eitaa logo
روایت و درایت
227 دنبال‌کننده
18 عکس
0 ویدیو
4 فایل
حدیث و جستارهای وابسته/محمدباقر ملکیان
مشاهده در ایتا
دانلود
🗒 اثر گذاری اخباریه وتأسیس و به کارگیری قواعد توثیق ✅ با مجاهدت های علمی وحید بهبهانی و شاگردان او، در حوزه های علمیه، دیگر به صورت رسمی، از اخباری گری خبری نیست. اما به نظر می رسد برخی از باورهای اخباریون - و لو در قالب جدید - مورد پذیرش اصولیون قرار گرفته است. از جمله شاخصه های مکتب اخباری، رویکرد حداکثری به تصحیح روایات است. این رویکرد، گاه در قالب بی نیازی به علم رجال خود را نشان می دهد، و گاه در قالب ادعای صحت روایات کتب اربعه، و گاه در قالب ادعای صحت روایات بسیاری از کتب روایی (برای نمونه نک: خاتمه وسایل الشیعة). این باور اخباریون، هرچند در ظاهر با انکار اصولیون مواجه شده است (رک: الحق المبین، نگاشته شیخ جعفر کاشف الغطاء) اما در عمل، اصولیون آن را پذیرفتند، البته در قالب و جامه ای جدید. برای پذیرش این ادعا، باید عرض کنم که تا قبل از جنبش اخباری گری، چندان سخنی از قواعد توثیقات عام نیست (و یا اگر هم قاعده ای همانند توثیق عام مشایخ ابن ابی عمیر و صفوان و بزنطی وجود داشت، چندان مورد تمسک و استناد قرار نمی گرفت)، اما پس از جنبش اخباری گری، نه تنها قواعد معدود گذشته مورد توجه جدی قرار گرفت، بلکه انبوهی از قواعد دیگر تاسیس شد. قواعدی از قبیل: 1. وثاقت مشایخ جعفر بن بشیر 2. وثاقت مشایخ محمد بن اسماعیل زعفرانی 3. وثاقت مشایخ علی بن حسن طاطری 4. کثیر الروایه بودن 5. اعتماد قمیون به راوی ای و ده ها قاعده دیگر. اکنون در صدد رد و یا اثبات این قواعد نیستم (این مباحث را به تفصیل در کتاب «دراسات فی مبانی علم الرجال» بررسی کرده ام)، اما این قواعد، که عمدتا توسط وحید بهبهانی و شاگردان او (از جمله ابو علی حائری در کتاب منتهی المقال) تاسیس شده، نتیجه ای ندارد جز تلاش برای تصحیح حد اکثری روایات، یعنی پذیرش باور اخباریون اما در جامه ای جدید. پ. ن: مدت هاست در مورد اخباری گری مشغول مطالعه و نگارشم. این یادداشت، نتیجه مطالعاتم در این زمینه است. امیدوارم روزی بتوانم (یعنی فرصت و حوصله اش را داشته باشم) انبوه یادداشت‌هایم در این زمینه را به صورت کتابی مستقل منتشر نمایم؛ و ما توفیقی الا بالله.
🗒 تاثیرات ماندگار جنبش اخباری گری ✅ تا قبل از جنبش اخباری گری و ظهور علمای اخباری، در روایات فقهی، تنها (و یا غالبا) به تهذیب الاحکام مراجعه می شد، و به اصطلاح یأس پس از فحص حاصل نمی شد مگر پس از مراجعه به تهذیب الاحکام. این باور (که چه بسا عبارات مشیخه تهذیب و نیز دیباچه استبصار مسببش بوده) در کتب فقهی فقهای مکتب حله و مکتب جبل عامل، همانند مختلف الشیعة، مسالک الافهام، الروضة البهیة و... به وضوح مشهود است. بی توجهی نسبی به کافی و من لا یحضره الفقیه، و بی توجهی مطلق نسبت به کتاب هایی همانند: قرب الاسناد، علل الشرائع، امالی صدوق و مفید و طوسی، عیون اخبار الرضا، ثواب الاعمال و.... و بالتبع ادعای عدم وجود نص در بسیاری از فروعات فقهیه (چنان که حر عاملی نمونه هایی از این ادعای عدم وجود نص را نقل کرده است) یکی از اعتراضات اصلی جنبش اخباری گری بود، که تالیف مجامع روائی دراز دامن همانند وسایل الشیعة را در پی داشت. امروزه و پس از مختومه شدن پرونده اخباری گری، نه تنها عدم اکتفای به تهذیب الاحکام و مراجعه به وسائل الشیعة امری مسلم پنداشته می‌شود، بلکه از مرحوم آقا بزرگ تهرانی از آخوند خراسانی (مؤلف کفایة الاصول) نقل می کند که ایشان، علاوه بر مراجعه به وسائل الشیعة، مراجعه به مستدرک الوسائل محدث نوری را هم ضرور می دانستند.
