eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
637 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌸آسان گیری ازدواج در نگاه رهبر انقلاب ✅ از خاندان پیامبر(ص)تقلید کنید: 💠بهترین دخترهای عالم، حضرت زهرا (س)بود. بهترین پسرهای عالم و بهترین دامادها هم، حضرت امیرالمؤمنین (ع)بود. ببینید اینها چگونه ازدواج کردند؟ 💠هزاران جوانِ زیبا و با اصل و نسب و قدرتمند و محبوب به یک تار موی علی بن ابیطالب(ع) نمی‌ارزند. هزاران دختر زیبا و بااصل و نسب هم به یک تار موی حضرت زهرا(س)نمی‌ارزند. آنهایی که هم از لحاظ معنوی و الهی آن مقامات را داشتند، هم بزرگان زمان خودشان بودند. ایشان دختر پیامبر(ص)بود. رئیس جامعه اسلامی. حاکم مطلق. او هم که سردار درجه‌ی یک اسلام بود. ببینید چطوری ازدواج کردند؟ چه جور مِهریه‌ی کم، چه جور جهیزیّه‌ی کم. همه چیز با نام خدا و با یاد او. اینها برای ما الگو هستند. همان زمان هم جاهلانی بودند که مِهریّه‌ی دخترانشان بسیار زیاد بود مثلاً هزار شتر. آیا اینها از دختر پیامبر(ص) بالاتر بودند؟ از آنها تقلید نکنید. از دختر پیامبر(ص) تقلید کنید، از امیرالمؤمنین(ع) تقلید کنید. 📗خطبه‌ی عقد مورخه‌ی 17/2/1375 @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 زندگی دیگران را نابود نکنیم ... 💠 جوانی از رفیقش پرسید : کجا کار می‌کنی ؟ _ پیش فلانی + ماهانه چند می‌گیری ؟ _ء ۵۰۰۰ + همه‌ش همین ؟ ۵۰۰۰ ؟ چطوری زنده‌ای تو ؟ صاحب کار قدر تو رو نمی دونه ! خیلی کمه !!! 👈 یواش یواش از شغلش دلسرد شد و درخواست حقوق بیشتر کرد . صاحب کار هم قبول نکرد و اخراجش کرد . قبلا شغل داشت ، اما حالا بیکار است . 💠 زنی بچه‌ای را به دنیا آورد . زن دیگری گفت : به مناسبت تولد بچه‌تون ، شوهرت برات چی خرید ؟ _ هیچی ! + مگه میشه ؟! یعنی تو براش هیچ ارزشی نداری ؟! 👈 بمب را انداخت و رفت . ظهر که شوهر به خانه آمد ، دید که زنش عصبانی است و ... . کار به طلاق کشید و تمام . 💠 پدری در نهایت خوشبختی است . یکی می‌رسد و می‌گوید : پسرت چرا بهت سر نمی‌زند ؟ یعنی آنقدر مشغوله که وقت نمیکنه ؟!! 👈 صفای قلب پدر را تیره و تار می‌کند ... ◽ این است ، سخن گفتن به زبان شیطان ... ❗ در طول روز خیلی سؤال ها را ممکن است از همدیگر بپرسیم : 🔸 چرا نخریدی ؟ 🔸 چرا نداری ؟ 🔸 چطور این زندگی را تحمل می‌کنی ؟ یا فلانی را ؟ 🔸 چطور اجازه می دهی ؟ ممکن است هدفمان صرفا کسب اطلاع باشد ، یا از روی کنجکاوی یا فضولی ... اما نمی‌دانیم چه آتشی به جان شنونده می‌اندازیم !!! *♦« کور » وارد خانه‌ی مردم شویم* *و « کـَر » از آنجا بیرون بیاییم !* ♦مُفسد نباشیم . @dokhtaranchadorii
🌹🌹باسلام خدمت همه اعضای کانال دختران چادری 🌷🌷 ✅از اینکه تا امروز در کنار ما بودید و با بودنتون به ما روحیه دادید از همتون واقعا سپاسگزاریم❤️🌹 ✅هر کدوم از عزیزان انتقاد،پیشنهادیا مطالبی مد نظرتون هست و بعضی عزیزان کانال رو ترک میکنند.خوشحال میشیم اگه صلاح میدونید به اطلاع برسونید تا اگه مشکلی هست برطرف بشه. ✅برای ارتباط،لطفا به آیدی زیر مراجعه کنید👇👇👇 @samern 🌺🌺درپناه امام زمان(عج)پاینده باشید🌺🌺
سلام شهیدم دل من . . .❤️ تنگِ همین یڪ لبخنـد و تـــو در خندهٔ مستانۂ خود ، مےگـذرے نوش جانت . . . امّـا . . . گاه گاهـے بہ دل خستۂ ما هم‌ ، نظرے . . . 🌹روزتون شهدایی
دستورالعملي عجيب، براي كنترل چشم چراني فردي نزد آيت‌الله ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) آمد و گفت: آقا! قبل از ازدواج، گاهي چشمم خطا مي‌كرد، گفتم: ازدواج مي‌كنم الحمدلله راحت مي‌شوم، امّا هنوز هم خطا مي‌كنم و يك موقعي چشمم به ناموس ديگران مي‌افتد، استغفار مي‌كنم، امّا چه كنم؟! گرفتارم، يك نسخه بدهيد؟! فرمود: قانع نيستي. اگر به آن چه كه داري قناعت داشته باشي، اعضاء و جوارحت اين قناعت را لمس مي‌كنند و اين‌طور نمي‌شود. اولياء خدا يك نسخه داده اند كه هر كس حتّي اگر تمكن مالي دارد، بايد عمل كند و اتّفاقاً از لحاظ بهداشتي هم به دردمان مي‌خورد. مي‌گويند: اوّلاً گرسنه شو و بعد سراغ غذا برو. بعد هم موقعي كه گرسنه هستي و سر غذا نشستي، يك مقدار كه خوردي، ديدي همچنان مي خواهي، بگو: نمي‌خواهم! اگر مي‌خواهي قانع بشوي، حتي موقعي كه ولو تمكن مالي داري، كمتر بخور، به تعبير عاميانه دائم پرس روي پرس مي‌خوري كه چه؟! مي‌گويند: اگر مي‌خواهيد قناعت‌پيشگي را ياد بگيريد اوّل از لقمه شروع كنيد (اين نسخه اولياء است كه بيان مي‌كنم)، اگر توانستي اين شكم بي‌هنر را كنترل كني، چيزهاي ديگر را هم كنترل مي‌كني. آن‌وقت معلوم است ديگر، كسي كه به حلالش مراقبت كند و كم بخورد، ديگر دستش به طرف شبهه‌ناك و حرام نمي‌رود. لذا آيت‌الله آميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) فرمود: تو قانع نيستي! يعني چه؟ اگر ما باشيم مي‌گوييم كه تو كنترل چشم نداري، شهوت داري، امّا ايشان گفتند: تو قانع نيستي، يعني در حقيقت سرچشمه را به او نشان داد. اولياء خدا مي‌گويند: اگر يك قدم به نفست جواب دادي، قدم دوم هم مي‌خواهد. اگر يك‌بار گفتي: بيا، اين شربت به ظاهر گواراي دنيا را بگير، باز هم مي‌خواهد، چرا كه حريص و سيري ناپذير است، تو را مي‌كشد، امّا سير نمي‌شود، لذا بايد خيلي مواظب باشيم @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️یکبارِ دیگر هفتِ ذلحجّه آمد ولی حالا مزارِ تو ▪️خالی شده از جمعِ یارانت حجاج رفتند ازکنارِ تو
هديه به امام محمدباقر سه صلوات باوعجل فرجهم امام باقر العلوم تنها اماميست كه جدمادري به امام حسن وجدپدري به امام حسين عليه السلام ميرسد حديث ازامام محمدباقرعليه السلام تو را به پنج چيز سفارش مي كنم : اگر مورد ستم واقع شدي ستم مكن ، اگر به تو خيانت كردند خيانت مكن ، اگر تكذيبت كردند خشمگين مشو ، اگر مدحت كنند شاد مشو ، و اگر نكوهشت كنند ، بيتابي مكن . بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (167) سخن نيك را از هر كسي ، هر چند به آن عمل نكند ، فرا گيريد . بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (170) سه چيز از خصلتهاي نيك دنيا و آخرت است : از كسي كه به تو ستم كرده است گذشت كني ، به كسي كه از تو بريده است بپيوندي ، و هنگامي كه با تو به نداني رفتار شود ، بردباري كني . بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173) @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴾﷽﴿ 💠 💠 ۱۹ چشمانم را باز ڪردم،قلبم هنوز با شدت مے تپید‌. نفس عمیقے ڪشیدم. شروع ڪردم بہ تڪان دادن دستانم،میخواستم دستانم را باز ڪنم؛با چند تقلا دستانم باز شد! از قصد محڪم نبستہ بود! بوے عطرش هنوز در اتاق‌ ماندہ بود،مخلوط بوے شڪلات تلخ و سیگار! سرم داشت منفجر میشد،آب دهانم را با شدت قورت دادم. دستانم را جلوے قفسہ ے سینہ ام گرفتم و شروع ڪردم بہ ماساژ دادن. حس میڪردم هنوز در خانہ است! سریع از روے تخت بلند شدم و وارد پذیرایے شدم،با احتیاط اطراف را نگاہ ڪردم. ڪسے نبود،در ورودے نیمہ باز ماندہ بود! وارد حیاط شدم،سرم را بلند ڪردم و بہ بالا پشت بام چشم دوختم،ڪسے نبود! وارد پذیرایے شدم،رفتم ڪنار میز تلفن‌. موهاے آشفتہ ام را از مقابل صورتم ڪنار زدم،خواستم شمارہ ے صد و دہ را بگیرم ڪہ یاد اخلاق پدرم افتادم،بهتر بود اول پدر و مادرم را خبر ڪنم! با اخلاقے ڪہ پدرم داشت اگره پلیس را زودتر خبر میڪردم سڪتہ میڪرد! لبم را بہ دندان گرفتم و با پایم روے زمین ضرب میزدم. ڪسے ڪہ آمد دزد نبود! پس ڪہ بود و چہ میخواست؟! زنگ آیفون بہ صدا در آمد،میدانستم همسایہ ها هستند؛تصمیم گرفتم اول پدر و مادرم را خبر ڪنم. گوشے تلفن را برداشتم و شروع ڪردم بہ گرفتن شمارہ ے همراہ مادرم. هنوز شوڪہ بودم،بہ زور سر پا ایستادہ بودم. بعد از پنج بوق مادرم جواب داد:بلہ! با شنیدن صداے مادرم آرام گرفتم،بغضم را آزاد ڪردم:الو۰۰۰ما۰۰۰مان۰۰۰ مادرم انگشتر طلایش را درآورد و داخل لیوان آب انداخت،با عجلہ ڪنارم روے مبل نشست و گفت:بخور،رنگت عین گچ دیوار شدہ! لیوان را از دستش گرفتم و یڪ نفس سر ڪشیدم. پدرم با اخم در خانہ راہ مے رفت،نزدیڪ من و مادرم ایستاد و گفت:تو روے من وایمیسے تنها میمونے خونہ همین میشہ! با فریاد ادامہ داد:آخہ دخترہ ے ڪلہ شق اون مرتیڪہ ے دزد یہ غلطے میڪرد من چے ڪار میڪردم؟! چرا بہ حرف بزرگترت گوش نمیدے؟! مادرم با چشم و ابرو بہ پدرم اشارہ ڪرد چیزے نگوید. چیزے نگفتم،لیوان را روے میز گذاشتم. پدرم عصبے تر شد،دستانش را در هوا تڪان داد و رو بہ مادرم گفت:چرا ساڪت شم؟! آبرومون تو محل رفت! مادرم با تعجب بہ پدرم زل زد و گفت:خونہ ے هرڪے دزد بیاد آبروش میرہ؟!انقد همہ چیزو گندہ نڪن! یاسین آرام ڪنارم نشستہ بود و دستم را مے فشرد،تنها برادر شش سالہ ام آرامم میڪرد و پشتم بود۰ چشمان قهوہ اے درشتش را از من گرفت و رو بہ پدرم با عصبانیت گفت:بابا خودم دزدہ رو پیدا میڪنم میڪشم! مادرم با لبخند یاسین را نگاہ ڪرد و گفت:قوربون پسر غیرتیم بشم. یاسین دستم را رها ڪرد و از روے مبل بلند شد،همانطور ڪہ بہ سمت در مے دوید گفت:بابا بیا بریم پیش پلیس! پدرم آنقدر عصبانے بود ڪہ بر سر یاسین هم فریاد زد:تو دیگہ رو عصاب من راہ نرو بچہ! یاسین آرام ڪنار در ایستاد. پدرم دوبارہ شروع ڪرد بہ راہ رفتن،دستانش را درهم قفل ڪردہ بود و مدام لبش را مے جوید! همانطور ڪہ راہ میرفت زیر لب گفت:پیش عسگرے ڪہ آبروم رف،از فردام تو محل میگن دخترِ مصطفے شب خونہ ش پسر میارہ! مات و مبهوت بہ پدرم‌ نگاہ ڪردم،چطور درمورد ناموسِ خودش اینگونہ صحبت میڪرد؟! مادرم با چشمان گرد شدہ بہ پدرم زل زد خواست لب باز ڪند ڪہ پیش دستے ڪردم. مثل فنر از روے مبل پریدم،همانطور ڪہ دندان هایم را از شدت حرص روے هم فشار میدادم رو بہ پدرم گفتم:شما چیزے نگید هیچڪس هیچے نمیگہ! نفسم را با حرص بیرون دادم:واقعا براتون متاسفم! لبم را گزیدم تا حرفے نزنم ڪہ بے احترامے شود. بغضم گرفت،مگر دختر بودن جرم بود؟! مگر تمام مردان جهان صاحب اختیار بودند؟! پدرم با حرص گفت:من حرف مردمو میگم! سرم را بہ نشانہ ے تاسف تڪان دادم و بہ سمت اتاقم دویدم. با حرص در را ڪوبیدم؛خودم را روے تخت پرت ڪردم‌ اشڪانم جارے شدند۰۰۰ ... نویسنده این متن👆: 👉 @dokhtaranchadorii