eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
601 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
پشت ‌این چاڋر♡مشڪۍ بھ ‌خدا رازۍ هست بھ ڪبودۍزده اند رنگ غم یاسۍرا بھ خدا زندھ ڪند بار دگردر دنیا چــاڋر زینبـۍام💚 غیرت عبـاسۍرا #حجاب‌آغاز‌عاشقانھ هاست✌️ @dokhtaranchadorii
❤️💞 گفتند: چادرتـ را بردار ، حالآ چہ اشکالے دارھ با مانتوے بلند، حجاب کامل داشتہ باشے؟!🍂 🌱ـجواب دادم: همیشہ بهترین کار این است کہ بین خوب و برتر، برتر را انتخاب کرد و من هم چادر حجاب برتر را انتخاب کردم🎉 ـگفتند: درستہ کہ چادر حجاب برتره ولے زحمت زیادے دارد... در این گرما ، اذیت نمیشے!؟ 🌱ـگفتم: گرما کہ مهم نیست، غرق شدن عبد در معبود لذت دارھ✨ چادر لذت دارد ، باور کنـ|♥️|° @dokhtaranchadorii
خواهرانه ♥ . . امروز در این خـــــیابان ها ... دختر با_حیا بودن سخت است ... سخت نه خیلے سخت ...  . گویے اڪثر مردم مے خواهند با نگاه هایشان  چادر از سرت بڪشند و تو محڪم تر چـــــادرت را میگیرے . از ڪنار یڪ عده ڪه رد میشوے حرف هایے مے شنوے ســـــرشار از قضاوت ... قضاوت هاے نادرست  . غمگین نشو اے بانو  سربازے " مـــــهدے فـــــاطمه(س) " بودن این سختے ها را هم دارد زهرایی @dokhtaranchadorii
🌸دعای روز هفدهم ماه مبارک رمضان دعا برای ظهور آقامون امام زمان عج فراموش نشه ✋ مارا از دعای خیرتون بی نصیب نذارید 🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🍃 @dokhtaranchadorii
🌙 ღ 📜 قـاݪ‌‌‌امام‌صـادق(ع): ۞هرڪس ڪه درروز بسیارگرم براۍ خـدا روزه بگیرد و تشنہ‌شود ،خداوند هزار فرشته را مۍگمارد تا دستــــ به چهره او بڪشند واورابشارت دهندتا هنگامۍڪه افطارڪند.۞ 🔅الڪافی-ج۴-ص۶۴-ح۸🔅 🔅بحارالانوار-ج۹۳-ص۲۴۷🔅 @dokhtaranchadorii
🌺بانوے گرامے🌺 فلسفـه حجاب تنها به گناه نیفتـادن مردها نیست❗️ ڪه اگر چنین بود، چرا خدا تو را با حجـاب کامل به حضور میطلبد در عاشقانه ترین عبادتت؟؟؟ جنـس تو با #حیـــا💫 خلق شده و خدا میخواهد تو را ببیند خودِ خودِ تــــو را🌷 💝در زیبا ترین حالت 💛در ناب ترین زمان 💝حیـــــا سرمایه توست 💛حیـــــا مایه حیات توست ☝️نه تنها دارویے براے حفظ سلامت مردان شَهرَت @dokhtaranchadorii
حضرت مادر🌾 سنگینی بار گناهان خسته‌ام کردہ مادرانه دستم را بگیر🕊 و به دستان مهدی‌ات بسپار!🍃 @dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
منم که در رجب خواندم جمیع خیر دنیا و آخرت را به مابدهـ... همه خیر رامیخواهیم و شرّ را هرگز... من بودم که شعبان حرفم را به شکل دیگرےادامه دادم.... الهی هب لی کمال انقطاع الیڪ.... خدایا همه تعلقات مرا به همه چیز قطع کن.... سحرهاي رمضان میخوانمت...😌 الللهم انی اسئلک بجلالک کله بجمالک کله ،اللهم انی اسئلک بقدرتک کلها.... خدایامن همه قدرتت رامےخواهم یعنی خدای من... من خودت رامےخواهم 💞💞 وقتے به عشقت در گرماو تشنگے قربة الی الله چادر را مےاندازم... جز این در تمامِ زندگانی نمیخواهم....💚 🌸 چـــادرانه @dokhtaranchadorii
