نقش وراثت در فرزند
در داستان ازدواج حضرت علي عليه السلام با حضرت ام البنين آمده است كه : امام به برادرشان عقيل فرمودند: برايم زني انتخاب كن كه از او فرزانداني دلير به دنيا آيد
از اين جريان پي به وراثت در تولد مي بريم . جوانان عزيز و بزرگوار بايد تمام دقت خود را در انتخاب همسر مناسب به كار برند
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در اين رابطه مي فرمايند:
أنظر في أيّ نصاب تضع ولدك فإنّ العرق دساس.
ببينيد نطفه خودتان رادرچه محلي مستقرميكنيد چراكه اصل وريشه تاثيرگذار است
***
[نهج الفصاحة صفحه 266]
و نيز مي فرمايند:
تخيّروا لنطفكم فإنّ النّساء يلدن أشباه إخوانهنّ و أخواتهنّ.
براي نطفه هاي خود،جاي مناسب انتخاب كنيد زيرا زنان نظير برادران و خواهران خود فرزند ميآورند.
***
[نهج الفصاحة صفحه 381]
امام صادق عليه السّلام فرمود:
فرزند نيز بر پدر سه حق لازم دارد.
1. مادر خوب برايش انتخاب كند
2. نام خوبي برايش انتخاب كند
3. سعي درتاديب او بنمايد
***
[تمام روايات دركتاب حكمتنامه كودك؛ آيت الله ري شهري ؛صفحه 39]
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
دوستانی که تازه به کانال ماپیوستن خوووش اومدین
لفت ندین قول میدیم راضی باشین😁🌺
وخداوندلفت دهندگان رادوست ندارد😂
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
خوش بين باشيم
بايد ديدمان را به زندگي عوض كنيم
... عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسي أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ ...
[بقره 216]
...چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است. و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است...
خداوند در اين آيه همين بحث را مطرح مي فرمايد "عوض كردن ديد"
برخي فقط گله مي كنند كه چرا كشور اينگونه است و نظام اين كرده و ... چرا برخي مثل مگس هستند؛ فقط روي زخم مي نشينند
داستانك:
كارخانه ي توليد كفش، 2 بازارياب را به جزيره اي فرستاد
بازارياب اول با كاخانه تماس گرفت و گفت : اين چه جايست مرا فرستاده ايد ؛ اينجا كه همه پا برهنه اند و كسي كفش نمي خواهد
بازارياب دوم تماس گرفت و گفت ، بهترين جاي دنيا آمده ام . همه پا برهنه اند و من مي توانم هزاران كفش بفروشم
******
لطيفه اي تكراري :
كلاغي روي سر شخصي مدفوع كرد .آن شخص سريع شروع كرد به شكر كردن .
شخصي سوال كرد : لباست پر از آلودگي شده و شكر مي كني
گفت : براي اين شكر مي كنم كه ، اگر گاو پرواز مي كرد چه خاكي به سر مي كردم .
چه بسيار انسانهاي ناشكري هستند كه مي گويين : بدشانس ترين انسان منم . چون تصادف كردم و ماشينم از بين رفت. و كسي نيست به آنها بگويد :شما خوش شانس ترين انساني ، چون تصادف كردي و خودت نرفتي
******
لطيفه :
شخصي به دوستش گفت : بدبخت ترين انسان منم چون گرسنه ام و امشب غذا ندارم
دوستش گفت : بدبخت تر از تو منم كه هم گرسنه ام هم غذا ندارم و هم امشب مهمان دارم.
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
﴾﷽﴿ 💠 #رمان_آیه_های_جنون 💠 #قسمت_۱ آرام چشمانم را باز میڪنم،با چشم هاے خواب آلود اطرافم را دید می
برگشت به قسمت اول رمان آیه های جنون ......
منشأ دروغگويي
يكي از علل دروغگويي فرزندان ، تحميلِ تكاليفِ سنگين بر آنها و توقع بيش از طاقت از آنان داشتن است
سخت گيري هاي اولياي طفل و توقعات نادرستي كه فوق طاقت كودكان است آنان را به راه دروغگويي مي كشاند و اين خلق ناپسند را در وجود آنان بيدار مي كند.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله)مي فرمايند:در تعليم و تربيت مدارا كنيد و سختگيري نكنيد
****
داستانك:
((ريموند بيچ )) مي گويد: دختر جواني را مي شناسم كه اكنون يك دروغگوي درمان ناپذير است . او هنگامي كه هفت سال داشت هر روز به كلاس درس مي رفت
پرستاري هر روز او را به مدرسه مي برد و در پايان درس نيز خودش عقب او مي رفت . خلاصه اين زن مسئول تربيت اين كودك بود.
در آن زمان ، شاگردان كلاس هر روز بر حسب نمره هاي امتحانات كتبي طبقه بندي مي شدند و شاگرد اول و دوم و... معين مي شد.
دخترك هر روز همين كه كيف به دست از كلاس خارج مي شد، با پرسش يكنواخت و حريصانه پرستارش كه مي گفت : ((چند شدي ؟)) رو به رو مي شد. هرگاه او مي توانست بگويد: ((اول يا دوم )) كار درست بود. اما يكبار اتفاق افتاد كه سه نوبت پي در پي ، اين بچه ، شاگرد سوم شد و بايد گفت كه رتبه سوم ميان بيست و پنج نوآموز به راستي جاي تحسين دارد.
پرستارِ او ، دو بار اول بردباري كرد، اما بار سوم ديگر نتوانست خودداري كند. در حاليكه بچه از وحشت دچار بهت شده بود، فرياد زد: ((پس اين شاگرد سومي تو پايان ندارد؟ فردا بايد اول شوي ! مي شنوي ؟! اول ! بايد شاگرد اول بشوي !))
اين امر سخت و جدي در تمام آن روز فكر دخترك را به خود مشغول كرد و فردا هم در مدرسه دچار همين غم و وحشت بود. تمام دقت و توجهش را آن روز در انجام تكاليف و دروسش به كار برد.
اما او آن روز ، بار ديگر شاگرد سوم شناخته شد و امروز ديگر اين مصيبت و بلاي عظيمي بود!
هنگامي كه زنگ آخر را زدند، پرستار دم در كلاس در كمين اين طفلك ايستاده بود. همين كه چشمش به او افتاد فرياد زد: ((چه خبر؟)) دخترك كه دل گفتن حقيقت را در خودش نديد، پاسخ داد: ((اول شدم !)) و به اين گونه دروغگويي او آغاز شد!
چقدر از پدرها و مادرها كه به همين گونه رفتار مي كنند و به اين ترتيب بار سنگين گناهكاري و مسووليت دروغگويي فرزندان را به دوش مي گيرند!
***
[كودك از نظر وراثت و تربيت اثر آيت الله فلسفي، جلد 2، صفحه 43]
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii