#مناجات_با_خدا
کفریم، تو زنده کن به ایمان ما را
عیبیم، تو رحم کن بپوشان ما را
صبر تو کشاندهست به عصیان ما را
اینقدر مخواه نامسلمان ما را
کی میشود از مهر تو، شرمنده نشد
یا بندهنوازیِ تو را بنده نشد؟
از خشم تو بندۀ گنهکار گریخت
اما به کسی جز تو پناهنده نشد
آن محرم چشمههای تسنیم، کجاست؟!
آن سینۀ خالی از غم و بیم، کجاست؟!
گیریم که بگذرد خداوند از ما
ذوقی که بهشت را بفهمیم کجاست؟!
✍ #میلاد_عرفان_پور
↳ @dobeity_robaey
#حدیث_نفس
#اخلاقی_و_اندرز
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم
در عرش، صدای ارجعی پیچیدهست
یا ایتهاالنفس! بیا برگردیم
✍ #میلاد_عرفان_پور
↳ @hosseinieh_net
↳ @dobeity_robaey
#مناجات_با_خدا
بیراهه به جای راه رفتم یارب
با پای خودم به چاه رفتم یارب
من با چه زبان به تو بگویم العفو
یک عمر پی گناه رفتم یارب
✍ #سیدهاشم_وفایی
↳ @dobeity_robaey
رباعیات مرتبط با فرازهایی از #دعای_ابوحمزه
✔️#قسمت_اول
برخیز کمی سحر ابوحمزه بخوان
با ناله و چشم تر، ابوحمزه بخوان
بنگر که طریقتِ حقیقت اینجاست
عرفان خواهی اگر، ابوحمزه بخوان
::
اِلهی لا تُؤَدِّبْنی بِعُقوُبَتِکَ
هرچند فریب خوردهام از شیطان
هر چند که غرق گشتهام در عصیان
یا رب! به عقوبتت مفرما ادبم
با لطف مرا به راه خود برگردان
::
بِكَ عَرَفْتُكَ، وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إلَيْكَ، وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ!
هرگز نشدی ز ما جدا، ای همه تو
هستی همهجا، روم کجا؟ ای همه تو
معلوم تر از تو نیست در هر دو جهان
من با تو شناختم تو را، ای همه تو
::
الحمدلله الَّذی یَحلُمُ عَنّی حَتّی کَاَنّی لاذَنبَ لی
هر چند گذشتهی تباهی دارم
عاصیام و نامهی سیاهی دارم
بخشید و کریمانه بغل کرد مرا
انگار نه انگار گناهی دارم
::
وَأَنَّکَ لَاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمالُ دُونَکَ
از غفلت خود همیشه حیران ماندیم
از ظلمت خود سخت پریشان ماندیم
حاشا که جمالِ تو شود پوشیده
ماییم که در حجاب عصیان ماندیم
::
وَأَنَّکَ لَاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمالُ دُونَکَ
آبادی دل، خرابِ چشمانم شد
شوری گُنه، سراب چشمانم شد
محجوب نبودهای تو از من امّا
اعمال بَدَم حجاب چشمانم شد
::
إِذَا رَأَیْتُ مَوْلایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ
آید چو گناهکاریام در نظرم
میترسم از آنچه خواهد آمد به سرم
در بخششت امّا به طمع میافتم
وقتی که کرامت تو را مینگرم
::
اَیْنَ سَِتْرُکَ الْجَمیلُ اَیْنَ عَفْوُکَ الْجَلیلُ اَیْنَ فَرَجُکَ الْقَریبُ اَیْنَ غِیاثُکَ السَّریعُ اَیْنَ رَحْمَتُکَ الْواسِعَهُ اَیْنَ عَطایاکَ الْفاضِلَهُ اَیْنَ مَواهِبُکَ الْهَنیئَهُ
آن مهر و محبّت فراوانت کو؟!
آن موهبت بدون پایانت کو؟!
من بد هستم قبول، اما یاربّ
ستّاریت و رحمت و احسانت کو؟!
