امام باقر عليه السلام :
تَبَسُّمُ الرَّجُلِ في وَجهِ أخيهِ المُؤمِنِ حَسَنَةٌ ؛
لبخند آدمى به روى برادر دينى اش حسنه است .
بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 288 .
میلاد با سعادت امام باقر علیه السلام مبارک باد❤️
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹مقام معظم رهبری:
" شرکت نکردن در انتخابات همان سیاست راهبردی دشمن است "
👆روایت سادهای از این سیاست راهبردی دشمن و کارکرد آن در تضعیف نظام و تقویت دشمن
#من_رای_میدهم
نوشته های یک طلبه
#سقوط #قسمت_سوم _این از گذشته من! حالا میفهمی چقدر حسرت میخورم همراه این بچه ها نمی تونم بازی کنم
#سقوط
#قسمت_چهارم
بعد از سالیان سال، صاحب دختر شدم؛ الآن شش سال داره؛ ۱۱ کیلو هست دو تا کلیه نداره و درصد پایینی از ریه دخترم کار میکنه؛
بابت عمل پاهام و مشکل دخترم؛ حدود هشت صد میلیون تومن رفتم زیر قرض.
یه دستگاه برای دیالیز دخترم نیاز داشتیم! با قیمت حلال احمری و تخفیف بهزیستی شد دو میلیون تومن!
پول نداشتم؛ دخترم که خوابید گوشواره هاش رو بازکردم و فروختم؛
ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#سقوط #قسمت_چهارم بعد از سالیان سال، صاحب دختر شدم؛ الآن شش سال داره؛ ۱۱ کیلو هست دو تا کلیه نداره و
#سقوط
#قسمت_پنجم
دستی روی پایش زد و آهی کشید.
مشغول تماشای فوتبال بچه ها شد.
خیلی غیر منتظره بود آشنایی با کوهنورد؛
فقط داشتم بازی بچه ها را می دیدم که مردی کنارم نشست و داستان زندگی اش را برایم تعريف می کرد.
حالم بد شده بود! اما در دلم عمیقا خدا را شکر می کردم که این اتفاقات تلخ برای من رخ نداده است.
سرش را رو به من کرد و گفت: جوون از خدا هیچی نخواه فقط بگو به خدا تن سالم بده!
ادامه دارد...
داستان #سقوط بر اساس واقیعته
قسمت بعدی یکم انتقادی هست دوباره میترسم عده ای نوک مداد ما رو بشکنن ولی چون خود کوهنورد انتقاد کرده مینویسیم😁
#سقوط
#قسمت_ششم
بعد از سکوت چند دقیقه ای تعریف کرد:
_به هرجا که به ذهنم رسید نامه نوشتم و کمک خواستم! به دفتر مراجع تقلید به ریاست جمهوری به بیت رهبری به تولیت های حرم ها؛ به موسسه های خیریه و...
اما خبری نشد!
هیئت امُنا یکی از اماکن مقدس اومدن وضعیتم رو دیدن! یه قالی داشتم و یه میز! از تلویزیون و اینا هم خبری نبود.
گفتند: میتونیم یه وام بدون سود بهتون بدیم.
خوشحال شدم گفتم خدا خیرتون بده چقدر میدید؟
گفتند: پنج میلیون تومن!
بهم برخورد؛ هشت صد میلیون کجا و پنج میلیون کجا!
ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#سقوط #قسمت_ششم بعد از سکوت چند دقیقه ای تعریف کرد: _به هرجا که به ذهنم رسید نامه نوشتم و کمک خواست
#سقوط
#قسمت_هفتم
رفتم بانک؛ همین وام پنج میلیونی هم به من ندادند؛
گفتند: شما بدهکار هستید؛ وام بهتون تعلق نمیگیره؛
کوهنورد ادامه داد: با وجود همه این مشکلات راضی ام به رضای خدا؛ حتما حکمتی داره؛
درسته این موسسه ها به من کمک نکردند؛ شاید خدا رزق منو توی جیب امثال شما قرار داده باشه؛ شاید به دلت افتاد و شماره کارتم رو گرفتی و ...
شک کردم! نکنه کوهنورد کلاه بردار باشه!
نکنه این داستان ها همش ساختگی باشه تا خواسته باشه جیب بری کنه!
عجیب هم نبود؛
ادامه دارد...
#سقوط
#قسمت_هشتم
به کوهنورد شک کرده بودم؛ ولی با خودم گفتم: من که پول قرار نیست بهش بدم؛ لااقل داستانش رو بشنوم؛ خالی از لطف نیست؛
کوهنورد پرسید حالا جووون چیکار میکنی؟
_طلبه ام
_بهبه، من خیلی طلبه ها رو دوست دارم؛ راستی حقوقت چقدره؟
واقعا احساس می کردم که کوهنورد می خواهد جیب بری کند!
_زیاد نیست! نزدیک ... تومن؛
کوهنورد گفت: چه کم! به خودم امید وار شدم چطور با این حقوق زنده ای؟
خنده ریزی کردم.
ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#سقوط #قسمت_هشتم به کوهنورد شک کرده بودم؛ ولی با خودم گفتم: من که پول قرار نیست بهش بدم؛ لااقل داستا
جالب شد😂
حالا واقعا کوهنورد چیکاره؟ شیاده؟ کلاه برداره؟ یا یه آدم سختی کشیده؟
همراه باشید😁