🗒 مباحث رجالی در کتاب «الذریعه الی تصانیف الشیعة» ✅ مرحوم آقا بزرگ تهرانی از دانشمندان مجهول القدری است که نه در روزگار خودش آن گونه که شایسته شأن و منزلتش بود شناخته شد، و نه امروزه و در مجامع به اصطلاح علمی. و نمی دانم چقدر دیگر باید بگذرد تا دانش و تبحر و تتبع طاقت فرسای ایشان ارج نهاده شود. رنجنامه ای دراز دامن باید نوشته شود در ناسپاسی های ما؛ بگذریم. الذریعه موسوعه ای در کتاب شناسی توصیفی شیعه، که در آن، دامنْ دامنْ درّ و گوهر پاشیده است، در ادبیات، فقه، اصول، کلام، حدیث، و.... این بنده حقیر - علاوه بر این که یکبار در اوائل دوران طلبگی ام، همه این کتاب را خوانده ام - به مناسبت های مختلف نیز در این دریای دانش، غوطه خورده ام و از لئالی درخشانش فراوان بهره برده ام. آنچه در این مقام، در صدد آنم، توصیف کتاب الذریعه نیست، که نه من پهلوان این میدانم و نه یادداشتهای بی سر و ته من، شایسته این کار. سخنم در اینجا پیرامون فوائد متعدد رجالی و حدیثی کتاب الذریعه است. مرحوم آقا بزرگ به مناسبت های مختلف، و در ذیل عناوین بسیاری از کتب، نکاتی در حوزه علوم حدیث نگاشته است که بسیار پر فائده است. آنچه ایشان در مورد «اصل» و اصول اربعمائه شیعه نگاشته، یا مقاله ایشان در مورد تفسیر قمی، یا گزارش او پیرامون «عدة من اصحابنا» در اسانید کافی که در ذیل عنوان استبصار بیان کرده، یا توصیف و توضیحات ایشان پیرامون مصادر رجالی، نسخه های آنها، حواشی آنها و.... همه و همه، فوائدی است که نشان از دانش و تتبع گسترده نویسنده اش دارد. ای کاش صاحب همتی (که البته در این روزگار چون کبریت احمر است) آستین بالا بزند و این نکات را در قالب کتابی مستقل، یا سلسله مقالات، و یا به عنوان مستدرکی برای کتاب دیگر آقا بزرگ - یعنی «مصفی المقال في مصنفي علم الرجال» -، و یا لا اقل فهرستواره ای از این نکات و فوائد تهیه و تنظیم کند، و جماعتی را دعاگوی خویش سازد، «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَراهُ قَرِيباً».
🗒 تحلیل فهرستی و مسأله بازسازی متون حدیثی ✅ مدت زیادی است (از اواسط دهه هشتاد که توفیق حضور در دروس سیدنا الاستاد مددی نصیبم شد) مبحث تحلیل فهرستی از مشغولیت های علمی من است. در این مدت، یادداشت‌ها و مقالات کوتاه و بلندی نوشته و منتشر ساخته ام، و بیش از آن نوشته ام و تلنبار کرده ام، تا زمانی که خداوند توفیق نگارش کتابی را به من عنایت فرماید که به همه جوانب این مسأله بپردازم، ان شاءالله. از جمله مباحث مهم در تحلیل فهرستی، شناخت مصادر روایی و راه های شناخت این گونه مصادر است. این که مثلا حلبی کتاب معتبری داشته است تازه اول ماجراست، اما مسأله مهم این است که آیا هر روایتی که حلبی در سند آن آمده، از کتاب حلبی اخذ شده است؟ سیدنا الاستاد مددی، در مجالس درس و نیز نشست های (به قول ما طلبه ها: گعده) متعدد علمی ای که داشتند و دارند، برای پاسخ به سوالاتی از این قبیل، از شواهد تاریخی، مراجعه به فهرست شیخ طوسی و نجاشی، و نیز بررسی روایات و اسانید آنها کمک می گرفتند. امروزه مسأله ای مطرح شده تحت عنوان «بازسازی متون حدیثی». بازسازی متون حدیثی، رابطه مستقیمی با تحلیل فهرستی دارد، چرا که برای بازسازی متون حدیثی، تنها تلنبار کردن نقل های یک راوی، برای بازسازی کتاب او چندان فائده ای ندارد، بلکه ناگزیر از مراجعه به فهارس، متون روایی و اسانید هستیم. علی رغم اینکه در مسأله تحلیل فهرستی، هنوز نگاشته ارزشمند و جامعی عرضه نشده است، اما در مورد بازسازی متون حدیثی، مقالات قابل توجه و مفیدی چاپ و منتشر شده است، از جمله: 1. مروری بر مسائل بازسازی متون حدیثی با تاکید بر حدیث شیعه، نگاشته دکتر محمد کاظم رحمتی، منتشر شده در کتاب رویکردهای نوین در حدیث پژوهی شیعه 2. فصل هایی از کتاب ارزشمند بازسازی متون کهن حدیثی شیعه، تألیف و تدوین آقای سید محمد عمادی حائری. علاوه بر این مقالات که بیشتر به جنبه های تئوری مسأله پرداخته اند، مراجعه به متون بازسازی شده نیز می تواند تا حد زیادی ما را در بحث تحلیل فهرستی دستگیری کند. البته همه متون به اصطلاح بازسازی شده هم قابل استفاده نیست، بلکه کتاب هایی که به غیر از تلنبار کردن منقولات، به بررسی شواهد و اسانید نیز پرداخته اند.
