"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
{𝐝𝐨𝐤𝐡𝐭𝐚𝐫𝐚𝐧𝐙𝐩𝐞𝐬𝐚𝐫𝐚𝐧𝐀🌿💚} بسمالله! 📖رمانِ #تنها_میانِ_داعش 📌#قسمت_بیست_و_دوم 💠 در حیاط بیمارستان
{𝐝𝐨𝐤𝐡𝐭𝐚𝐫𝐚𝐧𝐙𝐩𝐞𝐬𝐚𝐫𝐚𝐧𝐀🌿💚}
بسمالله!
📖رمانِ #تنها_میانِ_داعش
📌#قسمت_بیست_و_سوم
💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این خمپارهها فرشته مرگم باشند، اما نه!
من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.
زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیدهام و نمیدانستند اینبار در بیداری شاهد شهادت عشقم هستم.
زنعمو شانههایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد.
وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد.
حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :
«برق چرا رفته؟»
عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :
«موتور برق رو زدن.»
شاید داعشیها خمپارهباران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.
گرمای هوا بهحدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.
البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علیاصغر کربلای آمرلی، یوسف باشد.
تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایهها بود، اما سوخت موتور برق خانهها هم یکی پس از دیگری تمام شد.
تنها چند روز طول کشید تا خانههای آمرلی تبدیل به کورههایی شوند که بیرحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
ماه رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری ایثار میکرد.
اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ تشنگی و گرسنگی سر میبرید.
دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید داعش برای شهر میآوردند.
گرمای هوا و شورهآب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد.
موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.
چطور میتوانستم آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.
روزها زخم دلم را پشت پرده صبر و سکوت پنهان میکردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.
در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرّش خمپارهها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که اذان صبح در آسمان شهر پیچید.
دیگر داعشیها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کردهاند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانههایشان خزیدند.
با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجرههای بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش میچکید.
دستش را با چفیهای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.
دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...
ادامه دارد...
✍🏼فاطمهولینژاد
ولادت با سعادت پیامبر گرامی اسلام و امام جعفر صادق (ع) بر تمامی ارادتمندان ایشان مبارک باد
📲@dokhtaranZpesaranA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست بزنید عیده🥺🤏🏻
عزیزِعالم اومده😍🌸
#میلاد_پیامبر_اکرم(ص)
#میلاد_امام_جعفر_صادق
📲@dokhtaranZpesaranA
امشب سخن ازجانٌ جهان باید گفت
توصیفِ رسول انسٌ و جان باید گفت .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•| میروم جنت با همین لعنت... |•
#استوری #ولادت #پیامبر_اکرم ص
•[دخترانزهراییپسرانعلوی]•
•[ @dokhtaranZpesaranA ]•
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
•| میروم جنت با همین لعنت... |• #استوری #ولادت #پیامبر_اکرم ص •[دخترانزه
منشیعهامحیدرآقامه🤍🍃
{افتخارمیکنمشیعهےامیرالمؤمنینهستم}💚🥲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مددی یا امام صادق...🤍
#حاج_محمود_کریمی
#ولادت_امام_صادق (ع)
[دخترانزهراییپسرانعلوي]
💚🍃@dokhtaranZpesaranA
گرچه از لطف پدروارِ علے (ع) سرشارم
هرچه دارم ز غلامے محمد (ص) دارم
#اللهمصلعلےمحمدوآلمحمد🍃❤️
🌿[دخترانزهراییپسرانعلوي]🌿
💚🌿@dokhtaranZpesaranA
23.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اکثریتمردمدوستدارندخادمحرمامامرضابشند...
#خادم
#امامرضا
#تذکر
#حق
کپی؟راضینیستممؤمن
حتیاستفادهشخصی👀
🍃{دخترانزهراییپسرانعلوی}🍃
🤍🍃@dokhtaranZpesaranA
رفقامیشهبرایحاجتیکهدارمبرآوردهشه
فرداخبرشبراممیادسهتاالاهیبهرقیهبگید💔🥲
ممنونمیشم
#خادمالحسین
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
اونجـاییکـهحـاجمهـدیمیگـه:
ماعشـقِعلـیواولادعلی؛
روبـاقلبمـونقبـولکـردیـم!"
#دخترانزهراییپسرانعلوی
[ @dokhtaranZpesaranA]
سلامعرضادب:»
دوستاناومدمکمیباهاتونصحبتکنم🤍
قدیمیایکانالمیدونندکهکانالیهمدتطولانیفعالیتنداشته..ودوبارهکانالپاگرفتهبهمددمدیرعزیزکانالوکمکادمینهایبزرگوارکانالسرپاشده:»
وماهمهیتلاشمونبرایکانالمیکنیم...
وتنهاچیزیکهازشمامیخوایماینیکهکه..
فعالباشیدحمایتکنیدمثلقبل
اگرفعالباشیدوانرژیبدیدقرارهبهفعالیتهایکانالکلیچیزایخفناضافهشهازجمله«پادکست،محفل،معرفیشهدا،چالشو...»
امامتسفانهفعالنیستیدواینشکلی
باعثمیشهخستگیرویتنمونبمونه
بهشخصهوقتیناشناسگذاشتم
هیچپیامیندادیدالیدونفرکهچیزخواستیهمنبودولیقبلا
میترکوندید🥲
الانممدارسبازمیشه
ولیبازماسعیمیکنیمبراتونفعالیتکنیم
پسلطفاشماهمفعالباشید
وبهمونانرژیبدیدازهرجهتوعلاقه
نشونبدید
بهکانالکهبدونیمخوشتونمیادازکانال
نوعفعالیتهامونیاخیر...
خیلیدوستانهخواستمباهاتونصحبتکنم♥️🤌
امیدوارمدلخوریپیشنیاد👀✨
یاعلی🌿
#خادمالحسین
♥️👀@dokhtaranZpesaranA
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
سلامعرضادب:» دوستاناومدمکمیباهاتونصحبتکنم🤍 قدیمیایکانالمیدونندکهکانالیهمدتطولانیفعال
اگرخدابخوادازاینببدبراتونهرچندیکبار
محفلومعرفیشهدامیزارم
وامیدوارمخوشتونبیاد♥️🥲
خوشحالمیشیمکانالبه
دوستاتونمعرفیکنیدکهزودتریککابشیم🤌👀🤍
محفلجدیدزیبا
ازکانال:دخترانزهراییپسرانعلوی
زمانانتشار:
چهارشنبهساعت6عصر
بهقلم:#خادمالحسین
منتظربمانید👀🌿
#فوࢪ
💚✨@dokhtaranZpesaranA
"دُختࢪﺍنِﺯﻫࢪایۍ•پسࢪانِعَلَﯡۍ"
محفلجدیدزیبا ازکانال:دخترانزهراییپسرانعلوی زمانانتشار: چهارشنبهساعت6عصر بهقلم:#خادمالحس
منتظرباشید
هرچقدرمیتونیداینپیامروفورکنیدنشربدید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگر میتوان از غمت گریه کرد
ولی بی تفاوت ز دنیا گذشت
مگر میتوان داغدار تو بود
ولی ساده از داغ دلها گذشت...
حاج مهدی رسولی
📲@dokhtaranZpesaranA