eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
636 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 تمام که شد چند لحظه ای مبهم به سجاده نگاه کردم....یک چیز های خصوصی داشتم با خدایم....شعری را زمزمه میکنم عجیب هماهنگ با حالم... خورشیدم و خاموش دریایم و آرام در گشت و گذارم ، از عقل به اوهام جرات میکنم به حرف زدن: _حرف بزنیم؟ _گله کنم؟ _حیف که حق خدایی به گردنم داری.... حیف که احترامت واجب تر از هر واجبیه...حیف که دوستت دارم...حیف که رفیقمی..حیف که...شایسته ی تحسینم سیلی خور دشنام بغضم میترکد: آخه قربونت برم...این چی بود نصیبم کردی ؟امتحان؟ از کی؟از من؟ به خودت قسم اونی که فکر میکنی نیستم...نداره...دلم تاب نداره....به خودت قسم سخته...خیال کردی چقدر توان دارم مگه؟ نزدیکم و دورم ، چون کفر به خیام! _ بیست و چهارسال نبود....عادت کرده بودم به نبودنش به ندیدنش حالا اومدی و گذاشتیتش سر راهم که چی؟ که ببینتم و نشناستم و دق کنم؟که وقت و بی وقت ادا در بیارم برات؟ هی ببینمش و هی یادم بیاد بیست و چهارسال خودش رو ترجیح داد به من؟ که زبونم لا دهن که خواستم باز کنم دلشو بشکونم؟ دلت خوش چی بود که اینطور امتحامنم کردی؟ با مادرم؟ صدایم را پایین تر آوردم و با شرم گفتم: که شبیه دیوونه ها حسادت کنم؟ داشتم مثل آدم آیِگیم رو میکردم....داشتم مثل آدم سعی میکردم اونی باشم که میخوای....داشتم زندگی میکردم برای خوب بودن داشتم.... عقیقم را لمس میکنم...گرم بود ولی حق خدایم نبود بی اختیار به سجده میروم و دم گوش زمین پچ پچ میکنم آنقدر آرام که فقط خودش در عرش بشنود....خواب دم صبح کائنات را مواظبم که بهم نزنم! _آره آره حق با شماست عزیزم....حق با شماست همیشه اون ته مهای قلبم اونجا که فقط یه چیزایی رو نگه میدارم که گاهی حتی خودمم ازشون خبر ندارم میخواستم ببینمش بغلش کنم ، بوش کنم صداش کنم مامان....بشنوم جان مامان....ولی تو چرا جدی گرفتی رفیق؟ مگه خودت بهتر از خودم نمیشناختی منو؟ میخواهم دوباره گله کنم....یادم می افتد آغوشش چه لذتی داشت....دلم را وارسی میکنم دنبال یک کینهشی دلمه بسته بلکه کج و گوشه اش پیدا کنم تا بیش از این دینی به گردنم نباشد...دین (شکر نگفتن نعمت چند ساعت پیش را میگویم) صدای خنده ی خدا را میشنوم....آرام میخندد من باب همان خواب دم صبح کائنات! سر از سجده بر میدارم و من نیز خنده‌ام میگیرد مونولوگ مضحکی بود میدانم: بخند...آره جونم...بخند...خنده دارم هست....لااقل یه ثباتی یه سکونی یه حال متعادلی بهم بده....نه مثل الان که نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت؟ چشمهایم را میبندم....همان لیوان معروف پشت پلک هایم نقش میبندد....قسمت خالی‌اش میشود بیست و چهار سال بی مادری و پرش میشود چند لحظه آغوش گرم مادرانه....مادر را میگوم همان که بهشت فرش زیر پایش است! میدانید تنها تشنه ی آب ندیده میفهمد مزه ی چند قطره آب زلا و گوارا...سر میکشم نیمه ی پر لیوان را...مثل همیشه دوباره خنده ام میگیرد: همیشه همینجوری...ساکت میشنی یه گوشه دست زیر چونه ات میزاری و گله های بچگانمو گوش میدی ته تهش یه جوری نگاه میکنی آدم شک میکنه همه چی دست تو📚 @dokhtaranchadorii
📚 باشه یا نه...ته تهش با سکوتت فرصت میدی یه نگاهی به خودم و شرایط بندازم...دوست هم نداری شرمندگیمو ببینی...بازم مثل همیشه تو بردی جانم....الحق که خدایی....ببین رفیق میخوام خیلی بیشتر از قبل بهت تکیه کنم.....یکم سخت تر از باقی امتحاناست هوامو بیشتر داشته باش...باشه؟ اشکی از چشمم فرو میریزد....اشک دوست داشتن است. _ببین رفیق دارم قامت میبندم برای این امتحانت(رنج میبرم قربةٌ الی الله) هوامو داشته باش....باشه؟ سجاده را جمع میکن و از اتاق بیرون می آیم....میز صبحانه را چیده اند....لبخندی به جمع نگران روبه رویم میزنم...حالا آرامم....دلم ضعف میرود برای سکوت بابا محمد....جانم فدای فهمش....نگاه می اندازم به جمع و روی میز مینشینم.... هنوز همانجا ایستاده بودند....به میز اشاره میکنم: بشینید دیگه ابوذر عصبی میگوید: شما نمیخوای به ما بگی چی شده؟ _چرا میگم بشینید آروم باشید...میگم! مینشینند و میخواهم برای خودم چای بریزم که پریناز نمیگذارد خودش بلند میشود و من میمانم و جمع....چاره ای نمیماند....کاش میشد مثل یک راز بماند.... نگاهم میکنند....آب دهانم را قورت میدهم....خیره به نان سنگک های روی میز میگویم: _من دیشب یکی رو دیدم که...که دیدنش یکم شوکه کننده بود. صدای بابا محمد را بعد از چند ساعت میشنوم:کی... آب دهانم را قورت میدهم _دیشب که نیومدم مهمونی قرار شد با یکی از دوستام برم.... بابا محمد میپرد وسط حرفم:کی آیه؟ _مادرمو _چی شد؟ پریناز مبهوط نگاهم میکند و بدون اینکه پاسخم را بدهد میگوید:م...مادرتو؟ نگاه از او میدزدم و هیچ میگویم... سکوت بد قیافه ای بر فضا حاکم بود.... مامان عمه آرم تکیه به صندلی میزند و بابا محمد با اخم نگاهم میکند....ابوذر از جایش بلند میشود و به پریناز میگوید: شما برو بشین من خودم چاییشو میریزم. کمیل سرش را پایین می اندازد و از جایش بلند میشود: صبحونه میل ندارم مامان دستت درد نکنه. و بعد میرود....هیچ کس هیچ نمیگوید و همین هیچ نگفتن اوضاع را بدتر میکند.... مامان عمه با سوالش پتکی میزند بر سر این سکوت و میپرسد: از کجا مطمئنی خودش بود؟ _بغلم کرد همون بود رو میداد....همون گرمای آغوش همه چیز همون بود... میبینم لرز کوچکی به پشت پریناز می افتد....ابوذر متفکر به کف آشپزخانه خیره است و من کاش لالی لا علاج میگرفتم.....بابامحمد کمی عصبی میپرسد: همین؟ یه عطر و یه آغوش گرم شد مدرک و دلیل؟ پوزخندی میزنم: زندگی اونور بهش ساخته ماشاءالله تکون نخورده...یکم با عکسای دوران جوونیش فرق داره... خودش بود بابا جون...خودش بود! پریناز بی حرف بلند میشود میخواهد برود که دستش را میگیرم: کجا ؟ نگاهم نمیکند و موهایش را میزند پشت گوشش و باصدایی که ارتعاش حاصل از بغض آوارشده بررویش دیوانه ام میکند میگوید: یکم سرم درد میکنه دیشب خوب نخوابیدم میرم استراحت کنم ، ابوذر جان بعد صبحانه بی زحمت میزو جمع کن! میرود و من چقدر از بانی این قدمهای سست که خودم باشم بدم می آید. بابا محمد جدی میگوید:تعریف کن...📚 ..... @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعبان رسید ؛ آمد و رفت و نیامدی پس کی تمام می شود این انتظار ما ؟ شعبان نیامدی، رمضان کن عنایتی بگذار پا به چشم من ای روزه دار ما https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین🌹 عالم مدار و نقطہ ی پرگار، کربلا سـر منشا کرامت بسیار، «کربلا»💟 باشدقـراربعدی مـا «لحظہ ی اذان»🙌 یک شب کنار«سفره ی☕️ افطار» کربلا https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای روز دوم ماه مبارک رمضان 💠اللَّهُمَّ قَرِّبْنِی فِیهِ إِلَى مَرْضَاتِکَ وَ جَنِّبْنِی فِیهِ مِنْ سَخَطِکَ وَ نَقِمَاتِکَ وَ وَفِّقْنِی فِیهِ لِقِرَاءَةِ آیَاتِکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ 💠خدایا مرا در این روز به رضا و خشنودیت نزدیک ساز و از خشم و غضبت دور ساز و برای قرائت آیات قرآنت موفق گردان، به حق رحمتت ای مهربانترین مهربانان عالم https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
🌙{رمضان، ماهی است که} در آن شما را به مهمانی خدا دعوت کرده‌اند و شما در آن از اهل کرامت خدا شده‌اید. نفس‌های شما در آن ثواب تسبیح و ذکر خدا دارد و خواب شما ثواب عبادت. اعمال شما در آن پذیرفته است و دعاهای شما مستجاب، پس، از پروردگار خویش با نیت‌های راستین و دل‌های پاک، بخواهید که توفیق روزه این ماه و تلاوت قرآن در آن را به شما عنایت فرماید. پس شقی و بدبخت، آن کسی است که در این ماه بزرگ، از آمرزش خدا بی‌بهره شود. در این ماه با گرسنگی و تشنگی خود، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را بیاد آورید. به فقیران و درماندگان کمک و یاری کنید. 📚فرازهایی از خطبه‌ی پیغمبر اسلام(ص) هنگام آغاز ماه مبارک رمضان https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاسخ یک خانم آمریکایی به ایرانیانی که به دنبال بی حیایی هستند https://eitaa.com/dokhtaranchadorii