🗒 طب اسلامی، اصطلاحی بدون مستند ✅ طب اسلامی، واژه ای است که در دهه اخیر بسیار به کار رفته است، چه توسط آنانی که مدّعی نظام سلامت مستقلّ اسلامی اند، و چه توسط آنانی که چنین نظامی را از اساس باور ندارند. با این حال به نظر می رسد ـ چه این نظام ادعایی را باور داشته باشیم یا نه ـ اصطلاح «طب اسلامی» اصطلاحی نو ظهور و بدون مستند است. در تمام روایاتی که مدعیان نظام سلامت اسلامی در مباحث دارو و درمان بدان ها تمسک می کنند هیچ گاه با این تعبیر یا تعابیرمشابه (مثل طب اهل بيت) مواجه نمی شویم. تعبیری که فراوان در روایات آمده است تعبیر «طب» و يا «الطب» است. و از سویی تعابیری همانند «طب عرب»، «طب فارس»، «طب یونان». (به عنوان نمونه نک: الفصول المهمة في أصول الأئمة، ج‏3، ص19، ح2484 و2486) ولی در هیچ یک از این روایات، اصطلاح طب اسلامی یا هر واژه دیگری که به نوعی تداعی کننده ی این تعبیر و مفهوم باشد به چشم نمی خورد. از سوی دیگر مراجعه به تألیفات اصحاب امامیه هم نشان می دهد عناوین آنها همان عنوان کلی طب است. به این فهرست نگاه کنید: 1. کتاب الطب تأليف أحمد بن محمد بن خالد البرقي. رجال النجاشي، رقم: 182. 2. کتاب الطب تأليف أحمد بن محمد بن سيار. رجال النجاشي، رقم: 192. 3. کتاب الطب تأليف أحمد بن محمد بن الحسين بن الحسن بن دول القمي. رجال النجاشي، رقم: 223. 4. کتاب الطب تأليف عبد الله بن جعفر بن الحسين رجال النجاشي، رقم: 573. 5. کتاب الطب تأليف عبد العزيز بن يحيى بن أحمد بن عيسى الجلودي. رجال النجاشي، رقم: 640. 6. کتاب الطب تأليف علي بن الحسين بن موسى بن بابويه القمي. رجال النجاشي، رقم: 684. البته عنوان طب الائمه که کتاب پسران بسطام نيشابوری است شاید برای اثبات مدّعیان طب اسلامی سودمند است باشد، ولی: اولاً این عنوان بیش از آن که نشانگر یک نظام طبی مستقل باشد بیشتر نشان دهنده محتوای کتاب است، یعنی این عنوان بیان کننده این مطلب است که هر آنچه در این کتاب آمده است روایاتی از اهل بیت (علیهم السلام) با موضوع طب است. ثانیاً این عنوان بعدها برای این کتاب به کار رفته است، و الا عنوانی که نجاشی برای اين کتاب به کار می برد تنها عنوان «الطب» است نه چیزی بیشتر. در دوره های بعدی هم که گاه سخن از طب و روايات طبی مطرح شده است، هيچ گاه چنين عنوانی و عناوين مشابه آن ـ يعنی طب اسلامی/ طب روائی/ طب اهل بيت/ طب الأئمه/ و... ـ به چشم نمی خورد. به اين عبارات شيخ صدوق پيرامون روايات طبی بنگريد: «قال الشيخ أبو جعفر ـ رضي اللّه عنه ـ: اعتقادنا في الأخبار الواردة في الطب أنّها على وجوه: منها: ما قيل على هواء مكّة و المدينة، فلا يجوز استعماله في سائر الأهوية....». (الاعتقادات شيخ صدوق، ص115) البته به نظر می رسد آنچه امروز تحت عنوان طب اسلامی رائج شده و تا حدی هم مورد اقبال عموم قرار گرفته، چندان خود را نيازمند مستند و پشتوانه نمی بيند. ناکارآمدی برخی از تجويزهای طب مدرن، نگاه تاجرانه به سلامت انسانها توسط برخی از پزشکان، ادعاهای بزرگ مدعيان طب اسلامی (مثل سهولت درمان ايدز و انواع سرطان ها و...)، سوء استفاده از باورهای اعتقادی مردم و... همه دست به دست هم داده تا کسی از مدعيان اين طب به اصطلاح اسلامی، سراغی از دليل و مستند آنها نگيرد.
