eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
637 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
بي حجابان عاشق حسين ؛ نخوانند عصر عاشورا بود حجاب از سر زنان و دختران حسيني ربوده شد هنگامي كه فاطمه صغري (كه احتمالا همان رقيه است) بعد از شهادت پدر و سيلي خوردن از دست شمر و اصابت كعب ني به بازو و پاره شدن گوش ؛ عمه اش زينب را مي بيند ؛ از هيچكدام از اينها شكايت نمي كند. شكايت فاطمه صغري به عمه اش اين است كه مي گويد : " يا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسي عن أعين النظار " اي عمه جان آيا پارچه اي هست كه سر خود را از نامحرمان بپوشانم ***** [منبع :بحارالانوار؛جلد 45؛صفحه 61 ؛ بقية الباب 37 سائر ما جري عليه بعد بيعة الناس ليزيد بن معاوية إلي شهادته صلوات الله عليه‌] و حضرت زينب سلام الله عليها در اولين جمله خطبه ي آتشين خود به يزيد مي فرمايد: أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ- تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ- وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَايَا- قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ... اي پسر آزادشدگان! آيا از عدالت تو است كه زنان و كنيزان خود را پشت پرده جاي دهي و دختران پيامبر اسلام را به اسيري ببري و سوق دهي؟ تو چادرهاي ايشان را برداشتي، صورتهاي آنان را باز نمودي‌ [منبع :بحارالانوار؛جلد 45؛صفحه 134 ؛ باب 39 الوقائع المتأخرة عن قتله صلوات الله عليه إلي رجوع أهل البيت ع إلي المدينة ...] برادرم ! باور كن حتي يزيد به حجاب زنانش حساس بود ... @dokhtaranchadorii
‌ 💠 پیر زن از صدای هر شب پیرمرد شکایت داشت پیرمرد هرگز نمی‌پذیرفت... 💠 شبی پیرزن آن صدا را کرد که صبح حرفش را ثابت کند... اما صبح پیرمرد دیگر هرگز از خواب بیدار نشد...😔 💠 و آن صدای ضبط شده، هر شب پیرزن شد... 🌷 لحظات هر چند سخت کنار هم بودن را بدانیم... @dokhtaranchadorii
بسم الله الرحمن الرحیم... شب جمعه من هوایت نکنم میمیرم.. دلتنگ کرب و بلایم... اللهم ارزقنا...
شما انصاف دهيد ؛ آيا اينها حيا دارند؟!!! وَ قَالَ الباقرعليه السلام: الْحَيَاءُ وَ الْإِيمَانُ مَقْرُونَانِ فِي قَرَنٍ فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُه‌ امام باقر عليه السلام مي فرمايند: حيا و ايمان را به يك طناب بسته‌اند، هر كدام برود ديگري هم بدنبالش مي‌رود *** [تحف العقول؛ صفحه: 475] برخي حيا را رعايت نمي كنند و جالب اينجاست كه خود را با حياترين مي دانند به عنوان مثال: ‌آيا حيا دارد كسي كه ... جلوي مغازه مي نشيند و مزاحم ناموس ديگران مي شود؟! ‌آيا حيا دارد كسي كه ... حرف و فحش ركيك مي دهد؟! ‌آيا حيا دارد كسي كه ...در منزل ، مقابل فرزندانش با بدترين وضع راه مي رود؟! ‌آيا حيا دارد كسي كه ... به همراه فرزندانش فيلمهاي مبتذل ماهواره اي مي بيند؟! ‌آيا حيا دارد كسي كه ... ماه رمضان ،در ملأ عام، آبميوه ميخورد و سيگار مي كشد؟! ‌آيا حيا دارد كسي كه ... در خوابگاه ، با لباس نامناسب ، مقابل دوستان ظاهر مي شود؟! ‌آيا حيا دارد كسي كه ...با نامحرم زياد صحبت و شوخي مي كند؟! ‌آيا حيا دارد كسي كه ... جوكهاي زشت را پيامك مي كند؟! ‌آيا حيا دارد كسي كه ...خاطرات خصوصي با همسرش را براي دوستانش تعريف مي كند؟! ‌آيا حيا دارد كسي كه ... عكسهايش را براي نظر دادن به اندامش،در فيس بوك مي گذارد ‌آيا حيا دارد كسي كه ... در خيابان با اين وضعي كه امروز شاهديم ، ظاهر مي شود شما انصاف دهيد ؛ آيا اينها حيا دارند؟!!! @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴾﷽﴿ 💠 💠 ۱۵ پدرم گفت:تو عذاب ڪدوم گناہ منے ڪہ از پست برنمیام؟! خشمگین نگاهم ڪرد و رو بہ مادرم گفت:بیا بریم دوساعتہ یاسین تو ماشینہ اینم‌ تنها میمونہ خونہ تا بیام خونہ تڪلیفشو روشن ڪنم چطور برا من لب قرمز کنہ! مادرم گفت:آخه۰۰۰ پدرم سریع حرفش را قطع ڪرد،با تحڪم گفت:آخہ بے آخہ! مادرم نگاهے بہ من انداخت و چادرش را مرتب ڪرد. آرام‌ گفت:چقد از دست تو حرص بخورم!ما رفتیم دراے خونہ رو قفل ڪن! سرے تڪان داد و با نگرانے همراہ پدرم رفت. وقتے از خانہ خارج شدند نفس راحتے ڪشیدم و چادرم را درآوردم. با خوشحالے بہ سمت اتاق دویدم. چادرم را روے تخت گذاشتم و گرہ ے روسرے ام را شل ڪردم. مقابل آینہ ایستادم،دستمال مرطوبے برداشتم و با لبخند صورت و لبم را پاڪ ڪردم! من اهلش نبودم! فقط نمیخواستم بہ آن مهمانے بروم! نمیخواستم بہ این زودے و با زور آقا بالا سر دار شوم! خواستم روسرے ام را دربیاورم ڪہ برق ها رفت. نگاهے بہ اتاق تاریڪ انداختم و نچے گفتم. زیر لب گفتم:شمع از ڪجا بیارم؟! بلند تر ادامہ دادم:حالا وقت برق رفتن بود؟! تا چند دقیقہ دیگر هوا تاریڪ میشد،بے حوصلہ روے تخت نشستم. چند دقیقہ گذشت هوا ڪاملا تاریڪ شدہ بود،از روے تخت بلند شدم. میخواستم در حیاط بنشینم بهتر از خانہ بود! آرام قدم برمیداشتم بہ زور چیزهایے میدیدم. در اتاق را ڪامل باز ڪردم و وارد پذیرایے شدم. خواستم بہ سمت در ورودے بروم ڪہ احساس ڪردم صدایے آمد! نگاهم از پنجرہ بہ حیاط افتاد،انگار سایہ اے دیدم! سایہ اے ڪہ هر لحظہ بہ در ورودے پذیرایے نزدیڪتر میشد! ترسیدم! محال بود پدرم باشد،پدرم ڪلید داشت از روے دیوار نمے آمد! قلبم شروع ڪرد بہ تند تند تپیدن!دستم را روے دهانم گذاشتم تا جیغ نڪشم! سریع دوبارہ بہ اتاق برگشتم. پشت دیوار ایستادم،دستم را محڪم روے دهانم فشار میدادم. صداے قدم هایش در خانہ پیچید! نفسم بالا نمے آمد! باید چہ ڪار میڪردم؟! سوتے ڪشید،اگر بہ اتاق مے آمد؟! در اتاق هم ڪہ باز بود! لبم را گاز گرفتم،چرا بہ مهمانے نرفتم؟! چند لحظہ گذشت هیچ صدایے نمے آمد. دستم را از روے دهانم برداشتم،سعے میڪردم صداے نفس هایم هم بلند نشود. در دل بسم اللہ الرحمن الرحیمے گفتم و ڪمے سرم را از پشت دیوار خم ڪردم،در پذیرایے ڪسے نبود! با دقت نگاہ ڪردم،در تاریڪے نمیشد چیزے را دید. دیدم! قامت مردے ڪہ در چهارچوب آشپزخانہ پشت بہ من ایستادہ بود. چشمانم را بستم،باید سریع تا متوجہ من نشدہ بود از خانہ خارج میشدم و از همسایہ ها ڪمڪ میخواستم! اگر میتوانستم سریع تا پشتش بہ من است از پذیرایے بگذرم و وارد حیاط بشوم تمام بود! چشمانم را باز ڪردم هنوز پشتش بہ من بود و براے خودش چیزهایے زیر لب میگفت. قدم اول را برداشتم،همانطور ڪہ نگاهم بہ او بود قدم برمیداشتم. احساس میڪردم صداے قلبم در خانہ پیچیدہ! چهار پنج قدم بیشتر برنداشتہ بودم ڪہ ناگهان برق ها آمد! قلبم ایستاد! ... نویسنده این متن👆: 👉 @dokhtaranchadorii
﴾﷽﴿ 💠 💠 ۱۶ نمیتوانستم تڪان بخورم. انگار سرش را بہ سمت من برگرداند. ڪم ماندہ بود قلبم بایستاد! سنگینے نگاهش را احساس میڪردم! با شدت آب دهنم را قورت دادم. مغزم بہ ڪار افتاد،فاصلہ ے او تا من دہ ثانیہ بود،فاصلہ من تا در حیاط سے ثانیہ! باید سریع میدویدم! سرم را تڪان دادم و هم زمان با سرم پاهایم را! با تمام سرعت بہ سمت در ورودے دویدم،صداے قدم هاے تندش پشت سرم مے آمد! جیغ ڪوتاهے ڪشیدم و ڪنار در ورودے رسیدم خواستم دستگیرہ را بگیرم ڪہ دستش روے شانہ ام نشست. بلند فریاد زدم:ڪمڪ! دستش را روے دهانم گذاشت! محڪم بہ سمت دیوار هلم داد،تازہ نگاهم بہ او افتاد! پسر جوانے حدود بیست و چهار پنج سالہ! قدش تقریبا بلند بود،اندام متوسطے داشت. شلوار و بلوز مشڪے رنگے پوشیدہ بود و آستین هاے بلوزش را تا آرنج بالا زدہ بود. موهاے طلایے رنگش ڪمے آشفتہ بود. تڪیہ ام را بہ دیوار دادہ بودم با وحشت نگاهش میڪردم،نمیتوانستم حرڪتے ڪنم. نفسے ڪشید و سریع بہ سمتم آمد! دستش را دوبارہ محڪم روے دهانم گذاشت،چشمان سبزش را بہ چشمانم دوخت! چشمانش برق میزد! با شدت آب دهانم را قورت دادم. زانویش را خم ڪرد و محڪم روے زانویم گذاشت تا نتوانم تڪان بخورم. میدانستم حتما رنگم پریدہ،از برخورد پا و دستش با بدنم حالم بد شد. بدنم یخ ڪردہ بود. هزار فڪر بہ ذهنم رسید،نڪند.... اگر یڪهو پدرم و مادرم پشیمان میشدند و بہ خانہ برمیگشتند چہ فڪرے میڪردند؟! با چشمانے ترسیدہ بہ چشمانش زل زدم‌. او برعڪس من آرام بود! لبخند عجیبے روے لبانش نقش بست،دست آزادش را روے بینے و لبانش گذاشت،صورتش را نزدیڪ صورتم آورد و آرام گفت:هیس... ... نویسنده این متن👆: 👉 @dokhtaranchadorii
🌷🍃🕊🍃🌷 همیشه توی جیبش یه داشت😊 کار هر بود ؛ بعد هر باید زیارت میخوند🌹 حتی اگه خسته بود حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد شده بود تند میخوند ولی میخوند همیشه بهش حسودیم میشد تازه فهمیدم داستان سلام هاش به آقا امام حسین علیه السلام چی بود😭 🕊🌺 @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسلام ناب آمريكايي يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً (سوره نساء- آيه 150) و مي‌گويند: «به بعضي ايمان مي‌آوريم، و بعضي را انكار مي كنيم» و مي‌خواهند در ميان اين دو، راهي براي خود انتخاب كنند بسياري تلاش مي كنند اسلام ما را تركيه اي كنند و همانطور كه اسلام را در كشورهاي مختلف به التقاط كشاندند، ما را همگرفتار كنند ،آنان نيمي از اسلام مي گيرند و نيمي از غير اسلام . اين نوع اسلام ، اسلام التقاطي است يا بهتر بگوييم اسلام سكولار است يا همان اسلام آمريكايي به عنوان مثال: هم نماز مي خواند هم رشوه مي گيرد هم براي امام حسين روضه مي گيرد. هم كنار درياهاي امارات و تايلند و ... مي رود هم حرم مي رود . هم بدترين حجاب را دارد هم صبحهاي جمعه در دعاي ندبه يابن الحسن مي گويد. .هم شبهاي جمعه در عروسي مختلط و پارتي شركت مي كند؛ ****** شوخي: اگر انسان نيمي از دين را انجام دهد و نيمي را انجام ندهد ، خدا هم مي تواند نيمي از دعاهاي ما را اجابت كند و نيمي را رها كند مثلا ما در دعا مي گوييم "خدايا ، داماد خر پولي را نصيب ما كن " خدا هم دامادي به ما ميدهد كه خر هست اما پول ندارد . @dokhtaranchadorii