باز همان نسیم آشنا.mp3
7.08M
#نواهای_عاشورایی 💔
#میثم_مطیعی
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
#خاک_های_نرم_کوشک
📙📘معرفی کتــ📚ــاب📕📗
کتاب "خاکهای نرم کوشک"، با گردآوری و بازنویسی سعید عاکف، زندگینامه مختصری از شهید برونسی است که با استفاده از خاطرات اطرافیان، آشنایان و همرزمان ایشان در حدود 70 روایت کوتاه و خواندنی از ابعاد شخصیتی و اجتماعی این فرمانده را نقل میکند. یکی از ویژگیهای کتاب این است که هر خاطره از شهید با یک عکس از وی همراه است.
برشــــ✂️ــــــی از کتــــ📚ــــاب
امام خامنه ای:
" من توصیه می کنم و واقعا دوست دارم شماها بخوانید. من می ترسم این کتاب ها اصلا دست شما نرسد. اسم این کتاب خاکهای نرم کوشک است؛ قشنگ هم نوشته شده. "
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
امام بیمار یا امام مبارز؟!
🔻وقتی مقام معظم رهبری یک تحریف تاریخی را رسوا میکنند
⚫️ برشی از کتاب #همرزمان_حسین علیهالسلام به مناسب ایام شهادت امام سجاد علیهالسلام
😔 امام سجاد علیهالسلام را یک آدم ضعیف بیاراده بازیچه بیمار معرفی کردند؛ امام بیمار! هیچ نام دیگری، هیچ عنوان دیگری، هیچ لقب افتخارآمیز دیگری غیر از «بیمار» برای یک امام پیدا نکردند. آن هم چه امامی؟! امام چهارمی که به نظر ما بنیانگذار نهضت مخفی شیعه بعد از واقعه کربلا است؛ کسی که ضامن همه نهضتهایی است که در طول تاریخ تشیع به وسیله شیعه انجام گرفته. امام سجاد مادر همه اینها و به وجود آورنده اینهاست.
🙁 شیعه امروز امام سجاد را یک بیمار میداند؛ در حالی که بیماری ایشان محدود به چند روز درکربلاست. خب، شما هم در عمرتان چند روز بیمار میشوید؛ بنده هم بیمار میشوم، هر آدم ورزشکار قوی هیکلی هم بیمار میشود، اسم بیمار که دیگر نباید تا آخر روی این شخص بماند. به جای نامها و این عناوین افتخار آمیز: امام مجاهد، امام عالم، امام آگاه، امام سازمانبخش، امام تشکیلات ده، امام به وجودآورنده نهضت، امامی که موتور گردونه تاریخی تشیع است، بگویند:«امام بیمار!»
☀️ پس ببینید که واقعا این شیوه دشمن قرار گرفته و ما امروز در مقابل یک تحریف چندین قرنی قرار داریم، ما در مقابل یک چنین انبوه متراکمی از دروغ قرار داریم. بایستی از لابه لای این همه دروغها، این همه ظلمتهای متراکم، حقیقت منور را، حقیقت درخشان را کشف کنیم و بیرون بیاوریم. کار مشکلی هم هست، اما شدنیست. @dokhtaranchadorii
4_5792141248403867225.mp3
1.98M
🎙شهید آوینی: #بسيجيها، با اينكه اكثراً چهرههاي خود را سياه كرده بودند، اما نور محمدي(ص)، همان نوري كه اولين و مقربترين مخلوق خداست، از صورتهاي شاداب و پرنشاطشان ساطع بود، و بهراستي شيرينتر از اين لحظات را كجا ميتوان سراغ كرد؟
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
⭕️حاج حسین یکتا:
🔰فرماندهی گردانی به خودم گفت:«خواب امام زمانو دیدم. آقا بهم گفت لیست گردانو بهم بده؛ لیست رو بهشون دادم، ایشون با خودکار قرمز زیر بعضی اسمها رو خط کشیدن. [گفت:] حاج حسین! هر اسمی رو که اون شب توی خواب امام زمان زیرشون خط کشیدن شهید شدن».
