تا بہحال
افتادنِ شاهتوت را
دیدهاۍ .. ؟
کہ چگونہ سرخیاش را
با خاك، قسمت میکند؟
مَن - کارگران - زیادۍ را
دیدم ─ از ساختمان کہ
میافتادند
شاهتوت میشدند!
• سابیرهاکا.
ـــــ ـ
دختران ایل،
فقط بہدام مَرداني
میافتادند کہ
غزال را
در بیابان
وَ شاهین را در آسمان
بہتیر میدوختند ..
زنان ایل، تنها بہ مَرداني دل
میبستند کہ دستشان
با تفنگ و پایشان
با رکاب آشنا بود.
- بخارای من، ایل من؛
محمد بھمنبیگی .