eitaa logo
دین بین
13هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
😁هدف ما گفتن موضوعات سنگین با قالب سبکه 🎞 تولید کلیپهای اینوری برای اونوری‌ها 🥴 ✍️ نویسنده و کارگردان: سید علی سجادی‌فر 🎞️ بازیگر: امید غفاری ادمین کانال و رزرو تبلیغات: @admin_dinbin
مشاهده در ایتا
دانلود
دین بین
❣ 😂اکبر کاراته پُکید😂 کاراته پاشو کرد توی یه کفش که هرگروهی که مسابقه رو باخت، کولی بده. همه گفتند نه. گفت: چرا، باید کولی بده. گفتند: باشه. بازی شروع شد و همهمه‌ای به‌پا شد، اما از بخت بد اکبر کاراته گروهش مسابقه رو باختند. حالا باید کولی می‌دادند و بچه‌ها رو تا دم فرمان‌دهی می‌بردند و می‌اومدند. هرکس سوار گردن کسی شد تا رسید به اکبر کاراته. آقای رادی شد قسمت او. آقای رادی صد و بیست کیلو بود😳. گفت: آقا، من می‌ترکم! و خواست فرار کنه. رادی یقه‌اش را گرفت و گفت: خودت خواستی. و سوارش شد. هرچه زور زد نتوانست بلند شود. بچه‌ها کمکش کردند. صورتش سرخ شده بود و داشت منفجر می‌شد. خودشو به‌زور جلو برد و رفت طرف کانال آب. رادی جیغ زد و خواست چیزی بگوید که اکبر رفت و با سر افتاد توی باتلاقای کنار آب. افتاد و رادی هم افتاد روش. اکبر داشت خفه می‌شد که احمدی داد زد: آهای، اکبر پُکید، خفه شد، کمکش کنید! و بعد دویدند و رادی رو از روی اکبر بلند کردند، اما اکبر هنوز هم دراز به دراز افتاده بود توی باتلاقا. 😄اکبر کاراته پُکید😄 کتب اکبرکاراته، موسسه مطاف عشق
های_جهاد😂 🌸 منصور توی تاریکی سنگر قصه ی مُرده و چوپان می گفت و هم هی به خودش می‌پیچید. اسماعیل گفت: چته؟ می‌ترسی؟ گفت: نه، دست‌شویی دارم. - خب برو دست‌شویی. - می‌ترسم. از مُرده می‌ترسم. منصور گفت: خب پاشید تا با هم بریم. توی راه بقیه‌شو می‌گم. همه رفته بودند داخل توالت‌ها و فقط مانده بود بیرون. داشت به قصه‌ی مُرده فکر می‌کرد که کسی با لباسِ سرتاپا سفید درو باز کرد و اومد بیرون. نگاهش کرد و جیغ زد و گفت: یا اباالفضل مُرده منو خوردم! بچه‌ها مُرده! و بعد پا گذاشت به‌فرار. می‌دوید و جیغ‌وداد می‌کرد، که همه طهارت نکرده از توالت‌ها پریدیم بیرون و پا گذاشتیم به‌فرار. جیغ‌وداد می‌کردیم و می‌دویدیم که کسی گفت: کاراته! بچه‌ها! منم حاج‌آقای مقر. حرفش تمام نشده بود که پخش زمین شدیم و از خنده ریسه رفتیم. می‌خندیدیم که منصور از داخل توالت گفت: خاک‌‌برسرا! همه‌ی قصه‌ام دروغ بود. من گفتم: خاک بر سر تو که آب‌روی ما رو بردی پیش حاج‌آقا! مُرده و چوپان ، ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
😂 جاده رسیده بود به خرابه‌های آخر جزیره‌ی مینو. اکبر کاراته گفت: حاجی، من می‌خوام یه گراز بگیرم. حاجی گفت باشه بگیر. رفت بالای لودر که خاکارو پهن کنه. با حاجی نقشه‌ای کشیدیم. خاکو پهن کرد و اومد پایین. گفتم: نمی‌ترسی؟ گفت: اصلاً، من اصلاً نمی‌ترسم. نه حاجی. حاجی گفت: آره، اگه گراز می‌خوای از این سوراخ نگاهش کن. اکبر سرشو کرد داخل سوراخ دیواری که دیده‌‌بان‌ها درست کرده بودند. نگاه کرد و گفت: کو گراز؟ داشت حرف می‌زد که داد زدم ، عراقیا! و بعد حاج مهدی با چوب خرما زد روی پاهای اکبر. اکبر خواست سرشو از سوراخ دربیاره که سرش محکم خورد به بالای سوراخ. جیغی زد و روکرد به جاده. فرار می کرد، می‌دوید و جیغ می‌زد، که آرپی‌‌جی‌یی روبه‌روش خورد به سر نخلی. سر نخل اومد طرف اکبر. اکبر برگشت طرف من و حاجی، و داد می‌زد: غلط کردم که گراز بگیرم! یا اباالفضل! حالا عراقیا می‌خورندم! حاجی گفت: به‌به عجب نترسیدی آقای چریک! ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌹🍃 !😄 شب بود و می‌خواست آروم و بی‌سروصدا بره خونه‌‌شون. می‌گفت: نباید پدر و مادرم رو اذیت کنم. درِ خونه‌‌شون بسته بود. خواست بخوابه پشت در که ترسید از سرما یخ کنه. به کله‌اش زد که از درخت کنار خونه بره بالا. با زور خودشو کشید بالا. رفت روی بام آغل. سگشون که دیدش، صداش همه‌جا رو پرکرد. ترسید. پایین را نگاه نکرد و همین جور پرید توی آغل که یک‌دفعه صدای بُزشون رفت به هوا، صاف افتاده بود روی بُز. حالا همه‌ی خونواده‌اش بیدار شده بودند و ریخته بودند توی آغل. همسایه‌ها هم از سروصدای سگشون بیدار شده بودند و فانوس به‌‌دست اومده بودند تو کوچه. از ترس همه رفته بود زیر پالون الاغ و به خودش می‌لرزید. الاغ هم هی جفتک می‌زد و عرعر می‌کرد. کم‌‌کم همه درِ خونه جمع شده بودند که دوید و رفت زیر کرسی مادربزرگش. مادربزرگش هم هی داد می‌زد و می‌گفت: آهای دزد! آهای اجنه! خدایا این دیگه کیه رفته زیر کرسی؟ هم زیر کرسی می‌خندید. می‌گفت: می‌خواستم مادر و پدرمو بیدار نکنم، همه‌ی ده رو از خواب بیدار کردم!😂 (مجموعه کتب اکبرکاراته) 🌸 🌹 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ @sangarsazanbisangar ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
صلی‌الله‌علیک‌یا‌اباعبدالله ای که ماهی روزه داری می کنی دین حق را نصر و یاری می کنی تشنه چون گشتی در این ماه خدا پس نما یاد از در تشنگی اصلش در آنجا بوده است بر و آل بوده است تشنگی و دیده اند و و دیده اند کن تصور تشنه ای بر جوی آب می کند از آب نوشین اجتناب تشنه لب بر ظرف آبی کن نظر یا ابوالفضلی بگو با چشم تر...