✨﷽✨
💠معجزه امام رضا علیه السلام
✍یکی از معجزات امام رضا علیه السلام که اخیرا اتفاق افتاده است:
💭 یک عروس و داماد تهرانی که تازه عروسی میکنند تصمیم میگیرند بنا به اسرار آقا داماد بیایند مشهد ولی عروس خانم با این شرط حاظر میشه بیاد مشهد که فقط برن تفریح و دیدن طرقبه و شاندیز و اصلا داخل حرم نروند و زیارت نکنند.
💭 درست چند روزی هم که مشهد بودند را با تفریح و بازار و خرید گذراندند تا اینکه روز آخر شد و چمدانهایشان را
داخل ماشینشان گذاشتند و از هتل خارج شدند.
وقتی به میدان پانزده خرداد یا به قول مشهدی ها میدان ضد رسیدند آقا داماد وقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین را نگه داشت و سلامی به آقا داد و مشغول دعا بود که عروس خانم هم دستشو از ماشین بیرون آورد به تمسخر گفت:
امام رضا بای بای،خیلی مشهد خوش گذشت؛بای بای
💭 داماد ماشین را روشن کرد از مشهد خارج شدند،توی راه بودند که عروس خانم خوابش برد،تقریبا نزدیک ظهر بود و چند کیلومتری داشتند تا برسند به نیشابور که ناگهان عروس گریه کنان از خواب پرید و زار زار گریه میکرد،
از شوهرش پرسید که الان به کجا رسیدند؟
شوهرش هم جواب داد نزدیک نیشابور هستیم؛
عروس هم در حالی که گریه میکرد و رنگ پریده گفت برگردیم مشهد داماد هرچی اصرار کرد که چرا؟
ما صبح مشهد بودیم واسه چی برگردیم عزیزم؟ عروس گفت : فقط برگردیم مشهد
💭 برگشتند به مشهد و وقتی رسیدند به نزدیک حرم؛عروس اصرار کرد که بروند حرم ؛داماد با ادب هم اطاعت کرد ولی با اصرار فراوان دلیل گریه و اصرار برگشتن و حرم رفتن را از خانمش جویا شد که عروس خانم اینطور جواب داد :
👈وقتی در ماشین خواب بودم،خواب دیدم که داخل حرم ،امام رضا ایستاده و یکی از خادمها هم داره اسامی زایرین را برایشان میخوانند و امام رضا هم تایید میکند و برای زوارش مهر تایید میزنن تا اینکه امام رضا گفتند که پس چرا اسم این خانم(عروس)را نخواندی؟
💭 خادم هم جواب داد که آقاجان ایشان این چند روزی که مشهد آمده بودند به زیارت شما نیامده و اعتنایی به حرم و زیارت شما نداشتند آقا
💭 امام رضا علیه السلام جواب داد که اسم ایشان را هم داخل لیست زایرین ما بنویسید؛
این خانم وقت رفتن و خروج از مشهد از
من خداحافظی کردند و تشکر کردند پس ایشان هم زایر ما بودند.
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
1_56005710.mp3
7.13M
:
🎵داستان مرام و معرفت و ادب یک #لات_شیرازی به جایگاه پدر و مادر..
.
✔️خیلی زیباست حتما گوش کنید👌
.
🎙اسـتاد دارستانی
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
✨﷽✨
✅مذاکرات (من و خُدا)
✍خُـدایا !
من لذّتـ گُناه را ترکـ میکنم ؛
در مقابل تو تحریم لذّتـ مناجات را از
من بردار ...
خدایـا !
من کسانـی که تو دوستشان نـداری را
ترک میڪنم ؛ و درمقابـل تو لذّتـ با خود
بودن را به
مـن بده ...
خدایـا !
مـن پناهگاه شیطـان را ترک میکنم ؛
و تو در مقابل پناهـگاه امـن خودتـ را
به من بده ...
خـدایا ...
برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم
و سانتـری فیـوژهای گناه را کہ شیطان در
وجـودم برپا ڪرده ؛ یکی یکی و با کمک
تو از کار مـی اندازم .هستـه ی درونی ام
را خودت غنی سـازی کن ...
#الهی_و_ربی_من_لی_غیرک♥️
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
نذر تو از چشم و نظر
صد آیت الکرسی کنم...
از بس تــ❤️ـــو با این چادرت
زیبای عالــم میشوی😍
#حضرت_بانو😍😘
#حجاب
🆔 @dokhtaranchadorii
🔴دلیل برتری مردم آخرالزمان بر سایر مردم!
🌷 حضرت رسول صلی الله علیه و آله در جمعي نشسته بودند و از مشکلات مردم آخر الزمان ميفرمودند،
🔰 از جمله اينكه مردمان آخرالزمان رابطه شان با خدا از طريق ولی و امام،قطع شده و امام معصوم رو نمي بينند.
💠 مردم سوال كردند : چرا ؟! اين بي عدالتي در حق مردم آخر الزمان هست و كارشان خيلي سخت مي شود...
🌺 حضرت به سلمان اشاره كردند و فرمودند :اگر ايمان ده پله داشته باشد، سلمان در پله دهم قرار دارد.
🌸بعد حضرت فرمودند : جواني كه در آخر الزمان واجبات خود را انجام دهد و محرمات را ترك كند هم رده با سلمان است...
🌼سلمان براي اين كه به اين مقام برسد ، خيلي كارها و مستحبات باید انجام میداد ولي ما فقط با ترك محرمات و انجام واجبات، هم رده با سلمان مي شويم .
🔴سلمان یکی از برجسته ترین اصحاب و شخصیت های دینی است و مقام بسیار بالایی دارد
پس چگونه ما فقط با انجام واجبات و دوری از گناهان به مقام او میرسیم؟!
🔴جواب:
پاک ماندن و دینداری در آخر الزمان با توجه با این همه اسباب و وسایل آماده برای گناه و وضعیت بیحجابی و... به شدت سخت شده است..
⚡️با وجود ماهواره ها،گوشی های مختلف که به بازار امده و هر جوان و نوجوانی،یک وسیله آماده و بدون دردسر برای ورود به دنیای فساد و گناه و دیدن هزاران عکس و فیلمهای مبتذل دارد،
🌟واقعا اینکه جوانی خودش را حفظ کند و بر شهواتش غلبه کند و آگاهانه سراغ این لذات آماده نرود و به انواع گناه زنا و بیحجابی و ...کشیده نشود واقعا سخت ودشوار است و بی جهت نیست که :
🌻پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) را که فرموده اند:
"کسی که در آخر الزمان بخواهد دین خود را حفظ کند، مانند آن است که آتش را در دست گرفته است"
🌱از اين رو در روايات آمده كه مؤمنين آخر الزمان از مؤمنين ديگر زمان بهتر هستند و اجرشان هم بيشتر است.
☘ چرا كه طبيعي است كه هرچه امتحان سخت تر باشد، امتيازش بالاتر است. همیشه بالاترين اجرها با سخت ترين بلاهاست.
🙏از شر فتنه های آخرالزمان به خدا پناه ببریم..
?🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
📒برگرفته از سخنرانیهای تربیتی و اخلاقی حجة الاسلام سید حسن عاملی
📕علامه مجلسی ، ج 22 ، ص 454
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
#رمان_عقیق_پارت_سیوهشتم 📚 آرام و بی صدا به اتاقش میروم... روی تخت معصومانه مثل همیشه خوابیده بو
#رمان_عقیق_پارت_سیونهم
📚 خنده ام گرفته بود...راستی من چه پا قدم نحسی داشتم!
مامان عمه میگفت بعد از به دنیا آمدنت یک ماه هم نشد که از پدرت جدا شد.... میگفت ازدواجش از اول هم اشتباه بوده...او میخواست یک زن اجتماعی باشد و من با خود میاندیشم مگر پدرم با اجتماعی بودنش مخالفت کرده بود؟
مامان عمه میگفت گفته کنار محمد و یک بچه دست و پا گیر نمیتواند....من هیچگاه این ضرب المثل خواستن توانستن است را باور نکردم....مثال نقضی داشتم به بزرگی جای خالی مادرم!
با خود می اندیشم پس این حس مادر و فرزندی که میگویند افسانه است؟...خب البته که او حق داشت...مگر زور بود؟ نمیخواست آروغ بچه بگیرد...یا شب و نصفه شب بلند شود از خواب نازش بزند بچه غذا بدهد....صبح تا شب مراقب بچه باشد و بزرگش کند....او میخواسته از پله های ترقیاش بالا برود و خب بابا محمد و من بارهای سنگینی بودیم....گور بابای هرچه حس مادر و فرزندی است...او میخواست پیشرفت کند!
آه آیه بس کن...او مادر است و احترامش واجب...ولی خدا خوب خدایی کرد این میان...پریناز بیست ساله بود که عروس پدرم شد من آن موقع ها یک ساله بودم و مامان عمه میگفت آن اوایل قدری نارضایتی که در چشمنانش مبنی بر نگهداری از تو دیدم گفتم خودم بزرگش میکنم...میگفت بابا محمد نمیگذاشت... آخر سر هم با وساطت آقا جان بود که اجازه داد پیش آنها باشم...هرچند به پریناز حق میدهم شاید اگر من هم جای او بودم نق و نوق هایی بس واضح تر از این حرفها میکردم...خب تازه عروس بود بنده ی خدا...ولی الحق که کم نگذاشت!
الحق که نگذاشت من فرقی میان خود و ابوذر پیش چشمهایش حس کنم...اعتراف میکنم پریناز را بیشتر از مادر نادیده ام دوست دارم و البته که او مادر است و احترامش واجب!
یادم می آید یک بار اتفاقی شنیدم بعد از جدایی از بابا محمد با یک پزشک ازدواج کرده و دیگر کسی خبری از او نداشت!
و خب ، خب...اعتراف میکنم انتخاب رشته تحصیلیام بی ربط با او نبوده!
احمقانه است خیلی هم احمقانه است اما من آن روز ها فکر میکردم اگر پرستار شوم ممکن است روزی جایی میاد همین دکتر بازی ها اورا ببینم!
و خب ، خب.... من یک اعتراف دیگر به خودم بدهکار بودم.... من هنوز هم او را دوست دارم...با تمام نبودن هایش!
با تمام ترجیح های مزخرف و مسخره اش....با تمام نفرتی که نسبت به هرچه جایگاه اجتماعی و هر کوفت دیگری که دارد به آن افتخار میکند دوستش دارم!
آیه مودب باش...او مادر است و احترامش واجب...عقیق را میبوسم...یک سنگ چند گرمی تا کجاها که مرا نبرد.... دوباره آن را به گردنم میبندم....📚
@dokhtaranchadorii
#رمان_عقیق_پارت_چهلم
📚 یاعلی میگویم و از جایم بلند میشوم...لبخند میزنم...من آیه ام...کسی که نیمه پر لیوان را نگاه نمیکند...بلکه یکجا و یک نفس آن را سر میکشد...چه خیال که نیست....بابا محمد که هست... مامان عمه که هست...پریناز و نگاه های عین مادرش که هست...ابوذر و دردسرهایش که هستند....کمیل و اعترافات تاریخ انقضاء گذشتهاش که هستند...سامره و شیرین کاری هایش که هستند....من این همه هست در زندگی دارم و نشستهام و غصه یک نیستی که خودش خواسته نباشد را میخورم؟
سرش سالمت...چه خیال نباشد!
داشتم لیست دارو های بیماران بخش را کنترل میکردم...دلم کباب مینای کوچک بود...دوز دارو هایش بالا رفته بود و این بچه مگر چقدر بنیه و توان داشت؟
دکتر والا و رزیدنت های سال آخری به سمت بخش می آمدند با دیدنش لبخندی روی لبهایم نشست...با آرامش به سوالات پی در پی این رزیدنت های که خدا میدانست جقدر سمج هستند....جواب میداد و برای هر کدام وقت میگذاشت
از کنار ایستگاه پرستاری که رد شد با سر سلامی داد و من هم با لبخند جوابش را دادم....دلم مثل سیر و سرکه میجوشید... میخواستم تنها گیرش بیاورم و با او صحبت کنم میخواستم شخصا از مراحل درمانش مطلع شوم خصوصا اینکه شب عملش نبودم...ویزیت را تمام کرد و به اتاق خودش رفت...کارهایم را مرتب کردم مطمئن شدم که کسی پیشش نیست...دستی به مقنعه ام کشیدم و آن را مرتب کردم...بعد به آرامی چند تقه به در زدم و صدای مردانه و مهربانش را شنیدم:بفرمایید..
باآرامش در را گشودم:سلام دکتر....
سرش را از پرونده های مطالعاتیاش بالا آورد و با دیدنم لبخندی زد و با انرژی گفت :سلام خانم آیه...احوال شما؟
شرمزده گفتم :خوبم ممنونم...شما خوبید؟
تشکری کرد و دعوت کرد تا بنشینم و بعد با همان لحن مخصوص به خودش گفت:
_خب چی باعث شده که خاله مهربون بچه های این بیمارستان اینجا روبه روی من بشینه؟
من این تواضع این فروتنی رو دوست داشتم اینکه کسی وابسته به بیچاره القاب نبود...بیچاره جایگاه اجتماعیاش نبود!
آب دهانم را قورت دادم و گفتم:اولا اینکه شکسته نفسی شما ستودنیه...اما راستیتش من بابت مینا اومدم...دکتر من واقعا نگران این بچه ام تو این چند هفته واقعا اذیت شده...هم خودش هم خانوادهاش...دکتر من در حد شما و رزیدنتاتون نمی تونم سر دربیارم که دقیقا چشه ولی میخوام بدونم امیدی
هست؟
با لخند داشت نگاهم میکرد...چند دقیقهای بین مان سکوت ایجاد شد عینکش را برداشت و گفت:
بیماریه سختیه...عملی هم که پیش رو داره یه عمل با ریسک بالا...!
بی رحمی به این مرد نمی آمد اما جدی تر ادامه داد: علمی بخوای در نظر بگیری زنده موندن و زنده بیرون اومدنش ۴۵ درصد شاید هم کمتره اما امید همیشه هست!
چشمهایم را بستم...📚
#ادامہ_دارد.....
@dokhtaranchadorii
#یا_ایها_العزیز ♥️
اى ڪاش ڪه انتظار معنى می شد
بی تابى جویبار معنى می شد
وقتى ڪه سحر شڪوفہ صبح دمید
با آمدنت بهار معنى می شد
🔸اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْ
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
#داستانک_قابل_تامل
🕊مهلت ندادن عزرائیل
حضرت عیسی (علیه السلام) با مادرش مریم (سلام الله علیها) در کوهی به عبادت خدا مشغول بودند، و روزها را روزه می گرفتند. غذایشان از گیاهان کوه بود که عیسی (علیه السلام) تهیه می نمود.
یک روز نزدیک غروب شد، عیسی (علیه السلام) مادرش را تنها گذاشت و برای به دست آوردن سبزیجات کوهی، رفت، هنگام افطار فرا رسید، مریم (سلام الله علیها) برخاست تا نماز بخواند،
ناگاه عزرائیل نزد مریم (سلام الله علیها) آمد و بر او سلام کرد، مریم پرسید: تو کیستی که در اول شب بر من سلام کردی و با دیدن تو، بیمناک شدم؟.
عزرائیل گفت: من فرشته مرگ هستم.
مریم پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟
عزرائیل گفت: برای قبض روح تو آمده ام.
مریم گفت: چند دقیقه به من مهلت بده تا پسرم نزد من بیاید
عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست، و آنگاه روح مریم (سلام الله علیها) را قبض نمود.
عیسی (علیه السلام) وقتی نزد مادر آمد، نگاه کرد که مادرش بر زمین افتاده است، تصور کرد که مادرش خوابیده است،
مدتی توقف کرد، دید مادرش بیدار نشد و وقت افطار گذشته است، صدا زد ای مادر برخیز! افطار کن.
ندائی از بالای سرش شنید که مادرت از دنیا رفته و خداوند در مورد وفات مادرت به تو پاداش می دهد.
عیسی (علیه السلام) با دلی سوخته، به تجهیز جنازه مادر پرداخت و او را به خاک سپرد و، غمگین بر سر تربتش نشست و گریه می کرد و به یاد مادر گفتاری جانسوز می گفت،
در این هنگام ندائی شنید، سرش را بلند کرد، مادرش را در بهشت (برزخی) که در کاخی از یاقوت سرخ بود دید گفت: ای مادرم! از دوری تو سخت اندوهگین هستم.
مریم (سلام الله علیها) فرمود: پسرم، خدا را مونس خود کن تا اندوهت برطرف گردد.
عیسی (علیه السلام) گفت: مادر جان با زبان گرسنه و روزه از دنیا رفتی.
مریم (سلام الله علیها) فرمود: خداوند گواراترین غذا که نظیر نداشت به من خورانید.
عیسی (علیه السلام) گفت: ای مادر! آیا هیچ آرزو داری؟
مریم (سلام الله علیها) گفت: آرزو دارم یک بار دیگر به دنیا باز گردم، تا یک روز و یک شب را به نماز برآورم، ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ به سراغت نیامده است، هر چه می توانی توشه راه آخرت را (با انجام اعمال نیک) از دنیا برگیر
📚 منهاج الشارعین - منهج 13، ص 591
___________________
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
#خدایا آرام کن
طوفان ها را ...
آب ها را ...
باران را ...
یا ارحم الراحمین
راهنما و آرامشِ قلبهایمان باش
زمانیکه در این چرخ و فلک روزگار مبهوت قدرتِ #تو هستیم...
↶【به ما بپیوندید 】↷
_
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
حــجـاب هــدیـہ اے از آســمآن اســت ،
بــانـــو!!☝️
آن را بــہ زمــیـنیاݩ مــفروش.
#حجاب
🆔 @dokhtaranchadorii
✨﷽✨
👌بهترین فـــــیلتر شکن
⛔️انسان با انجام گناه فیلترهایے بین
خود و خدا ایجاد میکند !
گناهانے که مانع استجابت دعا هستن و
راه انسان به خدا رو ناهموار میکنن
و اما " نـــــماز " بهترین فیلتر شکن دنیاست!
خـــــدا این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده است
خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع انجام گناه مے شود و رشد و کمال انسان را سرعت مے بخشد.
✔اگر باور ندارید این آیه را بخوانید
" اِنَ الصَلاة تَنهےٰ عَنِ الفَحشا وَ المُنکَر "
🌷"بدرستے که نماز انسان را از
فساد و فحشاء باز مے دارد "🌷
📚 عنکبوت_آيه ۴۴
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
👈دو تصویر متفاوت...
🌿یکی برای نجات ناموس مردم شلوارش پاره شده
🌿یکی برای شکارناموس مردم
👌مرد واقعی کدومشونه ؟
قضاوت با شما...
وبازهم:
❣شهداشرمنده ایم
😔😔😞
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
#معرفی_کتاب 📗
بهترین کتابی که رهبری😍 راجب حجاب مطالعه کردند📚
🖇این اثر، روایت چند دختر است که در اردویی همسفر میشوند. نویسنده در این داستان به مسایل مختلف اجتماعی، سیاسی، دینی و مذهبی میپردازد. این رمان تلاش دارد به برخی از پرسشها در حوزه نقش اجتماعی زنان، با بیانی روان و داستانی پاسخ دهد و سعی میکند تا منزلت، شخصیت و جایگاه واقعی زن را به خودش، اطرافیانش و جامعهاش همانگونه که شایسته آن است، بشناساند. در این رمان به مسایلی مانند کنوانسیون زنان، زن در غرب، فمینسیم و جنبش زنان پرداخته شده است.
📖 @dokhtaranchadorii
منطقھ مَحروم،
یعنے همین چشمانِ من
ڪھ از دیدنِ ڪربلا محروم استـ ..
ڪاش خدا محرومیت زدایے ڪند براے همیشھ:)💛
#اینجافقیرمنمڪھبھڪربلانمیرسم:)
#شب_زیارتی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
❁﷽❁
🌸🍃
یا صاحبالزمان
ز شرم بیثمری سوختم که در همه عمر
نه بار داد دلم بهر تو ،
.... نه بار کشید
سربازتان نیستیم، سربارتانیم😔
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
در سرت داری اگر ،
سودای عشق و عاشقی
عشـــق شیرین است اگر
معشــوقِ تـو ، باشد حسیـن
#هـوایت_نڪنم_میمیرم
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
💠 #حدیث_روز 💠
🌹 رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم):
✍ کسی که دسته ای از مسلمانان را از خطر سیل یا آتش سوزی نجات دهد، بهشت بر او واجب می شود.
📚 کافی، ج۵، ص۵۵
↶【به ما بپیوندید 】↷
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
#چادر_اولی_ها 🎁
💭اگر چادر سر نمیکنی و دلت میخواهد چادری شوی، با ما همراه باش😉؛
♥️ قد چادر را طوری قیچی کن که وقتی بدون کفش و کاملا صاف می ایستی دقیقا برسد روی زمین. نه اینکه بخوابد روی زمین. چون آنطوری زیر چادرت خاکی و کثیف میشود و ناچار میشوی جمعش کنی. ادامه دارد•°•
.
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
#ریحانہ
قامت فاطمی ان است
که دل را نبری
باحجابت صد ویک را
به جهنم نبری 🔥
:
https://eitaa.com/dokhtaranchadorii