🗒 سؤال و جواب ✅ سأل بعض اصدقائی: ورد في الروايات والأحاديث الشريفة لفظ وتعبير عن الصالحين في الكافي وعن الصادقين في التهذيب هل هذا التعبير عن أحد الائمة عليهم السلام من دون تحديد إجمالا ام خصوص بعض الائمة الذين عاصرهم الرواي ام خصوص الباقر والصادق عليهم السلام أم الإمام والعسكري صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين فکتبت في الجواب: الظاهر ان المراد من هذا التعبیر و امثاله احد الائمة المعصومین علیهم السلام. و لکن القول بتعیین امام خاص فی جمیع الموارد، کالامام الصادق علیه السلام، فهو دعوی بلا دلیل، بل لا بد من ملاحظة طبقة الراوي الذي یروي عن «بعض الصالحین» او «الصادقین». فحال هذه التعبیرات هو حال «العبد الصالح» او «الماضی» او «احدهما»، الا انه کثر استعمال بعض هذه التعبیرات (مثل «العبد الصالح») فی امام خاص فلاجله استعماله لا یوجب الابهام، بخلاف التعبیرات التي لم تکن کثیرة الاستعمال. ثم الظاهر ان الوجه فی التعبیر عن الائمة المعصومین علیهم السلام بهذه التعبیرات هو التقیة.
🗒 توجه به عناوین ابواب کتب حدیثی در فهم معنای روایات ✅ امشب یکی از دوستان فاضل، این متن را برایم فرستاد: چرا شارحین صفوی کتب روایی، برای این حدیث سخن از حد و تعزیر به میان کشیده اند؟ آیا از جیب گذاشته اند؟ یا مبنایی هست؟ حدیث این است: «سألته عن الدلک؟ قال: ناکح نفسه لا شيء علیه» (الکافی ج۱۱ ص ۲۴۱ ). فیض در ذیل حدیث می نویسد: أي: لا حدّ عليه ولا تعزير و .... (الوافي ج١٥ ص ٣٥٢) مجلسی دوم در ذیل حدیث می گوید: «قوله علیه السلام:"لا شيء علیه" أي: من الحد فلا ينافي الإثم والتعزير» . (مرآة العقول ج٢٠ ص ٣٨٦). من در جواب ایشان نوشتم: از جیب نگذاشته اند، اما یک نکته ای وجود دارد، که بسیاری از آن غفلت کرده اند. و آن اینکه گاه از عنوان یک باب، مطلبی فهمیده می شود. مثلا در روایات استمنا، شیخ طوسی و صدوق، هر دو این روایات را در بحث حدود و تعزیرات آورده اند نه در باب نکاح، بنابراین وقتی گفته میشه: «لا شی علیه» یعنی حد بر او نیست. یک مثال دیگر عرض کنم. روایتی است که در آن سوال شده با طنابی که از موی خوک است از چاه آب برمی دارند. امام علیه السلام می فرمایند: آب پاک است. بعضی از فقها به تکاپو افتاده اند که قطرات آب از طناب موی خوک، در سطل آب می چکد، پس چگونه آب پاک است؟ و احتمالات مختلف و بعضا عجیب مطرح کرده اند، مثل این که سطل آب بزرگ است و حجمی بیش از یک کر آب در خود جای می دهد! شیخ انصاری این روایت و کلمات فقها در ذیل این روایت را در مکاسب محرمه (بحث انتفاع به اعیان نجس) مطرح کرده است. اما یک توجه کوچک به بابی که این روایت در آن ذکر شده نشان می دهد همه این احتمالات، بی وجه است. شیخ طوسی این روایت را در تهذیب در باب مرتبط با منزوحات بئر آورده است، یعنی سؤال اساسا از آبی که از طناب (ساخته شده با موی خوک) در سطل می چکد نیست، بلکه سوال از آبی است که از این طناب در چاه می چکد، که امام علیه السلام می فرمایند پاک است. ✳️ یک پیشنهاد خوب است در تالیف و تصحیح متون فقهی، هنگام تخریج روایات، علاوه بر ذکر شماره جلد و صفحه مصدر روایات، عنوان ابواب نیز ذکر شود. البته نه همه کتب حدیثی، بلکه کتبی که عناوین ابواب آنها بازگو کننده یک مطلب است، و الا در تخریج احادیث از امالی صدوق مثلا، اشاره به این که این روایت در مجلس هشتم است، فائده فقهی ای ندارد.
🗒 اندر حکايت کاريکاتوری به نام طب اسلامی ✅ در بين محدّثان و علمای شيعی ـ به غير از دو پسر بسطام ـ شيخ طوسی و نجاشی برای چهارده نفر کتابی با عنوان «کتاب الطبّ» ذکر کرده اند (نک: رجال النجاشی، رقم: 182؛ 192؛ 223؛ 573؛ 640؛ 676؛ 684؛ 920؛ 939؛ 947؛ 1078؛ الفهرست، رقم: 33؛ 70؛ 164؛ 392؛ 393؛ 440؛ 605.) متأسّفانه هيچ نسخه ای از اين کتاب ها امروزه در دسترس نيست، و تعجّب آور آن که در مصادر ديگر نيز هيچ نقلی از اين کتاب ها گزارش نشده است. در پاسخ به اين سؤال اساسی که آيا بر اساس روايات طبی می توان نظام پزشکی کاملی به عنوان نظام پزشکی شيعی ترسيم نمود، بايد به تحليل اين روايات پرداخت: 1. بسياری از اين روايات از لحاظ سندی ضعيف السند است، بلکه به تعبير سيدنا الأستاد مددی ـ که سايه اش مستدام باد ـ روايات برخی از مصادر طبی (مثل طب الأئمه ، وطب النبی مستغفری)، من الباب إلی المحراب ضعيف است. 2. بخشی از اين روايات خطاب به شخص خاص است. به عبارت ساده تر، در اين گونه روايات، امام معصوم ـ عليه السلام ـ در صدد القای يک اصل و قاعده در درمان آن بيماری خاصّ نيست، بلکه در صدد معالجه همان شخص مخاطب بيمار است. به نظر می رسد به همين خاطر است که بزرگان حديثی شيعه در هر دوره ـ مثل کلينی، شيخ صدوق، شيخ طوسی، يونس بن عبد الرحمن، صفوان بن يحيی، ابن أبی عمير، احمد بن محمّد بن أبی نصر بزنطی، زراره، محمّد بن مسلم و.... ـ دست به تأليف روايات طبّی نزده اند، بلکه حتّی کمتر به نقل روايات طبّی نيز پرداخته اند. مسلماً کسانی مثل محمّد بن مسلم که بسيار نزد ائمه ـ عليهم السلام ـ رفت و آمد داشته اند، با بيماران زيادی مواجه شده اند که از بيماری خود به امام معصوم شکايت برده اند و از آنها کمک خواسته اند. با اين حال بنا بر شمّ فقاهتی ای که داشته اند از اين گونه روايات، حکم کلّی ای برداشت نکرده اند، از اين رو کمتر به بيان روايات پزشکی پرداخته اند. به همين سبب، در مصادر روايی موجود، از فقهای بزرگ ـ مثل محمّد بن مسلم ـ کمتر روايات پزشکی به چشم می خورد، که در قياس با سائر روايات آنها اصلاً به شمار نمی آيد. شاهد ديگر بر خاصّ بودن بسياری از روايات پزشکی، اين است که در اين گونه روايات، برای بيماری هايی ـ مثل صداع و يا بواسير و يا درد شکم ـ که اقسام گوناگون ـ و بالتبع شيوه های درمانی متفاوتی ـ دارد، بدون هيچ پرس و جو، تنها يک نسخه تجويز شده است. اين نشانگر آن است که امام معصوم ـ عليه السلام ـ بر اساس تشخيص خود، مزاج بيمار و نوع بيماری را تشخيص داده اند و برای درمان آن دارويی تجويز کرده اند. و يا قرائن و شواهدی دالّ بر نوع بيماری وجود داشته که در متن روايتی که امروزه به دست ما رسيده، نشانی از آن قرائن و شواهد ديده نمی شود. 3. بخشی از اين روايات به تجويز و توصيه در به کار گيری تعويذات در درمان برخی از امراض اختصاص دارد. 4. بخش مهمی از اين روايات به بيان خواص برخی از مواد خوراکی (ميوه، گوشت، شير و...) اختصاص دارد. 5. بسياری از اين روايات پيرامون بهداشت فردی و يا عمومی و حفظ الصحّه است. 6. برخی از اين روايات پيرامون آداب و شيوه های درمان، و مسائل مرتبط با آن است. 7. تعداد زيادی از اين روايات پيرامون مستحبات (مثل فضيلت تهليل) و توصيه های معنوی (مثل توصيه به شکر گذاری برای سلامتی ) است. 8. عدم ورود روايات طبی به بسياری از مباحث ضروری در يک نظام پزشکی مطلوب مباحثی مانند تشريح (آناتومی)، فعل و انفعالات طبيعی بدن (فيزيولوژی)، اقسام بيماری ها و اسباب وعلل آن ها (فيزيوپاتولوژی)، شناخت مفردات داروئی، کيفيت ساخت داروهای ترکيبی، و.... از جمله مباحث ضروری در يک نظام پزشکی است. اين مباحث هم در پزشکی امروز مورد توجه است، وهم در انواع مکاتب طبی کهن (طب چينی، هندی، يونانی، و...). اما بسياری از اين مباحث ـ حتی در حد اشاره ـ در روايات نيامده است. پ.ن: کوبيدن بر طبل طب روائی، طب اهل بيت و... چوب حراج زدن بر آبروی اهل بيت (عليهم السلام) است. باور بفرماييد ارائه کاريکاتوری به اسم طب اسلامی در اين دنيای وانفسای پر از شبهه، بازی کردن با آبروی امام صادق (عليه السلام) است، چه کسی چنين اجازه ای به ما داده است؟! زبانم لال و دستم شکسته باد اگر با بيان و بنانم، امام صادق (عليه السلام) را خجل کنم؛ يا رب نوشته بد از يار ما بگردان.
🗒 اندر فوائد روايات طبی ✅ روايات طبی ومصادر اين گونه روايات (از جمله طب الأئمه) ـ علی رغم آن که در مسأله دارو ودرمان شايد چندان به کار نيايد، امّا اين رويات ومصادر به عنوان ميراث روايی برجای مانده شيعه، از لحاظ حديثی ورجالی قابل بررسی وپژوهشی مستقلّ است. از سوی ديگر بايد بگوييم: از مجموع روايات پزشکی می توان چند مطلب اساسی ومهمّ در موضوع پزشکی را استخراج کرد: 1. آنچه در رويات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بيش از مسأله درمان بر آن تأکيد شده مسأله حفظ الصحّه وبهداشت فردی وعمومی است. روايات بسياری که در مدح حمّام رفتن (الكافي: ‏6/496)، ناخن گرفتن (الكافي: ‏6/490)، کوتاه کردن شارب (الكافي: ‏6/487)، نوره کشيدن (الكافي: ‏6/505)، مسواک کردن (الكافي: ‏3/22)، شانه کردن (الكافي: ‏6/488)، و.... آمده، همه در راستای همين مسأله است. توصيه به پرهيزهای غذائی وتأثير آن درمان بيماری ها (تصحيح اعتقادات الإمامية : 144)، نهی از پرخوری (الكافي: ‏6/268)، وتوصيه به کم خوراکی (تحف العقول: 172)، فضيلت تحمّل گرسنگی (الجعفريات: 165)، تأکيد بر صبحانه (الأمالي: 666) وشام (المحاسن: ‏2/420)، بيان شيوه غذا خوردن ـ همانند شستن دست قبل وبعد از غذا (الكافي: ‏6/290)، کندن کفش قبل از خوردن غذا (الأمالي: 311)، شروع کردن با غذاهای سبک وسريع الهضم (بحار الأنوار: ‏59/311)، برداشتن لقمه های کوچک (الكافي: ‏6/303)، تأکيد بر زياد جويدن غذا (الخصال: 2/485)، نخوردن آب پس از غذاهای چرب (المحاسن: ‏2/572)، نهی از خوردن غذای داغ (الكافي: ‏6/321)، خلال کردن بعد از غذا (الكافي: ‏6/376) ـ، پرهيز از غذا خوردن در هنگام سيری (وسائل الشيعة: ‏24/433)، دست کشيدن از غذا قبل از سيری کامل (بحار الأنوار: ‏59/ 290)، و.... که در بسياری از روايات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ آمده است، بيان کننده بخشی از نگاه اسلام به مسأله بهداشت است. 2. بر اساس روايات اسلامی می توان مدّعی شد که نگاه اسلام به مساله دارو ودرمان، بيشتر مبتنی بر غذا درمانی است. از اين رو حجم وسيعی از روايات طبّی در برگيرنده خواصّ غذاها ونقش آنها در درمان برخی از بيماری هاست. خواصّ انگور (الكافي: ‏6/350)، کشمش (الكافي: ‏6/351)، انار (المحاسن: ‏2/539)، سيب (الكافي: ‏6/355)، انجير (المحاسن: ‏2/554)، آلو (الكافي: ‏6/359)، خربزه (الخصال: ‏2/443)، کرفس (الكافي: ‏6/366)، کاهو (المحاسن: ‏2/514)، و... تنها بخشی از انبوه روايات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ پيرامون خواص خوراکی هاست. نکته قابل توجه آن که مقايسه رواياتی که پيرامون خواصّ خوراکی ها نقل شده با رواياتی که در آن ها دارو ـ به معنای واقعی آن ـ نقل شده، حاکی از حجم بيشتر رواياتی است که پيرامون خواصّ خوراکی ها نقل شده است. 3. در داروهايی که در روايات اسلامی آمده ـ اعمّ از غذا ويا دارو به معنای واقعی آن ـ با داروهای کمياب وغير قابل دسترس مواجه نمی شويم. 4. آنچه در رويات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به عنوان دارو برای برخی از بيماری ها معرفی شده، داروهايی ساده وبا تعداد مفردات اندک است. تا آنجا که نگارنده در روايات طبّی جستجو کرده است پيچيده ترين نسخه دارويی ای که در روايات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به چشم می خورد در رساله طبّی امام رضا ـ عليه السلام ـ وخطاب به مأمون عباسی آمده است (الرسالة الذهبية: 40ـ41.) که ـ علاوه بر ترديدهايی که در نسبت اين رساله به امام رضا (عليه السلام) وجود دارد ـ دسترسی مأمون به مفردات اين نسخه وهمچنين ساختن آن برای او کار بسيار آسانی بوده است. امّا در خطاب با مردمانی که دسترسی آنها به اين گونه داروها ونيز ساختن داروهای پيچيده به راحتی امکان پذير نبوده، هرگز با چنين نسخه های ترکيبی ای روبه رو نمی شويم. 5. در روايات پزشکی اهل بيت ـ عليهم السلام ـ تأکيد فراوان بر حفظ قوانين شرعی شده است. از اين رو در روايات بسياری از درمان با شراب (الكافي: ‏6/413؛ تهذيب الأحكام: 9/114)، گوشت خوک (طبّ الأئمه، حديث: 160) وبه طور کلّی هر چيز حرامی منع شده است، بلکه در رواياتی آمده است که خداوند شفائی در حرام قرار نداده است. 6. آنچه از روايات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ پيرامون نظام بهداشی به دست می آيد اهتمام اهل بيت ـ عليهم السلام ـ به معنويت درمانی است. توجه به دعا در درمان بيماری ها، درمان با صدقه (قرب الإسناد: 117؛ المحاسن: ‏1/294؛ الكافي: ‏4/3؛ من لا يحضره الفقيه: 2/66)، ونيز تعويذهای فراوانی که در روايات برای درمان برخی از بيماری ها بيان شده است بيان گر اين مطلب است که حجم وسيعی از نظام بهداشت اسلامی به امور ما ورائی اختصاص دارد.
