میگویند:#شهدا رفتند تا ما بمانیم!
ولے من میگویم:
شهدا رفتند تا ماهم به دنبالشان برویم..
آری جا ماندهایم...🕊💔
دل را باید صاف کرد..🙂❤️🩹
#شهیدانه
#شهیدگمنام😓💔
#شهدا
#كسی_صدا_میزند...!
🌷هنگام غروب بود و آماده برگشتن به مقر. از صبح كار كرده بوديم و هيچ شهيدی خودش را نشان نداده بود. همين مسئله بر خستگیمان افزوده بود. وسايل را جمع كرده بوديم كه برويم. خورشيد، پشت ارتفاع ۱۴۶ فكه، سرخ میشد و پایين میرفت. در كنار من، «شمس الله مهدوی» از بچههای آذربايجان میآمد. پاسدار وظيفه لشكر ۲۷ بود و خدمتش را در تفحص میگذراند. متوجه شدم مهدی سرجايش ايستاد. بدون هيچ حركتی. من هم ايستادم. برگشتم به طرفش و گفتم: برای چی وايسادی؟ راه بيفت بريم، شب شد.... او حركت كرد. ولی نه به طرفی كه ما میرفتيم. برگشت طرف محلی كه كار میكرديم.
🌷تعجب كردم. با خودم گفتم حتماً چيزی جدا گذاشته، به همين خاطر گفتم: كجا میری؟ با حالتی خاص گفت: يك دقيقه صبر كن.... ما سوار ماشين شديم و آماده حركت. خيلی عجيب بود. رفت و بيل به دست گرفت و شروع كرد به كندن زمين. جايی خاص را میكند. خندهای كردم و به شوخی گفتم: بابا جون.... اشتباه كرد، ولش كن بيا، چيزی گيرت نمياد. ولی او همچنان بيل میزد، يك دفعه صدا زد: بياييد.... اينجا.... يك شهيد.... اول فكر كرديم شوخی میكند. ولی تا بحال سابقه نداشت كسی در مورد پيدا كردن شهيد شوخی كند.
🌷....همه از ماشين پريديم پايين. جلو كه رفتيم، ديديم راست میگويد. استخوانهای شهيدی در سرخی غروب نمايان بود. همه بيل به دست گرفتيم و در كمال احتياط شروع كرديم به كندن. طولی نكشيد كه پنج شهيد در كنار يكديگر يافتيم. بعد از اينكه شهدا را برداشتيم تا آماده برگشتن شويم، رو به او كردم و چگونگی مسئله را پرسيدم، كه گفت: هنگامیكه با شما راه افتادم كه برويم، يك لحظه احساس كردم يك نفر دارد با انگشت به من اشاره میكند كه برگردم. چند قدم رفتم جلو ولی دوباره ديدم دارد اشاره میكند كه بيا. من هم تأمل نكردم و برگشتم تا جايی را كه نشان میداد، كندم.
منبع: سایت نوید شاهد
❌❌ گوش کنید! همیشه کسی یا کسانی صدا میزنند. صداهایی به عمق تاریخ، فقط گوش کنید....
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
وقتی پیکر مسعود را آوردند، مادرش همان دم در به همرزمانش گفت: مسعود من رفت، خدا شما را حفظ کند.
مدافع ولایت باشید.
شما فریب نخورید و با آمریکا دست ندهید.
مثل کسانی نباشید که در ظاهر حرف از آقا میزنند اما برعکس خواست ایشان عمل میکنند..
شهید مدافع حرم مسعود عسگری🌷
•┈••✾•🌿🌺•✾••┈•.
#فاطمیه
#وعده_صادق
#شهدا
#ایام_فاطمیه
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅
♦️مادر که نباشد،
نظم خانه به هم میریزد؛
علیﷺ در نجف
حسنﷺ در بقیع
حسینﷺ در کربلا
و زینب(س) در دمشق...
#فاطمیه
#وعده_صادق
#شهدا
#ایام_فاطمیه
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅
میگویند ؛
باران که میزند
بوی خاک بلند میشود
اما اینجا باران که میزند
بویِ خاطرهها بلند میشود ...🌱
#مردانبیادعا
#منطقه سومار سال ۶۳
عاقبت همه مون شهدایی
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#شهدا
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄
تصویر شهدای حادثه تروریستی امروز در راسک
🔹تصویر سرهنگ دوم پاسدار شهید احمد زارعی و پاسدار شهید احمدرضا صاحب و سرگرد پاسدار شهید علی رحمانیان که امروز در درگیری با تروریست های جیش العدل به شهادت رسیدند.
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#شهدا
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄
شهید ابراهیم هادی:
شهید" ابراهیم هادی"
روضه خوان هیئت بود
روضه های حضرت زهرایش
خیلی جانسوز بود
همه فکر و ذکرش مزار بی نشان
حضرت زهرا(س) بود و علاقه خاصی
به شهدای جاویدالاثر داشت
خودش هم دوست داشت
بی نشان بماند
آخرش همین هم شد ..
#شهیدانه 🕊
#فاطمیه 🥀
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#شهدا
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
🌷 شهدای بزرگ و چهرههای نورانی
✏️ رهبر انقلاب، در دیدار اخیر دانشآموزان و دانشجویان: آن کسانی که با این جنایتها مدّعی حقوق بشرند انسانهای بزرگی، چهرههای نورانیای مثل سیّدحسن نصراللّه را، مثل هنیّه را، مثل سلیمانی را، مثل بقیّهی شهدای بزرگ را تروریست میخوانند و مینامند در حالی که باند تروریستی، خودشان هستند، باند جنایتکار خودشان هستند؛ این را امروز دنیا دارد میفهمد و بحمداللّه دانستهاند، فهمیدهاند. ۱۴۰۳/۸/۱۲
📥 نسخه قابل چاپ
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#شهدا
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
15.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید شدن دل مےخواهد…
دلے کہ آنقدر قوے باشد و بتواند بریده شود.. از همہ تعلقات!
دلے کہ آرام لہ شود زیر پایت!
و#شهدا دلدارِ بےدل بودند..🕊❤️🩹
#شهیداحمدمحمدمشلب
#بࢪادرشهیدمـ♡
7.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید بابک نوری هریس:
تقوا يعنی اگه توی جمع همه
گناه میکردند ، تو جوگیر نشی!
یادت باشه که خدایی هست و
حساب و کتابی . . .!🌱♥
#شهدا
#برادرشهیدم🥹🥹🥹
توےسنگــر با او و چند تای دیگه از بچه ها نشسته بودیم .😊
یکی از بچـه های #بسیجـی وارد شد.
پانزده – شانزده ساله به نظر میرسید.
مثل بقیه جوانترها شیــفته فرهاد شده بود و نشــانی منزل او را میخواست.☺️
فرهاد مکــثی کـرد و سرش را بالا آورد و گفت :
- شما لطــف دارین ! ما در خدمتــتون هستیــم . خیابــونای #شیرازو بلدی؟
- بلـــــــــه...
- سوار ماشـــین که شدی میگی #دارالرحمة ، قبرستون جدید . . . صدای خنده بچه ها جوان را گــیج کرده بود.😂
فرهــاد #پیـشانــی جوان را بوسید و گفــت:
بنــویس ڪاکو ... برای مزاح بود ... بنویــس :✍
دارالرحمة ، قطعـــه #شهدا ، ردیف ... ، پلاک ... بسیجی جوان رفت.
روزها گذشت . بچه ها یکی یکی شهید شدند . اکبر رفت ، حسین رفت ، فرهاد هم رفت ... جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمة سپــردند.
وقتــے به شـــوق #زیارت مزار او به راه افــتادم ، یڪ نفر زودتر از من به آنجا رسیده بود ، هــمان بسیجی جوان #نشانے را درست آمده بود.😭
#شهید_فرهاد_شــاهچراغی
#سوریه
#وعده_صادق
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