اینــ چـادر مشڪـی ضمـانت امنیتــ منـ استــ✌️ خـواهـرمـ💁♀ معنـے آزادے رو درسـت متـوجـہ نشـدی❗️ آزادے یعنـی: 🍃 مطمـئـن باشـے↑ اسیـر نـگاه ناپاکـان نیستـے😌 •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• @dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
#رمان_عقیق_پارت‌_صدوهجدهم 📚 بی فایده بود....هرکه را که بشود گول زد خودت را که نمیتوانی منِ آیه ه
📚 صدایش شفاف‌تر میرسد این بار: دنبالتیم تا همینو بهت بگیم...که پیداشد همون کلیه ای که سرش اونجوری قشرق به پا کردی! شوکه میخندم....پیدا شد؟ به همین راحتی؟ بقالی بود مگر؟ لیست پیوند بود و n مدت انتظار....چه گول میزدند اینها؟ _چی میگی مامان حورا؟ تو که بهتر خبر داری از شرایط لیست در حال انتظار! میخندد گویا: رفیق که با معرفت باشه لیست و هرچی انتظاره رو دور میزنه! رفیق؟ چه گنگ حرف میزدند اینها!... _واضح تر میگید چی شده؟ تو این شرایط اگه ف بگید تا جوادیه هم نا ندارم برای رفتن چه برسه به فرحزاد و درک حرفاتون! خنده اش پررنگ تر میشود:بیا خودتو برسون بیمارستان همه چیو میفهمی.... قطع میکند و در این شرایط غافلگیر کردنش گرفته این حضرت مادر....پا تند میکنم و میخواهم از امامزاده بزنم بیرون که لحظه ای از حرکت می ایستم.... برمیگردم سمت ضریح....لبخند میزنم....به سقف گنبدی شکل نگاه میکنم و زمزمه میکنم: (انا اشکو الیک) آورده بودم(من لی غیرک) گویان دارم میرم... خدایی خیلی خدایی! دربست میگیرم و جان به لب میشوم تا به بیمارستان برسم....آنقدری هول بودم که در بین راه چند باری سکندری خوردم ، رسیدم به بخش و بابا محمد و مامان پری را دیدم....بابا محمد با دیدنم نفسی کشید شبیه نفسی که نشانه ی خیال راحت بود....شرمنده بودم...بیست و چهارسال از خدا عمر گرفته بودم و تا به حال اینقدر بی فکر عمل نکرده بودم. نزدیکشان میروم....شرمنده و سر به زیر....آرام سالمی میدهم و بابا محمد سر سنگین سر تکان میدهد....قهر نکن بابا...تو قهر نکن! طاقت پشت کردن همه ی عالم را دارم جز تو....مامان پری نگران سمتم می آید و بی مقدمه در آغوشم میگرد و میگوید: کجایی تو دختره ی بی فکر؟ میدونی چی کشیدیم تا امیرحیدر گفت کجایی؟ شرمنده تنها گفتم:ببخشید...ببخشید! نگاهم کرد و خسته لبخند زد. کنجکاو نگاهش کردم و پرسیدم: راسته که براش کلیه پیدا شده؟ آخه چجوری؟ به این سرعت؟ لبخند خسته اش کش می آید و تنها زمزمه میکند: امیر حیدر. گنگ میپرسم:آقا سید؟ سر پایین می اندازد که آقا سید....آقا سید امیرحیدر کلیه میخواست بدهد؟خنده ام گرفته بود....فکر میکردم اشتباه شنیده ام: آقا سید میخوان کلیه بدن؟ چجوری؟ مگه شرایطش دارن؟الان ابوذر کجاست؟ میخواهد هیجانم را فرو نشاند :آرووم باش الان دکترش میاد ازش سوال بپرس دیروز بعد نماز صبح بود که اومد و به دکتر گفت گروه خونیش با ابوذر یکیه ، از دیشبه هزار جور آزامایش و آماده سازی دارن انجام میدن...فکر کنم تا چند دقیقه دیگه سر وکله ی مادر پدرش هم پیدا بشه. ناباور میخندم....به کوچکی مغز خودم و بزرگی حکمت خدا....چه بن بست بی انتهایی! نگاه بابا محمد می اندازم...حساب سن و سالم را نمیکنم و محکم بغلش میکنم و زیر گوشش میگویم:بابا بابا بخند اخم نکن...من غلط کردم عزیزم...آیه غلط کرد ...ببخش... ببخش تو رو خدا...دیگه تکرار نمیشه بابا بابا بابا بابا بابا! آنقدر صدایش میزنم که اخمهایش محو میشوند و لبخند کم حجمی روی لبش مینشیند....سری تکان میدهد و میگوید: زشته دستاتو باز کن کتک نخوردی خیلی وقته....درستت میکنم. میخندم به این تهدید های بی عمل....گونه اش را میبوسم و از آغوشش بیرون می آیم....با لبخند نگاهم میکند.....تلخی شیرینی دارید اوضاع و احوالمان دلم ریش میشد وقتی آنطور روی تخت خوابیده میدیدم برادرم را....ماسک اکسیژن به صورت داشت و دستگاه دیالیز به او وصل بود تا پیوند انجام شود.....دلم ریش بود و گرفته....سخت است پرستار عزیزت باشی و اگر اتفاقی افتاد از همه بیشتر اوضاع را درک کنی و از همه سخت تر باشی! دم صبح به هوش آماده بود و از فرط درد زیاد با مسکن خوابش کرده بودند.... بمیرم....📚 @dokhtaranchadorii
📚 خم میشوم روی پیشانی اش و میبوسمش....دم گوشش نجوا میکنم: خوب شو...اون بیرون خیلی ها نگرانتن.... زهرا بال بالتو میزنه و بقیه رو جون به لب کردی ، خوب شو... نگاه از او میگیرم و از اتاق بیرون میزنم....مامان پری روی صندلی چرک و کثیف سالن نشسته بود و نذر حدیث کسایش را پیش پیش ادا میکرد....کنارش نشستم که با نگرانی گفت:چی شد؟ حالش خوب بود؟ تلخندی میزنم:خوب که نه....بد نیست تو کارت به حالش نباشه مامان تو دعاتو بکن....ببینم کدوم فرشته‌ای جیگر میکنه نبرتش بالا...تو دعا کن دعای تو نباشه کار ما و این دکترا مفت نمی ارزه. از جایم بلند میشوم و میخواهم بروم سراغ کارم .نگاهش میکنم و میگویم: میخوای برو خونه من هستم....یه ذره خستگی در کن! دعا خوان تنها به نشانه ی (نه) سر تکان میدهد....خب مادر بود....راه کج میکنم سمت بخش عمومی که یاد امیرحیدر می افتم....اصلا یادم نبود...ز پیر هزار جور آزمایش و دم و دستگاه بود و من سراغی از او نگرفتم....شرمنده راه کج میکنم سمت بخش پیوند....می‌اندیشم چه بامعرفت رفیقی است....عالیجنابِ مرام و بعد فکرم میرود سمت جوی که میخواهد ابوذر را بگیرد و مغزمان را به کار گیرد! که :حالا من چجوری با رگ و پی پیغمبر زندگی کنم و گناه نکنم؟ اعیاذبالله گویی خود حضرت رسول داشت به او کلیه اهدا میکرد که اینجوری کند...صلا انگار سادات زندگی نمیکنند....سید است دیگر ، سخت میگرفت این ابوذر....از اطلاعات شماره اتاقش را میگیرم....یک جوری میشوم....اصلا هوایش سنگین است.... حضور وزینی دارد این (آسِد امیرحیدر) درب اتاقش بسته بود کمی دست و دلم میلرزید برای رویارویی با او....شرمندگی از یک سو و دستپاچه شدن وقت صحبت با او یک سوی دیگر! بسم الله میگویم و در اتاق را باز میکنم.... آه از نهادم بلند میشود...خدایا طاهره خانم را کجای دلم جا بدهم؟ امیرحیدر روی تخت خوابیده بود به حرفهای مادرش گوش میداد....با صدایی لرزان سلام میدهم....با شنیدن صدایم هر دو به سمتم بر میگردند....چه اوضاع و احوال مزخرفی بود....رسما داشتم به حالت مایع در می آمدم....امیر حیدر تکانی میخورد و میخواهد خود را جمع و جور کند که میگویم: تو رو خدا راحت باشید آقا سید یه دقیقه اومدم میخوام برم. به همان حال میماند و با لبخند میگوید: سلام خانم آیه. دوباره سلام میدهم و نگاهم میرود سمت طاهره خانم که او هم سلام میدهد و اندکی سر سنگین است اما لبخندش را حفظ کرده....حق هم دارد بنده ی خدا... منِ خواهر مادرم راضی به اهدا نشد اویِ دوست دارد مرام خرج میکند و از جان مایه میگذارد....دوباره به امیرحیدر نگاه میکنم و میگویم:خوب هستید؟ من واقعا شرمنده شمام....خدا خیرتون بده! محجوب میخندد و میگوید:این چه حرفیه؟ با ابوذر ندار تر از این حرفاییم! من نیز با اجبار کشی به لبهایم میدهم.... رو به طاهره خانم میگویم: شما خوب هستید؟ آقا سید هم به روی خودشون نیارن ما همیشه شرمنده لطف شما هستیم! با لبخندی که آدم را شک می اندازد که تصنعی است یا واقعی میگوید: اینطوری نگو دخترم...ابوذر هم مثل پسرم! آدم خوب است همیشه حسن ظن داشته باشد به امور....مثلا من الان باید گوش این حس مزخرف افتاده به جانم را که یک ریز بیخ گوشم وز وز میکند(میخواد سر به تن هیچ کدومتون نباشه و حرفای الانش دروغه) را بپیچانم و با حسن ظن مطمئن باشم که او تمام حرفهایش از سر صدق است! از امیرحیدر میپرسم: اذیت که نشدید آقا سید؟ باز هم با همان لبخند روی لبش میگوید: نه خدا رو شکر....فقط از ابوذر بگید... حالش چطوره؟ کجاست الان؟ سرم را پایین می اندازم و با حزن میگویم: بخش مراقبت های ویژه است... تا پس فردا که آزمایشها و شرایط عمل جور شه مجبور دیالیز بشه....سر صبحی به هوش اومد بعد دوباره با مسکنا خوابید! تاسف میخورد و طاهره خانم میپرسد: مادرت کجاست الان؟ _تو همون بخشه... نرفته خونه هرچی اصرار کردیم. چادرش را مرتب میکند و از جایش بلند میشود:من برم بهش سر بزنم. _زحمت نکشید حاج خانم.📚 @dokhtaranchadorii
📚 _این چه حرفیه...حیدر جان من میام الان. امیر حیدر میگوید: برو مامان جان. طاهره خانم میرود و من نیز باید کم کم زحمت را کم میکردم....دوباره نگاهش میکنم و میگویم: میدونم که خونوادتون خیلی راضی به این کار نبودند اما همیشه ممنون این لطفتون هستیم...تو شرایطی که حتی مادر منم... میگوید: این چه حرفیه خانم آیه...ابوذر برادر منه....هرچقدر برای شما ارزش داره برای منم با ارزشه....این حرفو نزنید! با لبخند نگاه این مرد بزرگورا میکنم و قبل از خروج قطره چکان سرمش را تنظیم میکنم و میگویم: فکر کنم پس فردا صبح باید برای عمل برید. سری تکان میدهد و میپرسد:ترخیص تا کی طول میکشه؟ میگویم: خب اگه مشکلی پیش نیاد سه چهار روزه مرخص میشید اما اگه خدایی نکرده زخمتون عفونت کنه یا خونریزی داشته باشید امکان داره تا یک هفته یا شایدم ده روز بستری باشید....ببخشید تو رو خدا از کار و زندگی هم افتادید! کلتفه میگوید:شما خیلی تعارفی هستید خانم آیه....باور کنید کسی منو مجبور به این کار نکرده! تنها میخندم و نگاهی به ساعت میکنم و میگویم: بازم ممنونم....من دیگه باید برم ، مشکلی بود خبرم کنید. دوباره جابه جا میشود و میگوید:لطف کردید سر زدید خانم آیه. _خواهش میکنم....با اجازه. سمت در راه میوفتم که میگوید:دراستی خانم آیه... خانم آیه را یک جور با مزه ادا میکند... اصلا آدم دوست دارد خانم(میم ساکن دار)باشد....برمیگردم سمتش.... _لطفا محکم باشید مثل همیشه....یه جورایی امید خیلی ها به محکم بودنتونه! خسته لبخندی میزنم و سری تکان میدهم و از اتاق خارج میشوم....در را میبندم و همانطور سمت در نفس حبس شده‌ام را خالی میکنم....محکم بودن توصیه کرده بود و من خب باید محکم میبودم! _یه عمل ساده ی پیونده...اون حالش از ماهم بهتره! ترسیده به سمت راستم نگاه میکنم و آیین را میبینم که تکیه زنان به دیوار نگاهم میکند....دست از قلب ترسیده‌ام بر میدارم و میگویم: ترسیدم دکتر. با لبخند تکیه از دیوار میگیرد و میگوید: اومدم بخش مراقبتهای ویژه مادرش گفت اومدی اینجا... نگاهم بین او و در بسته ی اتاق در گردش است....میگویم: اومده بودم بابت لطفشون تشکر کنم! اوهومی میگوید و اشاره میکند به همقدم شدن با او....راه می افتیم سمت بخش عمومی....میگوید:خسته نیستی؟ میگویم:خسته نیستم. این شناسه ها را باید درست کند انگاری....میپرسد:خوب بودن حالا؟ یک جوری میپرسد سوالش را....از آن لحن هایی که خودت را باید مجبور کنی به حسن ظن داشتن! _خوب بودن _آشناست؟ _آشناهستند... _اوهوم....کیه اونوقت؟ _دوست ابوذر. _بهش نمیخوره هم سن ابوذر باشه! _هم سن ابوذرنیست...یه چهارسالی ازش بزرگتره ابرویی بالا می اندازد و میگوید:جالبه! _بله جالبه....📚 ..... @dokhtaranchadorii
#تلنگر آنهـ∞ـا چَـفـیـه‌ بَستَند تا↓ بَسیجــۍ واࢪ بِجَنگَند مَنـ🙋♀چادُࢪ میپوشَم‌ تا↓ #زهرایی زندِگۍ کُنَم آنها چَفیه‌ ࢪاخیس‌ مۍکَࢪدند👀 تانَفَس‌هایشان‌‌🗣 « #آلوده‌شیمیایی»نَشَوَد مَن چادُࢪ مۍپوشَمـ ټا اَزنَفس‌ هاۍآلـۅدھ دوࢪ بِمانَم @dokhtaranchadorii
🌸دعای روز هجدهم ماه مبارک رمضان دعا برای ظهور آقامون امام زمان عج فراموش نشه ✋ مارا از دعای خیرتون بی نصیب نذارید 🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🍃 @dokhtaranchadorii
✅✅✅✅✅ بعضیا میگن : باحجاب ها و چادری ها از همه بدترن. "😳" واسه همین منم هیچوقت نمیخوام باحجاب باشم😒 اما...✋ 1⃣ : بد بودن رفتار یا گفتار بعضی افراد با حجاب و چادری، هیچ ارتباطی به حجاب اون ها ☝️ این حرف مثل این میمونه که کسی بگه :👇 من از عینک دودی خیلی بدم میاد چون بعضی از اونایی که عینک ‌دودی می‌زنن از همه خشن‌ترن !! 😳😡 هرکی بشنوه میگه : چه ربطی به عینکشون داره خب؟؟ 😟 تو باید از رفتارشون بدت بیاد نه از عینکشون 😐 2⃣ : فرض کنید یه آقایی خیلی با خانوم خودش خوب رفتار میکنه، خیلی با خونوادش مهربونه،خیلی به خونوادش میرسه 🤗 اما مثلا معتاده😷 🤕 به نظرتون این حرف درسته که ما بگیم چون فلانی که اینقدر با خونوادش خوبه معتاده ؟؟!!😏 پس منم دیگه هیچوقت با خونوادم خوب برخورد نمیکنم چون از اعتیاد اون بدم میاد؟!!