🗒 استفاده از طرق فهرست در تصحیح مرسلات شیخ طوسی ✅ گاهی شیخ طوسی در خلاف یا مصباح المتهجد، روایتی را بدون سند، از راوی ای نقل می کند. با توجه به صحت طریق شیخ طوسی در فهرست به این راوی، آیا می شود این روایت را صحیح دانست؟ از روزگار صفویه به امروز، پاسخ بسیاری به این سؤال مثبت است. ( معالم الدین، ج1، ص321؛ مشارق، ج3، ص387؛ الحدائق، ج10، ص479؛ مقابس الانوار، ص80؛ طهارت شیخ انصاری، ج1، ص 322؛ مصباح الفقیه، ج1، ص307؛ مصباح الهدی، ج1 ، ص223؛ مستمسک العروه، ج1 ، ص231؛ المعالم الماثوره، ج1، ص275؛ سند العروه، ج1، ص296و...). و البته پاسخ عده ای منفی است (موسوعه الامام الخویی، ج2، ص314؛ مبانی منهاج الصالحین، ج1، ص230؛ بحوث في شرح العروه شهید صدر، ج2، ص166 و...) قصد تفصیل در این زمینه را ندارم (یعنی این مسأله از جزئیات بحث تعویض سند است که برخی به تفصیل بدان پرداخته اند)، ولی کسانی که پاسخشان مثبت است باید اول اثبات کنند که شیخ طوسی، روایت مذکور را از کتاب همان راوی گرفته است، و أنی لنا إثبات ذلک.
يک نکته مرحوم صدوق ـ رحمه الله ـ در من لا يحضره الفقيه روايتی را اين گونه نقل کرده است: « و قد روي عن أمير المؤمنين عليه السلام أنّه قال: لبن الجارية و بولها يغسل منه الثوب قبل أن تطعم، لأنّ لبنها يخرج من مثانة أمّها؛ و لبن الغلام لا يغسل منه الثوب قبل أن يطعم و لا بوله لأنّ لبن الغلام يخرج من المنكبين و العضدين ». (من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص68، ح157 باب ما ينجس الثوب و الجسد). مرحوم محمّد تقی مجلسی ـ رحمه الله ـ در ذيل اين حديث در شرح فارسی من لا يحضره الفقيه نوشته: «اين خبر را كلينى و شيخ از سكونى روايت كرده ‏اند از حضرت امام جعفر صادق صلوات الله عليه از آن حضرت». (لوامع صاحبقرانى، ج‏1، ص525) اما اين روايت را ـ علاوه بر صدوق ـ تنها شيخ طوسی ـ رحمه الله ـ در تهذيب و استبصار نقل کرده است. (نک: تهذيب الأحكام، ج‏1، ص250، ح5، باب تطهير الثياب و غيرها من النجاسات؛ الاستبصار، ج‏1، ص173، ح1، باب بول الصبي). واثری از آن در کافی نيست. آيا نسخه کافی مرحوم مجلسی با نسخه موجود متفاوت است؟ یا اصلا مرحوم مجلسی این روایت را از کتاب های دیگر کلینی نقل کرده اند نه کافی، چرا که تعبیر ایشان «کلینی» بود نه «کافی»؟ يا نسبت اين روايت به کلينی، ناشی از سهو مرحوم مجلسی است؟ در پاسخ به این سوالات باید عرض کنم: 1. احتمال این که مرحوم مجلسی این روایت را از کتاب های دیگر کلینی، غیر از کافی، نقل کرده باشد احتمال بسیار ضعیف و غیر قابل اعتنایی است، چرا که: اولا لسان این روایت، به دیگر کتاب های کلینی شباهت ندارد. و ثانیا غیر از کتاب کافی، هیچ یک از کتاب های دیگر کلینی بدست علمای آن دوره نرسیده است. آخرین گزارش هایی که از کتاب های دیگر کلینی بدست ما رسیده است از علمای حله است. مثلا سید بن طاووس گویا رسائل الائمه کلینی را در اختیار داشته است. 2. به نظر می رسد احتمال سهو، قابل قبول تر است، چرا که: اولا نسخه کافی مرحوم مجلسی اول، فرقی با نسخه های موجود ندارد، یعنی نسخه هایی از کافی وجود دارد که اجازه ایشان را دارد و با نسخه های موجود تفاوتی ندارد. ثانیا مرحوم مجلسی در شرح عربی من لا يحضره الفقيه نوشته است: «رواه الشيخ، عن النوفلي عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه، عنه صلوات الله عليهم‏». (روضة المتقين، ج‏1، ص206). و اشاره ای به نقل کلينی نکرده است. اما در پاسخ به اين سوال که چه چيز باعث اين سهو شده، وجهی را می توان محتمل شمرد. توضيح اين که مرحوم شيخ طوسی در تهذيب، سند اين روايت را چنين آورده است: «عنه عن إبراهيم بن هاشم عن النوفلي عن السكوني عن جعفر عن أبيه عليه السلام أن علياً عليه السلام». مرجع اين ضمير ـ چنان که از استبصار نيز فهميده می شود ـ محمّد بن احمد بن يحيی است. اما در دو روايت قبل از اين روايت، روايتی به نقل از کليني آمده است (نک: تهذيب الأحكام، ج‏1، ص249، ح2). وبه نظر می رسد پرش چشم از روايت پيشين به روايت قبل از آن باعث بروز چنين اشتباهی شده است؛ والعصمة لأهلها. پ. ن: با تشکر از فاضل ارجمند، آقای مصطفی قناعتگر که اين نکته را در لوامع صاحبقرانی گوشزد نمودند.
🗒 توجه به عناوین ابواب کتب حدیثی در فهم معنای روایات (2) ✅ چند روز پیش، دوست محترمی، این متن را برایم فرستاد: 👇👇👇 این روایت را ملاحظه کنید: باب صيام أيام البيض‏ ثلاث عشرة، و أربع عشرة، و خمس عشرة حدثنا أبو معمر، حدثنا عبد الوارث، حدثنا أبو التياح، قال: حدثني أبو عثمان، عن أبي هريرة قال: «أوصاني خليلي- صلى الله عليه [و آله] و سلم- بثلاث: صيام ثلاثة أيام من كل شهر، و ركعتي الضحى، و أن أوتر قبل أن أنام». (صحيح البخاري، ج‏3، ص344، ح1789) بنده متوجه ربط روایت به ایام البیض نمی شوم، بخاری از چه نشانه ای در متن سه روز را بر ایام البیض تطبیق داده است؟ در پاسخ به ایشان عرض کردم: بعضی از روایات (مثل همین روایتی که شما ذکر کرده اید) مطلق است، ولی می بینیم که مقید شده و بر امر خاصی تطبیق داده شده است. قبل از جواب، یک نمونه دیگر از این روایت ها را عرض می کنم. در روایات متعددی (خصوصا در مصادر اهل سنت، مثل مصنف ابن ابی شیبه) آمده است: «أيّ وضوء أنقی (یا أطهر) من الغسل». ظاهر این حدیث این است که با هر غسلی می شود نماز خواند. اما می بینیم که اکثر فقها در مقام فتوا گفته اند: منظور از غسل، غسل جنابت است، یعنی تنها با غسل جنابت نیازی نیست که شخص وضوء بگیرد. این که به اطلاق روایت کسی عمل نکرده است یعنی قرینه ای در کار بوده است و یا قدر متیقنی در مقام تخاطب وجود دارد (به اصطلاح اصولیون) این قرینه یا قدر متیقن، ممکن است به خاطر وجود روایات دیگر باشد. یک احتمال دیگر هم وجود دارد و آن اینکه اصل در روایت این گونه بوده است: «أوصاني خليلي- صلى الله عليه و سلم- بثلاث: صيام ثلاثة أيام من كل شهر: ثلاث عشرة، و أربع عشرة، و خمس عشرة ....» اما بخاری به خاطر این که در عنوان بابش این مطلب را ذکر می کند، دیگر نیازی به تکرارش در متن حدیث ندیده و «ثلاث عشرة، و أربع عشرة، و خمس عشرة» را از متن حدیث حذف کرده است. ایت الله سیستانی در کتاب اختلاف الحدیث و تعارض الادله (تقریرات درس اصول فقه ایشان به قلم مرحوم سید هاشم هاشمی، در بحث پیرامون تقطیع روایات) به این مسئله پرداخته اند. پ. ن: مدتی پیش نیز به یادداشتی دیگر در این زمینه قلمی کرده ام.