💍💕💍💕💍💕💍💕💍💕💍
🕊 #همسران_شهدا
چون اوایل از رفتن ناگهانیاش ناراحت بودم، با شوخی سعی میکرد دلم را به دست بیاورد. تا قبل از پرواز، چند مرتبه از فرودگاه تماس گرفت.
میخواست تلفنی رضایت مرا بگیرد. با اینکه خیلی از دستش عصبانی بودم، زود سلام کرد. مثل همیشه سلامی پرانرژی. وعده میداد تا دلم را بدست بیاورد. گفت :
«وقتی برگردم، باهم پابوس امام رضا میرویم.»
😢 گفتم : «مرتضی، من مشهد هم نمیخواهم. فقط تو را میخواهم...»
سفارش بچهها را کرد. گفتم :
«مرتضی، دلم میخواهد در یک چادر کوچک، من و تو و بچهها زندگی کنیم، فقط تو را داشته باشم. تجملات و قشنگیهای زندگی را بدون تو نمیخواهم!»
🔷 اما این رفتن خیلی طول نکشید و تنها ۱۱ روز بعد خبر شهادتش را آوردند. وقتی رفت به این فکر میکردم که طی ۱۳-۱۴ سال بعد از ازدواج شاید یک روز هم زندگی سیر نداشتیم...
🌹 مرتضی تماماً خودش را وقف انقلاب کرده بود. آموزش، مانور، مأموریت، رزمایش و... آنقدر از او زمان میگرفت که زمان بسیار بسیار کمی برایش باقی میگذاشت...
#شهید_مرتضی_کریمی_شالی
#تاریخ_شهادت : ۹۴/۱۰/۲۱
#مدافع_حرم
🌐 برداشت مطالب از پایگاه خبری تحلیلی قزوین
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
سرسفره که نشست گفت: آخرین صبحونه 🍳رو با من نمی خوری؟
با بغض گفتم: چرا اینطوری میگی؟😔 مگه اولین باره میری ماموریت؟
گفت:کاش میشد صداتو ضبط میکردم باخودم میبردم که دلم کمتر تنگ بشه.❤️
گفتم:قرار گذاشتیم هرکجاکه تونستی زنگ بزنی،من هرروزمنتظر تماست میمونم منو بی خبر نذار.✅
باهرجان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم،لحظه آخر به حمید گفتم:حمید تورو به همون حضرت زینب(س)هرکجاتونستی تماس بگیر. 😔
گفت:جورباشه حتما بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چجوری بگم دوستت دارم؟💞 اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم😅
به حمید گفتم: پشت گوشی بجای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورتو میفهمم😁.
از پیشنهادم خوشش آمده بود پله هارو که پایین 🚶♂میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشین چندباری بلند بلندگفت : #یادت_باشه! #یادت_باشه! 😍
لبخندی زدم و گفتم : #یادم_هست! #یادم_هست!
#خاطرات
#شهدایی
#مدافع_حرم
#یادت_باشد
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
بهم گفت خیلی دوست دارم😅 منم چون روم نمیشد گفتم یادم هست😂🙈 کلا خاطرات زیبای شهدا رو نابود کردم😅😂😂😂 به
همسر #مدافع_حرم حمید_سیاهکلی_مرادی تعریف می کرد:
همسرم پسر عمه ام بود.
آبان ۹۱ #عقد کردیم و ۱ ماه بعد همزمان با#عید_غدیر_خم عروسی برگزار شد.
#عشق واقعی اونه که چیزی رو بپسندی که محبوبت رو راضی میکنه.
از علاقه و شوقش برای رفتن به #سوریه و #شهادت آگاه بودم و بهمین دلیل
برای رفتنش رضایت داشتم.
شب آخر به همسرم گفتم : نمیدونم زمان عملیات چه شبیِ، اما بشین برات حنا ببندم.
رو مبل کنار بوفه نشست و موها،محاسن و پاهاش رو حنا بستم.
مسواکش رو که دیگه لازم نداشت، بیرون انداخت و مسواک دیگه ای برداشت.
اما من مسواک قبلیش رو برداشتم و گفتم میخوام یادگاری بمونه.
گاهی انگار برخی احساسات خبر از وقوع اتفاقات مهمی میدن.
اونشب تا صبح خوابم نمیبرد وبه همسرم که خوابیده بود، نگاه می کردم تا ببینم نفس میکشه. ساعت۴صبحانه آماده کردم و وقت رفتن۳بار توکوچه به پشت سرش نگاه کرد.چهره خندانش رو هیچوقت فراموش نمی کنم .
موقع خداحافظی گفت :
«دلم رو لرزوندی اما ایمانم رو نمیتونی بلرزونی»
بعد از#شهادتش شبی که در#معراج بود، ازش خواستم برای لرزوندن دلش منو ببخشه و حلالم کنه
همسرم همیشه پاییز رو دوست داشت و بهترین اتفاقات زندگی اش در#پاییز رقم خورد.#کربلا رفتن #عقد #ازدواجش #شهادت.
صبحی که میرفتن. گفتم کاش شکمش درد بگیره، پاش درد بگیره نره.
دوباره ته دلم می گفتم نه، بخدا راضی نیستم درد بکشه
💑#دوست_دارم و #عاشقتم💑 رو راحت بیان میکردن.
قبل رفتن گفتن : فرزانه من پشت تلفن نمیتونم جلوی دوستام بگم
💖#دوستت_دارم💖 چیکار کنم؟
گفتم : تو بگو یادت باشه،من یادم می افته.
موقع پایین رفتن از پله ها می گفت : یادت باشه، یادت باشه.
منم میگفتم : یادم هست،یادم هست .
دست زدم دیدم خیلی سرد بود. وقتی دستاش سرد بود
میگفت : فرزانه با دستات گرمش کن.
تو اون ۱۵ دقیقه نمی دونستم چی بگم. فقط بغلش می کردم می گفتم:
💖#خیلی_دوستت_دارم_عزیزم💖#خیلی_دوستت_دارم💖
همه لحظات حسش میکنم.خاکُ می بوسیدم ومی ریختم روش.
می گفتم تا ابد همسر منو ببوس.
گفتم: تو چقدر از من خوشبخت تری که میتونی تا قیامت همسر منو در آغوش بگیری.
کفشاشو می پوشم.حس می کنم پاهام به پاهاش می خوره
همیشه وقتی ماموریت🌹 گل 🌹 میخرید.
بهش گفتم عزیزم از این به بعد من باید برات🌹 گل 🌹 بیارم.
#شهادت پیام خوشیِ اما زجر آوره برای اونایی که میمونن.
در مدتی که به سوریه رفته بود، چند بار تماس گرفت.
آخرین بار بسیار خوشحال بود و از زیارت حرم حضرت زینب (س) تعریف میکرد.۱۲ ساعت بعد به شهادت رسید،آنطور که هم رزمانش تعریف میکنند.
خمپارهای به نزدیکی همسرم و چهار نفر از همرزمان برخورد می کند که شهید سیاهکالی از همه نزدیکتر بوده و پای راستش به شدت مجروح می شود، پای چپ نیز می شکند و سر و صورتش نیز آسیب می بیند.
در لحظات آخر چند ثانیه دستش را بر پیشانی قرار می دهد و نام امام زمان (عج) و سید الشهدا (ع) را می برد تا به شهادت می رسد.
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
مامور سرشماری: سلام . مادر جان ميشه لطفا بیای دم در ؟ سلام پسرم .. بفرما ؟ از سر شماری مزاحمت میشم . مادر تو این خونه چند نفرید ؟ اگه ميشه برو شناسنامه هاتونو بیار بنویسمشون ..
مادر لای در رو بیشتر باز کرد
و با سر گردنش سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت ... چشماش پر شد ازاشک و گفت : پسرم قربونت برم ميشه ما رو فردا بنویسی ؟ مادر چرا ؟ مگه فردا میخواید بیشتر بشید ؟!! برو لطفا شناسنامتو بیار وقت ندارم .
- آخه پسرم 31 سال پیش رفته جبهه هنوز برنگشته شاید فردا برگرده بشیم دو نفر .
سر شمار سری انداخت پایین و رفت .
مغازه دار ميگفت : الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون کلید خونش رو میده به من و میگه : آقا مرتضی اگه پسرم اومد کلیدرو بده بهش بره تو چایی هم رو سماور حاضره ... آخه خسته س باید استراحت کنه !
شادی روح همه اونایی که از جان خودشون گذشتند و رفتند تا ما باشیم شادی روح غيور مردانی كه ايستادند و تسليم نشدن .
روز پاسدار رو به همه پاسداران این مرز و بوم تبریک میگیم
#کانال
#مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_بشیری
انتشار حد اکثری#
#به کوری چشم دشمنان#
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🌹🌹🌹🌹🌹
🔸زندگی شهدا🌷 را #الگوی زندگی خودشان قرار می دادند. شهید مدافع حرم محمود رضا #بیضایی، مربی آقا هادی بودند، خیلی از ایشان تعریف می کردند، همیشه می گفتند: « ما باید #انتقام شهید بیضایی را از این تکفیری ها بگیریم.»
🔹قاب عکس📸 این #شهید را به دیوار خانه زده بودند و از #مادر قول گرفته بودند که عکس را هیچ وقت بر ندارند❌ شهدای #مدافع_حرم را که به کشور می آوردند🇮🇷 حالشان عوض می شد، خیلی تحت تأثیر قرار می گرفتند😔
🔸آخرین بار که در شهرمان #شهید آوردند رو کردند به من و گفتند: فاطمه جان! #شهید_بعدی إن شاءالله خودمم☺️ همان موقع فهیمدم که ایشان را از دست می دهم😢 همان هم شد و شهید بعدی🌷 #آقا_هادی شجاع بود.
🔹در خانواده هم من شاهد بودم که چقدر متأثر از #پدر هستند، در خیلی از کارهای شان پدرشان را الگو قرار می دادند👌 زیباتر از همه مسجد رفتن شان بود. اینکه می دیدم همسرم کارهای شان را طوری تنظیم می کنند که با پدرشوهرم برای اقامه #نماز_جماعت به مسجد بروند👥 برایم دلنشین بود.
#شهید_هادی_شجاع
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
°•|🌿🌹
#جوانترین
#مدافع_حرم
#شهید_سیدمصطفی_موسوی
🔺از شهدای اربعه حلب
🔘➼┅══┅┅───┄
#کلام_شهید
◽️رویای اصلی من این است که خلبان شوم و با هواپیمای پر از مهمات به قلب تل آویو بزنم.
◽️من برای آمدن به سوریه برنامه ریزی کردهام، همان طوری که برای حضورم در کرانه باختری برنامه دارم.
#سالروز_شھادت💔
#یادش_با_ذکر_صلوات
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei