eitaa logo
دلنوشته‌ای از دلی تنگ برای شهدا
719 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
42 فایل
در هر زمان از شبانه روز که دلتان تنگ شد دلنوشته خود را برای ما بفرستید @amz_15
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹شرح (3) 🔹الگوهاى انسانى (فضائل اخلاقى یکى از یاران) 🔻اولین وصفی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در تعریف و تمجید خباب بن ارت به کار بردند، این عبارت است که: «فَلَقَد اَسلَمَ راغِباً» ؛ " به تحقیق خباب بن ارت از جمله کسانی بود که با میل و رغبت درونی به اسلام گرایش پیدا کرد." می‌دانیم که ما دو نوع اسلام داریم: 🔸یکی اسلام کم ارزش بلکه بی ارزش که از ترس جان و مال یا برای رسیدن به چیزی از دنیا ابراز می‌شود؛ امیرالمؤمنین (علیه السلام) درباره اسلام بنی امیه و معاویه، در نامه ۱۷ بند دوم می‌فرمایند: «لَمَّا اَدخَلَ اللهُ العَرَبَ فِی دِینِهِ اَفواجاً و اَسلَمَت لَهُ هٰذِهِ الأُمَّهُ طَوعاً وَ کَرهاً کُنتُم مِمَّن دَخَلَ فِی الدِّینِ إمَّا رَغبَةً وَ إمَّا رَهبَةً عَلَی حِینِ فَازَ أهلُ السَّبقِ بِسَبقِهِم» " وقتی خداوند متعال عرب را در دین خودش فوج فوج وارد کرد، این امّت یا از روی میل و رغبت درونی یا از سر بی میلی اسلام آوردند، در آن روزگار شما بنی امیه در دین اسلام داخل شدید یا از روی میل به دنیا، یا از ترس جان و مال تان. " 🔻همچنین در خطبه۱۹۲ بند ۸ می فرمایند: «وَ لَوْ كَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَا تُرَامُ وَ عِزَّةٍ لَا تُضَامُ وَ مُلْكٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَ تُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ الرِّجالِ لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الِاعْتِبَارِ وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِي الِاسْتِكْبَارِ وَ لَآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ» اگر انبیاء اینگونه بودند که اهل چنان نیرویی بودند که کسی نمی‌توانست با آنها مقابله کند و چنان عزّتی داشتند که کسی نمی‌توانست در آن نفوذ کند و اگر چنان پادشاهی و ملکی داشتند که گردن ها به سمتش کشیده می‌شد و مردان برای رسیدن به بهشت، کمربند ها را محکم می‌بستند، آن موقع ایمان آوردن مردم در مقابل انبیایی که شبیه پادشاهان قدرتمند و عزتمند و شوکت و جلالی داشته باشند، خیلی آسان تر می شد؛ در آن صورت مردم، یا از روی ترسی که نیروی قاهر انبیا بر آنها تحمیل می کرد ایمان می آوردند، یا از روی میل و رغبت به دنیایی که در ملک و پادشاهی انبیاء بود؛ {غرض اینکه امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند اینکه انبیاء معمولا در فقر و در ظاهری ضعیف و ساده ظهور می کردند، به خاطر این بود که افراد با رغبت و میل عقلانیت ایمان بیاورند و الّا اگر مثل پادشاهان بودند مردم هیچ وقت به اینها ایمان نمی آوردند بلکه یا از روی ترس ایمان می آوردند یا با میل و رغبت به مال و منالی که از طریق آنها می توانستند بدست آورند.} 🎙 حجت الاسلام مهدوی ارفع @dghjkb
غلبه تشنگی بر خیمه‌ها  گفته می‌شود در روز هشتم محرم تشنگی حسین(ع) و اصحابش را رنج می‌داد. در آن زمان سیدالشهدا(ع) تیری برگرفت و پشت خیمه‌ها آمد و گویند بین نه تا نوزده گام به سوی قبله رفت و آن‌جا را حفر کرد و چشمه‌ی آبی شیرینی جوشید و همه اصحاب نوشیدند و مشک‌ها را پر کردند، پس از آن چشمه پنهان شد. هنگامی که این خبر به عبیدالله رسید پس پیکی به سوی عمر سعد فرستاد و گفت «به من خبر رسیده حسین چاه می‌کند و خود و اصحابش آب می‌نوشند، چون نامه‌ام به تو رسید ملتفت باش و تا توانی نگذار که آن‌ها چاه بکنند و آبی بنوشند، بر آن‌ها تنگ بگیر.» عمر بن سعد در این جا نهایت سخت گیری را به آن‌ها کرد. ملاقات زید بن حصین همدانی از یاران امام با عمر بن سعد هنگامی که تحمل تشنگی بر امام و یارانش سخت شد، یکی از اصحاب حسین (ع) به نام زید بن حصین همدانی که مردی زاهد بود به امام حسین(ع) گفت «یابن رسول‌الله اجازه بده نزد ابن سعد بروم و با او درباره آب سخن بگویم؛ شاید از این مخالفت برگردد» امام نیز موافقت کردند. همدانی نزد عمر رفت، ولی سلام نکرد، عمر گفت: ای همدانی! مگر مرا مسلمان ندانی که سلام نکردی؟ وی در جواب گفت: اگر چنان که می‌گویی مسلمان بودی، پس چرا بر خاندان پیامبر(ص) شورش کردی و تصمیم به كشتن آن‌ها گرفته‌‏ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‏‌نوشند از آنان مضایقه می‌‏كنی و گمان بری که خدا و رسولش را می‌شناسی؟ عمر سعد گفت همه‌ی این‌ها را می‌دانم ولی نمی‌توانم از حکومت ری بگذرم. زید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را برای امام حسین(ع) تعریف کرد و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند. دیدار امام حسین(ع) با عمر بن سعد امام حسین (ع)، عمرو بن قرظه انصاری اهل مدینه و ساکن کوفه که از یاران بسیار فعال ایشان محسوب می‌شد را نزد عمر بن سعد فرستاد تا به او بگوید که شبانه میان دو لشکر همدیگر را دیدار کنند. عمر بن سعد با بیست سوار آمد و حسین (ع) نیز با بیست سوار آمد و مذاکرات کاملا محرمانه تا پاسی از شب انجام شد. در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال سیدالشهدا(ع) كه می‌فرمودند «آیا می‏‌خواهی با من مقاتله كنی؟» عذری می‌آورد. یك بار گفت می‏‌ترسم خانه‌‏ام را خراب كنند، امام فرمودند: من خانه‌‏ات را می‌‏سازم، عمر سعد گفت: می‌‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند امام حسین(ع) فرمودند: من بهتر از آن را به تو از ملک خود در حجاز می‌دهم، عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانو‌اده‌‏ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‌‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند. امام حسین(ع) که دید نصیحت و هدایت بر عمر  سعد کارساز نیست و او از تصمیم خود باز نمی‌‏گردد، فرمود «دیری‌ نخواهد گذشت‌ که‌ بر بستر خودت‌ کشته‌ می‌شوی‌ و در روز حشر نیز خدا تو را نخواهد آمرزید. من‌ می‌دانم که‌ گندم‌ ری‌ را جز مدت‌ اندکی‌ نخوری». عمر سعد با تمسخر‌ پاسخ‌ داد: اگر گندم‌ بهره‌ام‌ نشود، از جو استفاده‌ می‌کنم. فرستادن شمر به کربلا روایت شده در پایان گفت‌وگوی امام حسین(ع) با ابن سعد، عمر طی نامه‌ای خطاب به عبیداللَّه بن زیاد نوشت «حسین بن علی(ع) با من پیمان بست که از همان جا که آمده به همان جا بازگردد یا به یکی از سرحدات بلاد مسلمین برود و در حقوق و تکالیف همانند دیگر مسلمانان بوده، در سود و زیان مسلمانان شریک باشد، یا به نزد یزید برود تا هر چه یزید حکم دهد درباره او اجرا کنند و این مایه رضای شماست و صلاح امت است».  عبیدالله پس از این گفت‌و‌گو، نامه‌ای نوشت و به شمر بن ذی‌الجوشن سپرد تا به کربلا برود. در نامه نوشته شده بود: باری، تو را نفرستاده ام تا شانه از زیر کار خالی کنی. تو به آرامش و صلح و آسایش دل بسته ای. اگر حسین و یارانش تسلیم شدند آن‌ها را نزد من بفرست و گرنه، بر آن‌ها حمله ور شو و  پس از قتل آنان، اعضای بدنشان را قطعه قطعه کن. پس از کشتن حسین بر سینه و پشت وی اسب بتاز که وی ناسپاس و سرکش و گستاخ و بیدادگر است. اگر به دستور من عمل کردی، پاداش فرمانبر مطیع را دریافت خواهی کرد و اگر چنین نمی‌کنی، سپاه را به شمر بن ذی الجوشن بسپار که فرمان لازم را به او داده ایم. عبیدالله زیاد به شمر گفته بود اگر عمر سعد پذیرفت که با حسین بجنگد مطیع او باش وگرنه، گردنش را بزن و سرش را به کوفه بفرست و خود فرماندهی سپاه را عهده دار باش. شمر با این زمینه‌سازی و با استفاده از موقعیت و روحیات عبیدالله بن زیاد، به سمت کربلا حرکت کرد. منابع: تاریخ طبری نفس المهموم مقتل الحسین **خبرگزاری دانشجویان ایران"ایسنا" @dghjkb
آب آوردن حضرت ابوالفضل العباس چون تشنگی بر امام حسین (ع) و یارانش شدت گرفت، برادرش عباس بن علی(ع) را با ۳۰ سوار و ۲۰ پیاده را همراه با ۲۰ مشک جهت آوردن آب به سوی شریعه روانه کرد. گفته می‌شود احتمالا هر نفر یک مشک داشته است. در منابع، زمان این آب آوردن روشن نیست. طبری آن را پس از دستور منع آب از سوی ابن زیاد، گزارش می‌کند؛ بنابراین باید مربوط به روز هفتم یا پس از آن باشد حرکت در دل شب بود و بیست مشک که باید پُر می شدند. با رسیدن حضرت عباس(ع) و یارانش و ممانعت عمروبن حجاج جهت برداشت آب برای کاروانیان حسین، این دو با یکدیگر درگیر شدند آن‌گاه بود که نافع پرچم‌دار حضرت عباس(ع) و یارانش گفت: مشک هایتان را پر کنید و پیاده‌ها مشک‌ها را پر کردند. برخی گفته‌اند لقب «سقا» از این لحظه به ابوالفضل العباس(ع) داده شد. منابع: تاریخ طبری نفس المهموم مقتل الحسین **خبرگزاری دانشجویان ایران"ایسنا" @dghjkb