😒 به نظرتون این حرف درسته؟؟؟؟🤔 معلومه که نه !! ما باید از خوبیای هر کس الگو بگیریم اما بدیاش رو بذاریم واسه خودش! از خوش اخلاقی این مرد الگو بگیریم اما اعتیادش بمونه برا خودش 🤐🤕 پس یه کم دور از انصافه اگه بگیم چون بعضی از با حجاب ها رفتارهای خوبی ندارن پس من دیگه با حجاب نمیشم😉🤔 چرا که مجازات بی حجابی سر جای خودش و مجازات باحجابای گنهکار هم سر جای خودش اگه یه وقت یه خطایی از یه خانم با حجاب سر زد انصاف داشته باشیم و اونو به حساب خودش بذاریم نه حجاب و چادرش!!! @dokhtaranchadorii
وقتی مشکی مد باشه:خوبه! وقتی رنگ عشقه:خوبه! وقتی رنگ کت و شلوار باشه:باكلاسه! وقتی لباس های شب تو مهمونی ها باشه آنتیکِ? اما وقتی رنگ چادر من مشکی شد، افسردگی می آره؟😏 #چادرم‌عشقم❤️ @dokhtaranchadorii
1_11421083.mp3
899.4K
🎵برای پیمودن راه صدساله در یک شب آماده‌ای؟ 🆔 @dokhtaranchadorii
💠 آثار و پاداش در شب های قدر 1️⃣ برطرف شدن عذاب 🔹عنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَحْيَا لَيْلَةَ الْقَدْرِ حُوِّلَ عَنْهُ الْعَذَابُ إلَى السَّنَةِ الْقَابِلَةِ. 🔸رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس در شب قدر احیا بگیرد، تا سال بعد عذاب از او برداشته می شود. 📚(بحارالأنوار، ج 98، ص 145 به نقل از اقبال الاعمال) 2️⃣ آمرزش گناهان 🔹عنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْجَرِيشِ الرَّازِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه السلام عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ علیهم السلام قَالَ: مَنْ أَحْيَا لَيْلَةَ الْقَدْرِ غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ لَوْ كَانَتْ ذُنُوبُهُ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ وَ مَثَاقِيلِ الْجِبَالِ وَ مَكَايِيلِ الْبِحَارِ. 🔸حضرت جوادالائمه علیه السلام از پدران گرامیشان از حضرت باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: هرکس شب قدر را احیا بگیرد، گناهانش آمرزیده می شود، هرچند تعداد آنها به تعداد ستارگان آسمان، به وزن کوه ها، و به مقدار پیمانه های آب از دریا باشد. 📚(بحارالأنوار، ج98، ص 168به نقل از اقبال الاعمال) 🔹قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله: مَنْ قَامَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ إِيمَاناً وَ احْتِسَاباً غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ. 🔸رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هر كس از روى ايمان و براى رضاى خدا شب قدر را شب زنده دارى و عبادت كند، خداوند خطاهاى گذشته اش را مى آمرزد. 📚(روضة الواعظين، ج2، ص349) 🔹عنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهأَنَّهُ قَالَ: مَنْ وَافَقَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فَقَامَهَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّر. 🔸حضرت باقر علیه السلام فرمود: هرکس شب قدر را درک کرد و در آن شب (به عبادت) برخیزد، خداوند گناهان گذشته و آینده اش را می آمرزد. 📚(بحارالأنوار، ج 97، ص9 به نقل از دعائم الاسلام) 🔹قالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام: مَنِ اغْتَسَلَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ أَحْيَاهَا إِلَى طُلُوعِ الْفَجْرِ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ. 🔸حضرت کاظم علیه السلام فرمود: هر كس شب قدر غسل كند و تا طلوع سپيده، شب زنده دارى كند، از گناهان خود بيرون مى رود. 📚(روضة الواعظين، ج2، ص348) 3️⃣ قرب الهی 🔹عنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قَالَ: قَالَ مُوسَى: إلَهِي أُرِيدُ قُرْبَكَ، قَالَ: قُرْبِي لِمَنِ اسْتَيْقَظَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ. رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: موسی به خداوند عرض کرد: خدای من، قرب تو را می خواهم، فرمود: قرب من برای کسی است که شب قدر بیدار باشد. 📚(بحارالأنوار، ج 98، ص 145 به نقل از اقبال الاعمال) @dokhtaranchadorii
امشب از فَـرق علـ💔ــے ڪعبہ پُلــے زد بہ بهشٺـــ چہ مُراعـاٺِ نظیـرےسٺ علــ💔ـے ، ڪعبہ ، بهشٺـــ لیلة القدر اسٺ قرآن باز ڪردن مستحبِ تیغ هم آماده تا فرق علـے را وا ڪند آجرڪ الله یا صاحب الزمان(عج)😭 @dokhtaranchadorii
﴾﷽﴿ امــام صـادق ( ع ) فرمودنـــد : مقدّراتــ در شبــ نوزدهم تعيين ؛ در شبــ بيستــ و يكـــم تأييـــد ؛ و در شبــ بيستـ و سوم(ماه‌رمضان) امضـــا مے‌شـــود ... 📚الكافے، ج ۴، ص ۱۵۹ @dokhtaranchadorii
دوستان عزیز و بزرگوارم خادمین کانال رو تو این شبهای پر فضیلت قدر،امشب که شب ضربت خوردن مولامون وسرورمون آقامون علی بن ابی طالب(ع) هست فراموش نکنید 🌹 @dokhtaranchadorii
🌸دعای روز نوزدهم ماه مبارک رمضان دعا برای ظهور آقامون امام زمان عج فراموش نشه ✋ مارا از دعای خیرتون بی نصیب نذارید 🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🍃 @dokhtaranchadorii
#آقاجان اولین شب قدر هم گذشت،، و نیامدے مولاے تنهای من.... به راستے!! ڪجا قرآن به سر گرفتے،،، ای غریب کوچہ های شھر.... اے ڪاش تقدیر ما را خدا ظهور تو بنویسد....!! #السلام‌علیڪ‌یاروح‌لیلة‌القدر اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج @dokhtaranchadorii
میدانی! برای لمسِ غربتت! نه به قصه نیاز است نه شرحِ ما وَقَع از آن صبح دم ... از آن محراب ! از آن سجاده و مُهرِ شکافته از میان ... همین بس! خیال و تجسم مَردی که لشگری از سایه اش واهمه دارند به اشاره ی تیغش هزار هزار تن زمین می افتد به یدش خیبر میشکند به نگاهش ماه! به صوتش آسمان ! به لبخندش ملائک پر میگیرند و و به غضبش خدا کون و مکان را میسوزاند! و اما او چون کودکی مادر مرده هر نیمه شب بار رطب بر دوش و کرباس بر تن راهی نخلستان میشود به دور از حرف ها و زهرخندها به دور از نگاه های پرسشگر ... سر در چاه میکند ... یک طور که صدایش را احدی نشنود ، میگرید : - اَلا ای چاه زهرایم جوان بود ... @dokhtaranchadorii