::
لَسْتُ أَتَّکِلُ فِی النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِکَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِکَ عَلَیْنَا
کشکول گدایی است در دستم و بس
دل را به امید و رحمتت بستم و بس
من تکیه نمیکنم به اعمال خودم
دلگرم به فضل و بخششت هستم و بس
::
فَتَجاوَز یا رَبِّ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِیلِ مَا عِنْدَکْ
بر کردهی ناصحیح، ستّاری کن
هرچند شدم وقیح، ستّاری کن
یارب ز گناهِ خلوتم میترسم
یا مَن سَتَرَ القَبیح! ستّاری کن
✍ #علی_مقدم (عاصی خراسانی)
↳ @dobeity_robaey
رباعیات مرتبط با فرازهایی از #دعای_ابوحمزه
✔️#قسمت_دوم
یَا رَبِّ إِنَّ لَنَا فِیكَ أَمَلاً طَوِیلاً كَثِیراً إِنَّ لَنَا فِیكَ رَجَاءً عَظِیماً عَصَیْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا وَ دَعَوْنَاكَ وَ نَحْنُ نَرْجُو أَنْ تَسْتَجِیبَ لَنَا
پوشاندی و من خراب کردم یا ربّ
خود را هدفِ عذاب کردم یا ربّ
در حشر بیا و آبروداری کن
روی کرمت حساب کردم یا ربّ
::
أَنَا الْوَضِیعُ الَّذِی رَفَعْتَهُ
خط از طومار مؤمنینم مزنی
ننگ ابدی را به جبینم مزنی
پیش همه آبرو به من بخشیدی
بالا بردی مرا، زمینم مزنی
::
أَنَا الَّذِی أَمْهَلْتَنِی فَمَا ارْعَوَیتُ، وَ سَتَرْتَ عَلَی فَمَا اسْتَحْییتُ
مهلت دادی، دعا نکردم یا رب
خود را ز گنه جدا نکردم یا رب
از لطف و کرامتت، گناهانم را
پوشاندی و من حیا نکردم یا رب
::
وَ مِنْ عُقُوبَاتِ الْمَعَاصِی جَنَّبْتَنِی حَتَّی کَأَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنِی
آری منم و گناه، خرمن خرمن
آلوده شدم اگر چه دامن دامن
امّا ز عقاب باز دورم کردی
انگار که تو حیا نمودی از من
::
فَمالي لا اَبْكي اَبْكي لِخُروُجِ نَفْسي اَبْكي لِظُلْمَةِ قَبْري اَبْكي لِضيقِ لَحَدي
بر زشتی اعمال بدم میگِریَم
بر وحشت راهِ ابدم میگِریَم
قبر است تجلی همین قلبِ خراب
بر تنگی قبر و لحدم میگِریَم
::
إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَی مِنْکَ بالعفو؟!
هرگز نشود جدا، دل ما از تو
رحمی نکنی به بنده؟! حاشا از تو
رحمانی و رحمتت رسیده به همه
بر بخششِ بنده کیست اولی از تو؟
::
واغْفِرْ لي ما خَفِي عَلَي الاْدَمِيينَ مِنْ عَمَلي وَ اَدِمْ لي ما بِهِ سَتَرْتَني
من بد بودم ولی تو احسان کردی
هر بار به من لطف فراوان کردی
غفار! بیا و باز نادیده بگیر
آن را که ز چشم خلق پنهان کردی
::
سَیِّدِی لا تُعَذِّبْنِی وَ أَنَا أَرْجُوکَ
هر چند بدم ولی جوابم نکنی
پیش همه سیدی! خرابم نکنی
امّید ندارم به کسی غیر خودت
من دل به تو بستهام، عذابم نکنی
::
سَيِّدى اِنْ کُنْتَ لا تَغْفِرُ اِلاّ لاِوْلِيآئِكَ وَاَهْلِ طاعَتِكَ؛ فَاِلى مَنْ يَفْزَعُ الْمُذْنِبوُنَ؟!
آنروز که ماییم و هزاران، چه کنیم؟!
از شرم به پیش چشم یاران چه کنیم؟!
غفرانت اگر فقط به خوبان برسد
ما طائفهی گناهکاران چه کنیم؟!
✍ #علی_مقدم (عاصی خراسانی)
↳ @dobeity_robaey
#مناجات_با_خدا
شدم بیبال و پر بین قفسها
اسیر نَفْس مانده این نَفَسها
پناه آوردهام سوی تو امشب
من از دست هواها و هوسها
✍ #یوسف_رحیمی
↳ @dobeity_robaey
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
غم بیانتهایم مانده، ای ماه!
فرازی از دعایم مانده، ای ماه!
چرا از آسمانم رو گرفتی؟
هنوز از بغضهایم مانده، ای ماه!
✍ #حسین_عباس_پور
↳ @dobeity_robaey
#مناجات_با_خدا
فقیر و بینوا، اَشکُو اِلیکَ
اسیر و مبتلا، اَشکُو اِلیکَ
نشد از خوف تو پُر اشک، هیهات
ز چشم بیحیا، اَشکُو اِلیکَ
✍ #یوسف_رحیمی
↳ @dobeity_robaey
#عید_سعید_فطر
سی روز به میهمانیات خو کردیم
گلهای بهشتی تو را بو کردیم
عیدانهی خویش را گرفتیم ز تو
وقتی به نماز فطر، ما رو کردیم
✍ #سیدهاشم_وفایی
↳ @dobeity_robaey
#عید_سعید_فطر
صدشکر که غرق نور ایمان شدهایم
مستوجب آمرزش یزدان شدهایم
سی روز تو میزبان ما بودی و باز
بر سفرهی عید فطر، مهمان شدهایم
✍ #سیدهاشم_وفایی
↳ @dobeity_robaey
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
وعدهٔ عاشقِ خسران زدهٔ ماهِ خدا
عصرِ روزِ عرفه، صحنِ حسین، کرببلا
✍ #قاسم_نعمتی
↳ @hosseinieh_net
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
ای ماه تنزل ملائک! بدرود
نور ملکوتِ جان سالک! بدرود
ای خواهش عارفان، بهار قرآن!
ای مطلع فجر «َامرِ رَبِّک»! بدرود
::
ما را به تبسم دعا بردی تو
تا روشنی فرشتهها بردی تو
ما را ز فریب اهرمن کوچاندی
تا حضرت دوست، تا خدا بردی تو
::
ای ماه عزیز! حق نگهدارت باد
خورشید، فدای چشم بیدارت باد
ای لیلۀ قدر! در دل بیداران
تا صبح وصال، شوق دیدارت باد
::
ای فرصت ناب عشقبازی با او
تفسیر فصیح آیهی " الّا هو "
حقا که فراق جانگدازی داری
ای ماه عزیز! مژدۀ وصلات کو؟!
::
ای سورۀ دلنواز! نشناختمت
ای مایۀ سوز و ساز! نشناختمت
سی روز شکوه «رَبَّنَا» را دیدم
یک ماه گذشت و باز نشناختمت!
::
یک ماه، فرشته همنشین ما بود
آیینه و نور، سرزمینِ ما بود
از خویش تهی و از خدا پُر بودیم
اخلاص، رفیق نازنین ما بود
::
سی روز تمام، با خدا خوش بودیم
با شوق تبسم دعا، خوش بودیم
در لیلۀ قدر، زیر سقف توبه
با هلهلۀ فرشتهها خوش بودیم
::
سی روز به شهر جان، غزلخوان گشتم
دنبال ظهور نور انسان گشتم
در ظلمت جسم، من پریشان بودم
در پرتو روزه، من پریشان گشتم
::
سی روز خدا ز بام و در، گل میریخت
با دست فرشته، در گذر گل میریخت
با تکیه کلام: "من تو را بخشیدم"
از باغ تبسم سحر گل میریخت
::
یک ماه تمام، بندگی میکردیم
افطار و سحر، پرندگی میکردیم
بر سفرۀ نور، معرفت میخوردیم
با روزی روزه، زندگی میکردیم
::
در لیلۀ قدر، بیکران را دیدیم
در جسم زمین، نزول جان را دیدیم
با چشم فرشته سی بهارستان از،
زیبایی ماه رمضان را دیدیم
::
با ظلمت نَفس، با هوس جنگیدی
با هر چه که «من»، نَفس نَفس جنگیدی
سی روز تو آسمان تبسم کردی
ای روح پرنده! با قفس جنگیدی
::
"هو" گفتم و جانِ من شد از تن خالی
از حیلۀ رنگ رنگ دشمن خالی
سی روز فضای سینه پُر شد از دوست
از همهمه و هی هی «من، من » خالی
::
در ماه خدا، خانه تکانی کردیم
همپای فرشته، مهربانی کردیم
جان را که اسیر تختهبند تن بود
در فرصت روزه، آسمانی کردیم
::
بر سفرۀ روزه، ما مُکرم گشتیم
در خلوت اُنسِ دوست، مَحرم گشتیم
از دخمۀ نَفس، سر برون آوردیم
در مکتب صبر روزه، آدم گشتیم
::
بیداری ماه رمضان رفت، دریغ
این آینه از دست جهان رفت، دریغ
جان بود به جسم مُردۀ این دنیا
ای دلشدگان! جان جهان رفت، دریغ
✍ #رضا_اسماعیلی
↳ @hosseinieh_net
↳ @dobeity_robaey