🔰 بچهها الان امام زمان دارن برای ظهور یارگیری میکنن...👌
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
♥️دختران حاج قاسم♥️
⭕️ چند دقیقه ای از وقتمان را با #شهید_ابراهیم_هادی میگذرانیم 👇👇👇
💢راویان علی صادقی و علی مقدم
🔰دي مــاه بود. حــال و هواي ابراهيــم خيلي با قبل فرق كــرده. ديگر از آن حرف هاي عوامانه و شوخي ها كمتر ديده ميشد! اكثر بچه ها او را شيخ ابراهيم صدا ميزنند.
🔰ابراهيم محاسنش را كوتاه كرده. اما با اين حال، نورانيت چهره اش مثل قبل است. آرزوي شهادت كه آرزوي همه بچه ها بود، براي ابراهيم حالت ديگري داشت.
🔰 در تاريكي شب با هم قدم ميزديم. پرسيدم: آرزوي شما شهادته، درسته؟! خنديد. بعد از چند لحظه سكوت گفت: شهادت ذره اي از آرزوي من است، من ميخواهم چيزي از من نماند. مثل ارباب بيكفن حســين(ع) قطعه قطعه شوم. اصلاً دوست ندارم جنازه ام برگردد. دلم ميخواهد گمنام بمانم.
🔰دليل اين حرفش را قبلاً شنيده بودم. ميگفت: چون مادر سادات قبر ندارد، نميخواهم مزار داشته باشم.
🔰 بعد رفتيم زورخانه، همه بچه ها را براي ناهار فردا دعوت كرد. فردا ظهر رفتيم منزلشــان. قبل از ناهار نماز جماعت برگزار شد. ابراهيم را فرســتاديم جلو، در نماز حالت عجيبي داشت. انگار كه در اين دنيا نبود! تمام وجودش در ملكوت سير ميكرد!
🔰 بعد از نماز با صداي زيبا دعاي فرج را زمزمه كرد. يكي از رفقا برگشت به من گفت: ابراهيم خيلي عجيب شده، تا حالا نديده بودم اينطور در نماز اشك بريزه! در هيئت، توســل ابراهيــم به حضرت صديقــه طاهره(س) بــود. در ادامه ميگفت: به ياد همه شــهداي گمنام كه مثل مادر سادات قبر و نشاني ندارند، هميشه در هيئت از جبهه ها و رزمنده ها ياد ميكرد.
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
✂️ #بریده_کتاب 📖(صفحه۴۳و۴۴)
#امیر_من 📚
🔸 گناهت زیاد است و کارهای نیکت کم ، دوری از امام دل و جان را به خاک مذلت نشانده ... عهد کرده بودی و عهد شکسته ای ... خرابتر از حال و قال تو ، می دانی چه چیزی مهم است ؟ یک پشتیبان مهربان ! اگر عزم بر آبادی روح و جانت داشته باشی ، اگر آرامش دنیا را بخواهی و رضایت خدا را ؛ کربلا خوب وعده گاهی و حسین خوب میزبانی است ...
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 فرعون زمانهات را بشناس!
📌قرآن: فرعون قومش را خوار کرد تا بر آنها مسلط شود/ روشهای جدید استخفاف چیست؟ آیا این دولت موجب استخفاف ملت شد؟
🔻دوقطبیسازی روش فراعنه برای تسلط بر جامعه
🔻برای هردو گروه اصولگرا و اصلاحطلب متاسفم که زمینه تسلط فراعنه بر جامعه را فراهم کردند!
🔻دوقطبیسازی موجب شده در هر دو گروه، ضعفای گروه بالا بیایند!
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
✂️ #بریده_کتاب📖 (صفحه۳۷)
#امیر_من 📚
🔹خطا کرده بود ، امام دیدش . خجالت کشید و رنگ از صورتش پرید . غلامِ حسین بود و می دانست که مقصر است . امیدوارانه نگاهی به سمت امام انداخت . خوب می دانست که با اهل کرم طرف است . همانطور که نگاهش را به چهره امام دوخته بود گفت : " والکاظمین الغیظ ." امام آرام سرش را بالا آورد و فرمود : "رهایش کنید ." مرد که از تنبیه نجات یافته بود امیدوارانه گفت : " و العافین عن الناس !"
- از گناهت گذشتم.
غلام صدایش را بلندتر کرد : " و الله یحب المحسنین !" امام نگاهی به غلام انداخت . چشم انتظار جواب بود : " تو را آزاد کردم . با دو برابر حقوق گذشته ات !" غلام باورش همین بود ؛ بخشش، خصلت برای این خانواده است ...
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت سی اُم
تحصیل
همسر شهید:
یکی دیگر از جلوه های عملی ولایت مداری مصطفی عمل به توصیف آقا در مورد تحصیل بود. بعد از این که فاطمه به دنیا آمد، من تحصیلات حوزوی را کنار گذاشتم و دیگر ادامه ندادم. مصطفی از همان زمان تایید می کرد که باید در دانشگاه یا حوزه ادامه تحصیل دهم. یک بار گفت:دانشگاه آزاد بدون کنکور دانشجو می گیرد، از من خواست که ادامه تحصیل بدهم. به او گفتم:«برخی از آقایان اجازه نمی دهند که خانم هایشان به دانشگاه بروند ولی تو اصرار می کنی که من را به دانشگاه بفرستی؟ اصلا از محیط دانشگاه آزاد خبر داری؟» او جواب داد:«از محیط دانشگاه خبر دارم ، ولی از تو هم خبر دارم و می دانم که می توانی و باید ادامه تحصیل بدهی.» همان اوایل که تصمیم گرفتم برای تدریس به مدرسه بروم و کار کنم، از مطرح کردن آن با مصطفی کمی استرس داشتم، هر چند که نوع نگاهش را می دانستم. به او گفتم ممکن است کلاس هایم از ساعت 8تا12 باشد یا مثلا فلان ساعت ها در خانه نباشم. فاطمه را چکار کنیم؟او خیلی راحت به من گفت:«تو برو من هستم. کار من آزاد است. می توانم از فاطمه نگهداری کنم و بعدا به کارم برسم.»...
ادامه دارد...
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت سی و یکم
خودش هم چون از تحصیلات حوزوی باز مانده بود، به دانشگاه روی آورد. یک دفتر خاص برای دانشگاه آماده کرده بود و در تمام صفحات آن تصاویر امام خامنه ای (مدظله العالی) و شهدا را چسبانده بود. دفترش را که دیدم به او گفتم:«مگر می خواهی به مدرسه بروی این چه کاری است؟» جواب داد:«عکس شهداست، چه اشکال دارد؟ خیلی هم خوب است.» گفتم«فکر کرده ای اگر کسی ببیند چه می گوید.» گفت:« مهم نیست هر کس هرچه می خواهد بگوید. من کاری را که دوست دارم انجام می دهم.» او واقعا عاشق شهدا بود. هر بار که تصاویر شهدا و دفاع مقدس از تلوزیون پخش می شد، مصطفی ضجه می زد. فردا که از دانشگاه برگشت با خوشحالی گفت:«دیدی بد نشد. تا دفتر را باز کردم یکی از دوستان پرسید: این عکس شهید هنری اینجا چه کار می کند؛ بعد هم ادامه داد: لباسی که هنگام شهادت تنش بود من شب عملیات به او دادم.» مصطفی هم که عاشق دفاع مقدس بود حسابی سوال پیچش کرده بود و کلی اطلاعات از او گرفته بود. مصطفی متوجه شده بود که این شهید و دوستانش بچه های گردان عمار لشگر 27 حضرت محمد (ص) تهران هستند. همان کسانی که در فکه محاصره شده و قتل عام شدند! مصطفی به این گردان و رزمندگان و شهدایش علاقمند شد و در مورد آن ها تحقیق زیادی کرد.
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت سی و دوم
اقا زاده:
تولی و تبری
همسر شهید:
مصطفی به مناسبت های مذهبی، هم اعیاد و هم سوگواری ها خیلی اهمیت می داد.
یا در مراسم های مسجد شرکت می کرد یا در خانه به نحوی شایسته آن ها را برگزار می کرد.
یک سال 9ربیع الاول که آغاز امامت حضرت ولیعصر ارواحنا فدا است موفق به حضور در هیئت نشد. به خاطر این که بتواند بزرگی این روز را به فاطمه بفهماند، یک جشن ساده با خوردنی هایی مثل تخمه ی آفتاب گردان و هندوانه گرفت و گفت امشب یه جشن سه نفره داریم.
بعد هم مولودی خواند و دو نفری دست می زدند و شادی می کردند. حتی در اعیادی هم که قصد داشت به مراسم های مسجد و هیئت برود، اول در خانه شادی هایش را ابراز می کرد و بعد به مسجد می رفت.
✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