم يكذبون
2. حرملة بن يحيى قال: سمعت الشافعي يقول: لم أر أحداً من أهل الأهواء أشهد بالزور من الرافضة
3. المؤمل بن إهاب قال: سمعت يزيد بن هارون يقول: لا يكتب عن الرافضة فإنّهم يكذبون.
4. قال محمّد بن سعيد بن الأصبهاني : سمعت شريكاً يقول : احمل العلم عن كلّ من لقيت إلا الرافضة يضعون الحديث ويتّخذونه ديناً.
5. ابن المبارك يقول: سأل أبو عصمة أبا حنيفة ممّن تأمرني أن أسمع الآثار؟ قال: من كلّ عدل في هواه إلا الشيعة فإنّ أصل عقدهم تضليل أصحاب محمّد صلى الله عليه وآله.
بنابراين جای هيچ گونه تعجبی نيست وقتی با نگاهی به ميزان الاعتدال ذهبی و لسان الميزان ابن حجر میبينيم تنها جرمی که برای بسياری از روات ذکر شده همين تشيع و يا التزام به لوازم آن ـ مثل نقل فضائل امير المؤمنين و يا مثالب دشمنان آن حضرت ـ است.
برای اثبات اين ادّعا، نيازی به ذکر نمونه با ذکر منبع و شماره جلد و عدد صفحه نيست، بلکه با يک تورّق اجمالی در لسان الميزان، با انبوهی از اين گونه متّهمين مواجه میشويم، که احاديث آنها تنها به اتّهام تشيع مردود اعلام شده است؛ وإلی الله المشتکی.
اما در مرود برخی از محدّثان شيعه مساله به اين راحتی نيست. يعنی علی رغم شيعه بودن آنها، ردّ کردن احاديث آنها آسان نيست.
توضيح اين که در اسانيد بسياری از ر وايات اهل سنت با راويانی مواجه میشويم که تشيّع آنها مورد اتّفاق شيعه و سنی است، اما به اين راحتی نمیتوان روايات آنها را نپذيرفت و ردّ کرد، چرا که به قول ذهبی: «فلو ردّ حديث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبوية ، وهذه مفسدة بيّنة».
اهل سنت برای پذيش روايات اين گروه، دو راه پیش روی خود گذاشتهاند:
1. تشيّع اين روات، منافاتی با وثاقت آنها ندارد، چرا که اين افراد اهل برائت نيستند و شيعيانی ملايم و به دور از افراط و تفريط اند!
ذهبی در شرح حال أبان بن تغلب ـ پس از نقل توثيق اش از أحمد بن حنبل وابن معين وأبو حاتم ـ مینويسد: «فلقائل أن يقول : كيف ساغ توثيق مبتدع وحدّ الثقة العدالة والإتقان ؟ فكيف يكون عدلاً من هو صاحب بدعة ؟ وجوابه أنّ البدعة على ضربين : فبدعة صغرى كغلو التشيع ، أو كالتشيع بلا غلو ولا تحرف ، فهذا كثير في التابعين وتابعيهم مع الدين والورع والصدق...
ثمّ بدعة كبرى ، كالرفض الكامل والغلو فيه ، والحطّ على أبي بكر وعمر، والدعاء إلى ذلك. فهذا النوع لا يحتجّ بهم ولا كرامة . وأيضاً فما أستحضر الآن في هذا الضرب رجلاً صادقاً ولا مأموناً ، بل الكذب شعارهم ، والتقية والنفاق دثارهم ، فكيف يقبل نقل من هذا حاله؟! حاشا وكلا ».
2. تشيّع اين روات، در اواخر عمر آنها بوده، يعنی دورانی که عملاً يک راوی فعاليت چندانی ندارد، بنابراين روايات دوران جوانی او، پذيرفته میشود.
يکی از راويانی که با اين توجيه رواياتش مقبول شده عبدالرزاق بن همام صنعانی است. جايگاه حديثی عبد الرزاق در بين اهل سنت بی نياز از ذکر است، بلکه در هر کتاب رجالی ای اهل سنت نگاشتهاند به وثاقت او تصريح شده است.
