eitaa logo
جوانان انقلابی
146 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
283 ویدیو
77 فایل
بسم رب الشهدا 🌷 و آدمی تا بوده،شتابزده بوده است. این کانال شامل👈نوحه🎧تصاویر ومطالب شهدایی*✏📷وعاشقانه به شکل خدایی😍😍
مشاهده در ایتا
دانلود
سرسفره که نشست گفت: آخرین صبحونه 🍳رو با من نمی خوری؟ با بغض گفتم: چرا اینطوری میگی؟😔 مگه اولین باره میری ماموریت؟ گفت:کاش میشد صداتو ضبط میکردم باخودم میبردم که دلم کمتر تنگ بشه.❤️ گفتم:قرار گذاشتیم هرکجاکه تونستی زنگ بزنی،من هرروزمنتظر تماست میمونم منو بی خبر نذار.✅ باهرجان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم،لحظه آخر به حمید گفتم:حمید تورو به همون حضرت زینب(س)هرکجاتونستی تماس بگیر. 😔 گفت:جورباشه حتما بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چجوری بگم دوستت دارم؟💞 اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم😅 به حمید گفتم: پشت گوشی بجای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورتو میفهمم😁. از پیشنهادم خوشش آمده بود پله هارو که پایین 🚶♂میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشین چندباری بلند بلندگفت : ! ! 😍 لبخندی زدم و گفتم : ! ! https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
💠برشی از کتاب 🔰هفت عروس و داماد💍 قبل ما خوانده شد، محضر زیبایی بود😍 با پرده‌های کرم قهوه‌ای که دو طرف عروس و داماد صندلی🛋 چیده شده بود، بالای سر هم حجله‌ای با پارچه‌های نباتی رنگ درست شده بود. 🔰نوبت که شد داخل رفتیم و کنار سفره عقد نشستیم👥 عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو که صیغه موقت رو فسخ کنیم⁉️ هر هفت عروسی👰 که قبل از ما داخل رفته بودند عقد موقت را بخشیده بودند 🔰به نگاه کردم، گفتم: نه من نمی‌بخشم❌ نگاه همه با تعجب به سمت من برگشت😯 ماتشان برده بود، پرسید: دخترم مهریه رو می‌گیری؟ رک و راست گفتم: می‌گیرم، حمید خندید😄 و گفت: چشم مهریه رو میدم، هم حاضرم نقدا💰 پرداخت کنم. 🔰عاقد لبخندی زد و گفت: پس طلب عروس خانوم، باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه👌بعد از فسخ مقدمات را خواند. می‌خواستم قرآن📖 را با استخاره باز کنم ولی حمید پیشنهاد داد سوره را بیاورم. 🔰لحظه‌ای که خطبه خوانده میشد گفت: دعا کن، از خدا بخواه دعایی که من دارم مستجاب بشه🙏 نگاهی به چهره حمید انداختم👀 نمی‌دانستم چیست⁉️دوست داشتم بدانم در چنین لحظه ای به چه فکر می‌کند 🔰از ته دل💗 خواستم هر چیزی که از خدا خواسته اگر به و خیر است همان‌طور بشود. حاج آقا سه بار خواست که وکیل عقد ما باشد، گل را چیدم💐گلاب را آوردم، بعد گفتم: اعوذبالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، با اجازه (عج) و پدر و مادرم و بزرگ‌ترها 😍 🔰حمید هم دقیقا را گفت.عاقد خیلی خوشش آمده بود☺️گفت: خیلی‌ها اومدن اینجا عقد کردن، ولی ✘نه بسم الله گفتن، ✘نه از امام زمان( عج الله) اجازه گرفتن. لحظه عقد این بار هم تا بله را گفتم 🔊 شد، حمید خندید، دست من را گرفت و گفت: دیدی داشته، قسمت این بوده تو بله‌ها رو به من بگی. ◦•●◉✿جوانان انقلابی✿◉●•◦ https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei