eitaa logo
دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
10.7هزار دنبال‌کننده
559 عکس
70 ویدیو
4 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال اشعار آیینی حسینیه: 👉 @hosseinieh_net با کمالِ احترام، تبادل و تبلیغ نداریم🙏🌹 کانال ما در تلگرام: 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/dobeity_robaey
مشاهده در ایتا
دانلود
چه خوب اینکه عنان مرکبم دست اباالفضل است امان از ساعتی که ساربانم مَحرم من نیست @dobeity_robaey
بر پرچم حسینیه، زهرا نوشته است به مجلس عزای حسینم خوش آمدی... @dobeity_robaey
بر کوچه‌های مُرده‌ی این شهر جان بده با عطر پرچمت دل ما را تکان بده @dobeity_robaey
زینب اینجا آمده! یا فاطمه! یا مرتضی!؟ السلام ای کربلا آمده تا کربلا گردد هزاران کربلا السلام ای کربلا @dobeity_robaey
رخصت از زینب گرفت و زد علَم را بر زمین کربلا زینب رسید پا زمین زد فاطمه یا که امیرالمؤمنین کربلا زینب رسید @dobeity_robaey
دورِ من‌اند زینب و کلثوم با رُباب شاید که خار از کفِ پایم درآورند @dobeity_robaey
این قافله دارد به کجا می‌آید؟ به مهبط اشک انبیا می‌آید این خاک پُر از خاطره‌ی اشک علی‌ست این قافله سمت کربلا می‌آید... @dobeity_robaey
دختر خودخواه شامی آمد و از من گرفت آن عروسک را که من از خیمه‌گاه آورده‌ام @dobeity_robaey
عمه‌ام می‌خواست یاری‌ام کند اما سنان کعب نی زد! گفت: هرکس کار خود را می‌کند... @dobeity_robaey
زخمي شده حنجرَت؟ بميرم بابا! بي سَر شده پيكرَت؟ بميرم بابا! گيسوي تو را كدام وحشي آشفت؟ چه آمده بر سرَت؟ بميرم بابا! @dobeity_robaey
شب و روزام اینطوری سر نمیشه بدتر از این می‌شه بهتر نمیشه دلمو به گهواره‌ش خوش نکنین اینا واسم علی اصغر نمیشه حرمله وصله‌ی جونمو گرفت عصای قدّ کمونمو گرفت مگه من چند تا دیگه پسر دارم حرمله یکی یدونه‌مو گرفت اشک ابر تو مگه یادم میره قتل صبر تو مگه یادم میره کفْن و دفن تو اگه یادم بره نبش قبر تو مگه یادم میره نیزه می‌خواد بی نقابت ببره بهره از بوی گلابت ببره وقتی نیزه‌دار داره تابت میده لالایی می‌گم که خوابت ببره سندی بودی که رو شدی علی هق هق بُغض گلو شدی علی آرزوم بود ببینم بزرگ شدی حالا هم‌قدّ عمو شدی علی ✍سروده گروه ادبی @dobeity_robaey
غمم هر دم مکرر بود بابا دو چشمم بعد تو، تر بود بابا به روی نیزه‌ها از بین سرها سرت زخمی‌ترین سر بود بابا @dobeity_robaey
ما دو تا شیر نر زینب کبرای توأیم یار سقای توأیم باده‌نوش قدح اکبر لیلای توأیم یار سقای توأیم @dobeity_robaey
تا نفس دارم به پای عشق می‌مانم حسین جانِ جانانم حسین نذر موی اصغر تو نوجوانانم حسین جانِ جانانم حسین @dobeity_robaey
فقط برای تو این شأن قابل جمع است به زیر چکمه‌ی اعدا و دادرس بودن @dobeity_robaey
از خجالت نذا مو سفید بشم نمیذاری تا که نا امید بشم این دو تا قربونی‌هامو بپذیر تا جلو فاطمه رو سفید بشم نذاری اگه برن بی تاب میشن مثل زینب اسیر طناب میشن وقتی تشنه‌ای خجالت میکشن قطره قطره جلو چشمام آب میشن میمیرن به تو اهانت که بشه بعد تو موقع غارت که بشه به غرور جفتشون بر میخوره یه موقع به من جسارت که بشه حرفی از بیا زدن، خودت برو منو که صدا زدن خودت برو دوست دارن رو دامن تو جون بدن اگه دست و پا زدن خودت برو چه قدر بالا باید سرم بیاد اجازه بده که لشگرم بیاد برا اذن میدون انگاری داداش باید حتماً اسم مادرم بیاد دشمنت دلاوره ؟ برا خودش! یا یل نام آوره براخودش! یه زمون فکر نکنی غریب شدی زینبت یه لشگره برا خودش! تو که ما رو به سعادت میکشی عالمو به زیر سایه‌ت میکشی کاری کردن کوفیا با غربتت داری از منم خجالت میکشی منکه معنای نجابت و حیام میگیره دامنشونو گریه‌هام پسرای زخمیمو نمیکشن هی طولش میدن که من بیرون بیام ✍ سروده گروه ادبی @dobeity_robaey
سر می‌بُرَد در خیمه‌اش احساس خود را آماده کرده هر دو تا عباس خود را @dobeity_robaey
افزون ز تصور است شیداییِ من این حال خوش و غم و شکیبایی من می‌بخشی اگر کم است؛ اما بپذیر این هم دو پسر، تمام داراییِ من @dobeity_robaey
می‌خواست که او برهنه‌پا برگردد شرمنده، شکسته، بی‌صدا برگردد یک شب ز سپاهِ کوفیان مهلت خواست تا حر به بهشت کربلا برگردد @dobeity_robaey
بین حق و باطل است مرزی باریک بی نور ولایت، همه‌عالم تاریک معیار بهشت یا جهنم این‌جاست «بُغضاً لأبیک» هست و «حُبّاً لأبیک» ✍استاد @dobeity_robaey
فاطمه هستم و با خود حَسَنین آوردم دو علمدارِ منند من دو گلدسته به ایوان حسین آوردم دو علمدارِ منند   ✍ @dobeity_robaey
ناپاک قطره‌ام که پیِ آب کُر روم شرمنده از گناه به دنبال حُر روم آموختم ز حُر که به دربار اهل‌بیت با دست خالی آیم و با دست پُر روم @dobeity_robaey
وای اگر امروز جنگیدن به من واجب شود کربلا خیبر شود زینب کبری، علی بن ابی طالب شود کربلا خیبر شود @dobeity_robaey
در عشق، بنای نیک‌نامی دارند جسم‌اند که یک جان گرامی دارند در لحظۀ گودال، یکی باز دوید... این جان‌به‌کفان مگر تمامی دارند فهمید که لحظه، لحظه‌ای جان‌کاه است در معرکه دید فرصتش کوتاه است گودال که ختم ماجرا نیست، ببین این تازه شروع رزم عبدالله است ای دل، بنگر چگونه شد فرجامش دنیا نتوانست کند ناکامش در معرکه دست او قلم شد، امّا نگذاشت که از قلم بیفتد نامش شب آمد و باب ابتلا را بستند طومار شگفت کربلا را بستند در آخر سطر، نام عبدالله و... پروندۀ نام شهدا را بستند ✍ @dobeity_robaey