تشيع عبد الرزاق از طرفی، و کثرت روايات او از طرفی ديگر باعث شده که به اين راحتی نتوان روايات او را مردود شمرد. از اين ـ علاوه بر توجيه اولی که در مورد پذيرش روايات راويان ذکر کرديم ـ در مرود عبد الرزاق گفتهاند اين تشيع او مربوط به اواخر عمر اوست.
از نسائی نقل شده است: « فيه نظر لمن كتب عنه بآخره كتب عنه أحاديث مناكير»
البته به نظر میرسد اگر اظهار علنی تشيّع عبدالرزاق در اواخر عمرش هم باشد، ولی قبل از آن هم گزارش هايی مبنی بر اظهار و بلکه تبليغ تشيع توسّط او گزارش شده است.
بگذريم.
به جرم عشق تو گرم میکشند باکی نيست
که عاشقان به ره دوست جان نثارانند.
https://malekian.kateban.com/post/4555
🔸چند پيشنهاد برای تصحيح مصفی المقال
🔹محمدباقر ملکیان
🔺«مصفی المقال في مصنّفي علم الرجال» نگاشتهای سودمند از مرحوم آقا بزرگ تهرانی (۱۲۹۳ ـ ۱۳۸۹ ق) در تاريخ علم رجال شيعه است.
در اين کتاب، ۵۰۰ عالم شيعی، که نگاشتهای در علم رجال ـ به معنای اعم آن که شامل تراجم هم میشود ـ دارند، معرفی شدهاند، زندگی نامه مختصری از آنها آمده، همراه با ذکر نگاشته رجالی آنها.
با اين حال، اين نگاشته خالی از خلل و کاستی نيست، و میبايست در تصحيح جديد آن، اين کمی و کاستیها جبران شود:
۱. متّصدی چاپ و نشر اين کتاب، فرزند مرحوم آقا بزرگ، جناب آقای منزوی است. منزوی، متّهم است که در نشر آثار والد گرانقدرش، جانب امانت را رعايت نکرده است. مقابله اين اثر با دستنويس مؤلّف، می تواند ترديدهای احتمالی را برطرف کند، و احياناً اگر در نسخه چاپی اشتباهی روی داده باشد اصلاح شود.
۲. نگاشتههای بسياری در علم رجال، از قلم آقا بزرگ سقط شده است، و همين طور مؤلّفينی که در رجال نگاشتهای دارند. بر اساس کتب تراجم و فهارس نسخ خطی، می توان مستدرکی بر اين کتاب تدارک ديد.
۳. خوب است همانند کاری که مرحوم آقا بزرگ در الذريعه انجام داده، برای نگاشتههايی که در اين کتاب معرفی شده و هنوز چاپ نشده، نسخههايی معرفی شود.
۴. شايسته است مقدّمهای تفصيلی نوشته شود و در آن تاريخ، منهج علمای شيعه در علم رجال، و نيز سير تاريخی نگارشهای رجالی شيعه بيان شود.
اعمال اين چند پيشنهاد ـ علاوه بر تذکّر لغزش های مرحوم آقا بزرگ (مثل معرفی مشيخه ابن محبوب به عنوان يک نگاشته رجالی) ـ فائده اين کتاب ارزنده را بيشتر میکند؛ ان شاء الله.
پینوشت:
مدتی است سودای تصحيح اين کتاب را دارم. برای اين منظور، يادداشتهايی و نيز حواشی بر اين کتاب نيز نوشتهام. اميدوارم خداوند متعال توفيق اين کار را نصيبم کند.
https://malekian.kateban.com/post/4558
اعتبار سنجی منقولات مقاتل
بهترين و معتبرترين منقولات پيرامون حادثه کربلا، منقولات أبی مخنف است که آن هم شصت هفتاد سال پس از حادثه کربلاست. به عبارت ديگر منقولات أبی مخنف مرسل است نه مسند، پس چگونه می شود بدان اعتماد نمود؟
در جواب اين سؤال بايد بگويم:
این یادداشت را در کاتبان مطالعه کنید.
👇👇👇
https://malekian.kateban.com/post/4605