#کله_بند
#قسمت_شصت_و_چهارم
عاقد کچل گفت: دوشیزه مکرمه بانو نازنین احمدی؛
آیا وکیلم شما را به عقد دائم آقای حسین صلاحی با مهریه یک جلد کلام الله مجید، یک آینه و یک جفت شمعدان به همراه ۱۲۰ سکه بهار آزادی در بیاورم؟
گوش هایم قرمز شده بود؛ نازنین نگاهش به قرآن در دست من بود؛
خواهرم گفت: عروس رفته گل بچینه!
می خواستم بلند شوم لگدی حواله اش کنم!
استرس داشتم که نکند بلایی بر سرمان بیاید و ازدواج بر باد برود؛
عاقد دوباره گفت: برای بار دوم عرض می کنم دوشیزه مکرمه آیا وکیلم شما را به عقد حسین صلاحی در بیاورم؟
اینبار اکرم خانوم نخود آش شدند و گفتند: عروس رفته گلاب بیاره!
توی دلم می گفتم: ای مردشور اون گل گلاب رو ببرند!
این بار عاقد گفت: برای بار آخر می گویم!
آیا وکیلم؟
صدای دلنشین نازنین مرا میخکوب کرد؛
_با اجازه بزرگ تر ها و مادرم بله!
ادامه دارد...