eitaa logo
دیده بان قلعه نوخرقان
3.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
50 فایل
☘️کـــانــال دیــده بــان قــلــعــه نــوخــرقــان☘️ رســـانه ای بــرای مــردمــانــی بــاصـــفـــا در دیـــارمــعــلـمـان دیــن و اخــلاق ارتــبــاط بــا مــدیــر: @gh_kh3253 رزرو و تعرفه تــبــلـیـغـات: @G_o_daaa
مشاهده در ایتا
دانلود
من ندیدم دو صنوبر را ؛ با هم دشمن ...! من ندیدم بیدی سایه‌اش را‌ ؛ بفروشد به زمین ! رایگان می‌بخشد ناروَن ؛ شاخه‌ی خود را به کلاغ ! هر کجا برگی هست ، شور من می‌شکفد ! مثل یک گلدان می‌دهم گوش ؛ به موسیقی روییدن ! سهراب سپهری🌹 @dideban3253
🔴 داستان_کوتاه طلبکاری که مدتها سر دوانده شده بود برای وصول طلبش عزم جزم کرد و خنجر برهنه ای برداشت و به سراغ بدهکارش رفت تا طلبش را وصول کند. بدهکار چون وضع را وخیم دید گفت: چه به موقع آمدی که هم اکنون در فکرت بودم تا کل بدهی را یکجا تقدیمت کنم. چون طلبکار را با زبان کمی آرام کرد دستش را گرفت و گوسفندانی را که از جلوی خانه اش میگذشتند نشانش داد و گفت: ببین در هر رفت و برگشت این گوسفندان، چیزی از پشمشان به خار و خاشاک دیوارهای کاه گلی این گذر گیر کرده و از همین امروز من شروع به جمع آوری آنها میکنم. بقدر کفایت که رسید آنها را شسته و به رنگرز میدهم تا رنگ کند و بعد از آن زن و بچه ام را پای دار قالی مینشانم تا فرشی بافته و به بازار برده فروخته و وجه آن را دو دستی تقدیم تو میکنم. طلبکار از شنیدن این مهملات از فرط خشم به خنده افتاد و بدهکار هم چون خنده او را دید گفت: مرد حسابی طلب سوخته رو به این راحتی زنده کردی، تو نخندی من بخندم....؟ @dideban3253
🌸🍃🌸🍃 نجاری بود که زن زیبایی داشت که پادشاه را مجذوب خود کرده بود پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را فردا اعدام کنید نجار آن شب نتوانست بخوابد ... همسر نجار گفت : مانند هر شب بخواب ... پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار " کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید ... صبح صدای پای سربازان را شنید... چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دریغا باورت کردم ... با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجیر کنند... دو سرباز با تعجب گفتند : پادشاه مرده و از تو میخواهیم تابوتی برایش بسازی ... چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت ... همسرش لبخندی زد و گفت : مانند هر شب آرام بخواب , زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند " @dideban3253
حالم گرفته است از این دنیایی که آدم هایش همچون هوایش ناپایدارند گاه آنقدر پاک که باورت نمی شود گاه آنقدر بی معرفت که نفست می گیرد @dideban3253