eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
601 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾﷽﴿ 💠 💠 ۲۱ باهم دست دادیم و خداحافظے ڪردیم،مطهرہ تاڪسے گرفت و رفت. من هم چادرم را مرتب ڪردم و بہ سمت ڪوچہ ے رو بہ روے مدرسہ قدم برداشتم. خیلے خستہ بودم،سال ڪنڪور بدترین سالے بود ڪہ میتوانستے داشتہ باشے مخصوصا با اوضاع خانوادگے من! ڪولہ ام را از روے دوشم برداشتم و با یڪ دست ڪنار پایم گرفتم. شانہ ام درد میڪرد. همانطور راہ میرفتم ڪہ صداے بوق ماشینے پشت سرم آمد،بے توجہ ڪنار دیوار رفتم و بہ راہ خودم ادامہ دادم. دوبارہ صداے بوق ماشین بلند شد،عجب آدم مریضے بود! سرم را بہ سمت عقب برگرداندم،دویست و شش آبے رنگے با فاصلہ ے دو سہ متر از من انتهاے ڪوچہ ایستادہ بود. پنجرہ ے ڪمڪ رانندہ سمت من بود‌،شیشہ هاے دودے اجازہ نمیداد رانندہ را ببینم. خواستم بہ راهم ادامہ بدهم ڪہ شیشہ ے سمت ڪمڪ رانندہ را پایین داد! با تعجب نگاهش ڪردم،همان پسرے بود ڪہ دوهفتہ پیش خانہ مان آمدہ بود‌. نمیتوانستم عڪس العملے نشان بدهم،تنها بہ صورتش چشم دوختہ بودم! خودش بود‌. جدے بہ صورتم زل زده بود،چشمان سبزش عجیب نگاهم میڪرد! عجیب تر از آن شب! اینجا چہ میڪرد؟! نفسے ڪشیدم،صورتم را از او برگرداندم و با قدم هاے تند بہ راهم ادامہ دادم. احساس میڪردم الان پدرم مے آید و میگوید "دیدے گفتم ڪرم از خود درختہ!" نمیتوانستم حدس بزنم ڪیست و چہ میخواهد،ڪنجڪاو شدہ بودم! ڪاش پدرم هوس نمیڪرد مثل روزهاے قبل بے خبر دنبالم بیاید! صدایم زد:خانم آیہ نیازے! ایستادم! فامیلے ام را از ڪجا میدانست؟! اصلا چطور مدرسہ ام را پیدا ڪردہ بود؟! از من چہ میخواست؟! با شڪ بہ سمتش برگشتم،از ماشین پیادہ شد و ایستادہ بہ ماشینش تڪیہ داد. دستانش را داخل جیب هاے شلوار قهوہ اے تیرہ ے ڪتانش برد،پیراهن آبے نفتے اش تقریبا هم رنگ ماشینش بود. باد جلوے موهاے طلایے رنگش را بہ هم ریخت،جدے نگاهم ڪرد و گفت:میخوام ڪمڪت ڪنم۰۰۰! ... نویسنده این متن👆: 👉 @dokhtaranchadorii
﴾﷽﴿ 💠 💠 ۲۲ با شڪ نگاهش ڪردم. دو دل بودم! انگار ڪسے درونم میگفت توجهے نڪن و بہ خانہ برو ولے ڪسے دیگر میگفت ببین او ڪیست! ساڪت نگاهم میڪرد. نگاهے بہ اطرافم انداختم و چند قدم بہ طرفش برداشتم. بے حرڪت همانطور بہ ماشین تڪیہ دادہ بود،سرفہ اے ڪردم و در چهار پنج قدمے اش ایستادم. دوبارہ ڪولہ ام را روے شانہ ے راستم انداختم،خواستم چیزے بگویم ڪہ تڪیہ اش را از ماشین برداشت و یڪ قدم بہ من نزدیڪتر شد! نگاهش را بہ پایین چادرم انداخت و تا روے صورتم بالا آورد،لبخند زد:بدون چادر خوشگلترے! داشت طعنہ میزد ڪہ من را بدون حجاب هم دیدہ! بے توجہ بہ حرفش خونسرد گفتم:ڪمڪت این بود بگے چادر بهم میاد یا نہ؟! همانطور ڪہ روے برمیگردانم تا بروم ادامہ دادم:ممنون راضے بہ زحمت نبودم! یڪ قدم ڪہ برداشتم گفت:پس زبونم دارے! اون شب ڪہ اینطور قشنگ حرف نمیزدے! بند ڪولہ ام را از روے حرص محڪم فشار دادم،بدون اینڪہ برگردم گفتم:موقعیت با موقعیت فرق دارہ! چیزے نگفت،بہ سمتش برگشتم و نگاهم را بہ صورتش دوختم:احتیاط شرط اول عقلہ! سرش را ڪمے بالا گرفت و همانطور ڪہ مردمڪ هاے چشمانش را مے چرخاند گفت:اوهوم! احتیاط شرط اول عقلہ! مردمڪ هاے سبز تیرہ ے چشمانش از تقلا ایستادند! بہ چشمانم زل زد،لبخند مرموزے روے لبانش نقش بست و گفت:پس سعے ڪن همیشہ احتیاط ڪنے آیہ خانم! با شڪ نگاهش ڪردم،گفتم:تو ڪے اے؟! از ڪُج... نگذاشت حرفم تمام بشود،رو بہ رویم ایستاد،فاصلہ بینمان یڪم قدم هم نمیشد،ضربان قلبم بالا رفت؛خواستم ڪمے عقب بروم ڪہ باز از آن لبخندهاے عجیبش زد و گفت:چرا هول شدے؟! من ڪہ بیشتر از اینا بهت نزدیڪ بودم! دندان هایم را محڪم روے هم فشار دادم و گفتم:خفہ شو! زن میانسالے همانطور ڪہ از ڪنارمان عبور میڪرد،چپ چپ بہ من زل زد و زیر لب گفت:آخرالزمون شدہ!بے حیا اونم با چادر! نتوانستم تحمل ڪنم بلند گفتم:خانم محترم شما اگہ خیلے مسلمونے قضاوت نڪن! زن نگاهے بہ من انداخت و رفت! همیشہ متنفر بودم از اینڪہ ڪسے را قضاوت ڪنم یا قضاوت بشوم! نمیدانستم چہ اصرارے بود ڪہ اگر ما عقیدہ یمان پررنگتر است عالِمِ دَهریم و علم غیب داریم! خصوصا در حڪم دادن براے افراد! خودم بارها دختر و پسرهاے جوان را باهم دیدہ بودم،اگر مادرم همراهم بود حتما میگفت:نچ نچ! خجالتم نمیشڪن! و من مدام با خودم فڪر میڪردم مگر ما شناسنامہ و شجرہ نامہ ے این افراد را دیدہ ایم و خبر داریم چہ نسبتے باهم دارند! انگار تمام دختر و پسرهاے این شهر "دوست دختر" "دوست پسر" بودند! برادر و خواهرے یا نامزد و روابط فامیلے اے وجود نداشت تنها ما ڪہ قضاوت میڪردیم خانوادہ و فامیل داشتیم! پسر نگاهے بہ زن انداخت و رو بہ من گفت:خب نخورش! با حرص نفسم را بیرون دادم و گفتم:نمیخورمش خوشمزه به نظر نمیاد،دارے وقتمو تلف میڪنے! قصد ڪردم براے رفتن ڪہ سریع با حرص ڪولہ ام را گرفت و مرا بہ سمت خودش ڪشید. در چشمانش خون جمع شدہ بود! چشمانش برق میزد،برق خشم! ڪولہ ام را محڪم گرفت،در حالے ڪہ دندان هایش را از شدت حرص روے هم فشار میداد با صداے آرام و دورگہ تند تند گفت:سال آخریہ ڪہ دارے درس میخونے،رشتہ ت انسانیہ،قدت یڪ و شصت و سہ،بچہ ے یڪے موندہ بہ آخر خونہ تون،تو اون مغز ڪوچیڪت فقط آرزو دارے برے دانشگاہ چون فڪ میڪنے با این ڪار جلوے بابات وایسادے! ڪولہ ام را رها ڪرد و نفس عمیقے ڪشید،پوزخندے زد و ادامہ داد:از دوهفتہ پیش ڪہ اومدم خونہ تون درگیر اینے من ڪے ام و چے میخوام! میدونے دزد نیستم منم اینو میدونم بہ پلیس گزارش ندادید!الان دارے فڪر میڪنے این چیزا رو از ڪجا میدونم اما زیاد فڪ نڪن خانم ڪوچولو! سرفہ اے ڪرد و دستے بہ صورتش ڪشید،متعجب نگاهش ڪردم! سوال هایے ڪہ در مغزم بود بیشتر شد! خوب من را میشناخت! نہ تنها من را،خانوادہ ام را هم خوب میشناخت! در حالے ڪہ بہ سمت ماشینش میرفت گفت:بازے دوس دارے؟! سریع بہ سمتش رفتم و گفتم:چے؟! ڪنار در رانندہ ایستاد،دوبارہ چهرہ اش مثل قبل شد! لبخند ڪجے زد و بہ پشت سرم چشم دوخت،چشمانش هم میخندید! _من بازے دوس دارم،این شروعش! چشمانم را ریز ڪردم و سرم را برگرداندم،چشم دوختم بہ آن نقطہ اے ڪہ نگاہ میڪرد؛بدنم یخ زد! پدرم خشمگین بہ سمتمان مے دوید،میدانست پدرم مے آید! معطلم ڪردہ بود تا پدرم بیاید و من را با او ببیند! صداے باز و بستہ شدن در ماشینش آمد،آب دهانم را قورت دادم و بہ سمتش برگشتم. لبخندے زد و گفت:یڪ هیچ بہ نفع من! سپس با عجلہ رفت. صداے پدرم پردہ گوشم را لرزنداند:آیہ! نفس عمیقے ڪشیدم،نباید میترسیدم مگر بہ خودم شڪ داشتم؟! همہ چیز را میگفتم! ... نویسنده این متن👆: 👉 @dokhtaranchadorii
امروز روز عکاس است یادی کنیم از عکس زیبای احسان رجبی از شهید امیر حاجی امینی که در حافظه ایرانی ها ماندگار شد
شادی روح شهدا صلوات 🌺🌺🌺👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: اول اینکه پیش همه ازش تعریف کنیم مردا خیلی دوست دارن پیش مردم خانومشون ازشون تعریف کنه دوم ازش دفاع کنید پیش همه نزارید مورد توهین تمسخر قرار بگیره پیشتون سوم اینکه از هیکلش تعریف کنید مثلا بگیید قربووووون اون هیکل خوشگلت برم فداااای اون بازوهای مردونت مرد من و....... مردا به هیکلشون خیلی حساسن این یدونه خیلی جواب میده ودر آااااااااخر بهش بگید که دوسش داری اگه روتون نمیشه براش بنویسید این اس و دنیای مجازی رو ولش کنید توروخدا تو یه کاغذ کوچولو براش بنویسید که دوسش دارید و وجودش براتون ارامش میاره و خیلی براتون مهمه که باشه و اونه که براتون بهتریییینه @dokhtaranchadorii
❣💜❣ میگفت از وقتی چادری شدم نمازم را هم بهتر میخوانم پنجشنبه ها، هیأت رفتنم هم ترک نشده مواظب تر شده ام و لبخندهای عمیق تری به زندگی میزنم... میگفت حال و روزم بهتره با چادرم..🌷
✖️من راضی به این نمی شوم که خون پاک شهید به خاک بریزد تا من محجبه شوم! خون شهید خیلی گرانبهاتر است.. چادر لباس کسانی ست که راهشان ادامه راه شهداست🌷🌷 و زندگی شان شهیدانه😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝💚 حریم تو و همسرت خصوصی بمونه 💍❣ قدیمی ها می گفتن حمام رفتی،برای زنهای فامیل تعریف نکن. نیازی نیست خوشی ها و لذت های زندگیتو کنی و از هر صحنه ی زندگیت عکس بگیری و بذاری اینستاگرام یا عکس پروفایلت. نگو حرف مردم برام مهم نیست.چون با این کار اتفاقا داری نشون میدی دنبال تایید مردم و نمایش دادن زندگیتی. چه اهمیتی داره ک ملت بدونن خیلی عاشق شوهرتی یا باهاش مشکل داری؟ تا دعواتون شد نرو پستِ غم بذار تا یه خیر و خوشی ای بود به رخ نکش. حریم خصوصیتو خصوصی نگه دار عمومیش نکن... @dokhtaranchadorii
👆👆👆قابل توجه بعضی ها 😒😒
هر دم به گوشم می رسد آوای زنگ قافله ... این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله ... #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله #۸ذےالحجه_سالروزحرکت_امام_حسین_ازمکه_به_کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠حتما_تا_آخرش_بخونید حضرت شعیب میگفت : گناه نکنید که خدا بر شما بلا نازل میکند.. یکی آمد و گفت من خیلی هم گناه کردم ولی خدا اصلا بلایی بر من نازل نکرده! خداوند به حضرت‌شعیب وحی میکند که به او بگو اتفاقا تو سر تا پا در زنجیر هستی.. آن فرد از حضرت شعیب درخواست نشانه میکند. خداوند میگوید به او بگو که عباداتش را فقط به عنوان تکلیف انجام میدهد و هیچ لذتی از آنها نمیبرد.. امام صادق (ع)فرمودند:خداوند كمترين كاري كه درباره گناهکار انجـام مـیدهد اين است كـه او را از لـذّت مـناجـات محـروم مي‌سـازد. 📚معراج‌السعادة صفحه۶۷۳ @dokhtaranchadorii
جلسه ی اول #خواستگاری بود با همان شرم و #حیای همیشگی، اولین سوال را از من پرسید... آیا حوصله ی #فرزند_شهید بزرگ کردن را داری؟ _آیا میتوانی #همسر_شهید شوی؟ #شهید_مسلم_خیزاب🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴾﷽﴿ 💠 💠 ۲۳ بہ سمت پدرم برگشتم و درحالے ڪہ سعے میڪردم خونسردے خودم را حفظ ڪنم گفتم:سلام بابا! پدرم بدون حرف دستم را گرفت،صورتش سرخ شدہ بود؛با حرص گفت:این پسرہ ڪے بود؟! خونسرد گفتم:مفصلہ بریم خونہ میگم! دستم را پیچاند و فریاد زد:داستان آشنایے تونو میخواے برام تعریف ڪنے؟! چیزے نگفتم و فقط بہ نشانہ ے تاسف سرم را تڪان دادم. نمیدانم چرا نترسیدم،مطمئناً پدرم باور نمیڪرد و در خوب ترین حالت ممڪن از مدرسہ محروم میشدم،بدترین حالتش هم ازدواج با پسر عسگرے بود! انگار دلم قرص بود‌.... پدرم با عجلہ در خانہ را باز ڪرد و با حرص گفت:برو تو! وارد حیاط شدم،چادرم را از سرم برداشتم و همانطور ڪہ وارد پذیرایے میشدم بہ نورا و مادرم سلام ڪردم. خواستند جواب سلامم را بدهند ڪہ پدرم پشت سرم وارد شد،فریاد زد:دیگہ این حق ندارہ پاشو از خونہ بذارہ بیرون! مادرم و نورا با تعجب نگاهمان ڪردند،بے توجہ وارد اتاقم شدم و در را بستم. مادرم با نگرانے مدام میپرسید چہ اتفاقے افتادہ و پدرم از قرار من با دوست پسرم برایش میگفت! ڪولہ ام را ڪنار تخت پرت ڪردم. در ماشین همہ چیز را براے پدرم تعریف ڪردم اما مگر باور میڪرد. در اتاق باز شد،مادرم بهت زدہ وارد اتاق شد و گفت:آیہ بابات چے میگہ؟! بے خیال روے تخت نشستم و مقنعہ ام را درآوردم:هرچے بابا میگہ! پدرم در چهارچوب در ظاهر شد،دندان هایش را روے هم سابید و گفت:دخترہ ے چش سفید!تقصیر منہ بهت بال و پر دادم! پوزخندے زدم و چیزے نگفتم. پدرم دستش را بہ سمت من گرفت و بہ مادرم گفت:نگا ڪن! دارہ میخندہ! خواست بہ سمتم بیاید ڪہ سریع از روے تخت بلند شدم،زودتر بہ سمتش رفتم و گفتم:بابا الان مثلا میخواے چے ڪار ڪنے؟! ڪتڪم بزنے؟! پدرم دستش را مشت ڪرد،چند لحظہ بعد مشتش را باز ڪرد و خواست بہ سمت صورتم بزند ڪہ بلند گفتم:بہ واللہ قسم بابا دستت روم بلند شہ ساڪت نمیمونم! سریع میرم پزشڪ قانونے! پدرم با چشم هاے گرد شدہ نگاهم ڪرد و گفت:چے؟! بلند گفتم:همینے ڪہ گفتم! مگہ من ڪیسہ بوڪسم هروقت بخاطرہ چیزاے مسخرہ عصبے بشے مشتاتو رو من حوالہ ڪنے؟! انگشت اشارہ ام را بہ سمت پدرم گرفتم و محڪم گفتم:دیگہ خفہ خون نمیگیرم! من مریم و نساء و نورا نیستم! میتونم بخاطرہ اذیتات شڪایت ڪنم! پدرم نفسش را با شدت بیرون داد و گفت:تو روے من وایمیسے آقم میگرتت! در حالے ڪہ از اتاق خارج میشد گفت:وڪیل نشدہ برا من اینطور زبون دارے چہ برسہ بشے! دیگہ حق ندارے مدرسہ برے! صداے صحبت ڪردن پدرم و حسام از پذیرایے مے آمد،بے توجہ سلام آخر نماز را دادم و بہ سجدہ رفتم‌. دو روز گذشتہ بود و من مدرسہ نمیرفتم. ڪسے حرفم را باور نمیڪرد،پدرم میگفت با آن پسر دوستم و قرار مدارهایم را جلوے مدرسہ میگذاشتہ ام! مادرم میگفت اگر آن پسر مزاحمم شدہ چرا قصہ ے الڪے سرهم میڪنم؛راستش را بگویم! ڪسے باور نمیڪرد همان دزدے بودہ ڪہ بہ خانہ مان آمدہ! از سجدہ بلند شدم،فڪرم بیشتر درگیر آن پسر بود! میخواستم بدانم چرا این ڪارها را میڪرد،مخصوصا آن روز انگار میدانست پدرم چہ جور اخلاقے دارد و قرار است دنبالم بیاید! قرآن ڪوچڪے ڪہ روے سجادہ ام بود را برداشتم،چشمانم را بستم و قرآن را باز ڪردم. سورہ اے ڪہ آمد دلم را قرص ڪرد،با وجود شروع ڪردم بہ زمزمہ ڪردنش: أَلَمْ نَشْرَحْ لَڪَ صَدْرَڪَ قطرہ ے اشڪے از گوشہ ے چشمم چڪید،آرے پروردگارم سینہ ام را برایم گشودے و منِ ڪم ظرفیت ڪم تابم! _وَ َوَضَعْنَا عَنْڪَ وِزْرَڪَ چہ ناشڪر و ڪم صبر شدہ ام محبوبم این همہ بار گران از پشتم برداشتے و من یڪ بار تو را شڪر نڪردم تنها خودم را دیدم! _ الَّذِے أَنْقَضَ ظَهْرَڪَ اشڪانم بے وقفہ مے باریدند،من بے معرفتم معبودم! تو ببخش! شیرینے عشقت را بہ من بچشان! _وَرَفَعْنَا لَڪَ ذِڪْرَڪَ هر چہ دارم از توست عزیزترینم و نزدیڪترینم،اگر نامے از من هست تنها بخاطرہ توست! فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا،إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا قرآن را بہ صورتم چسباندم و با صداے لرزان زمزمہ ڪردم:میدونم حرفات حقہ،ڪمڪم ڪن صبور باشم! ... نویسنده این متن👆: 👉 @dokhtaranchadorii
﴾﷽﴿ 💠 💠 ۲۴ میدانم پس از هر سختے آسانیست عزیزم،این هایے ڪہ من میبینم سختے نیست! من ڪم طاقتم! دوبارہ قرآن را باز ڪردم و دو آیہ ے آخر را خواندم: _ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ، وَإِلَے رَبِّڪَ فَارْغَبْ نتوانستم تاب بیاورم دوبارہ بہ سجدہ رفتم و با هق هق گفتم:چَشم خالقہ من! ببخش منہ ڪم طاقت و بدو! هق هقم شدت گرفت و با عجز خواندمش:دارم ڪم میارم... خودت هوامو داشتہ باش همہ ڪسم! اشڪانم سجادہ و مُهر را خیس ڪردند بے توجہ دوبارہ هق هق ڪردم و با صداے ڪمے بلند گفتم:میدونے ڪہ من بے ڪسم همہ پشت و پناهم تویے! فقط تو همیشہ قبولم میڪنے نذار از بغلت بیرون بیام! انگار ڪسے دستش را دور بدنم پیچید،با لبخند نگاهم ڪرد و زمزمہ ڪرد:من ڪہ همیشہ ڪنارتم مخلوقم! تو دستمو ول نڪن! دیگر نتوانستم خودم را ڪنترل ڪنم صداے گریہ ام بلند شد:چشم دستتو ول نمیڪنم! اگہ خواستم ول ڪنم تو نذار! فهمیدم ڪہ گفت"دارم هواتو" از سجادہ برخاستم،بہ مُهر خیس شدہ نگاہ ڪردم نامش روے مُهر حڪ شدہ بود،"الله" مُهر را با جان و دل بوسیدم و گفتم:دوستت دارم میدونم توام دوسم دارے حتے بیشتر از خودم! تصمیم گرفتم از فردا بہ مدرسہ بروم. صداے بلند پدرم آمد ڪہ میگفت مادرم تدارڪات خواستگارے را آمادہ ڪند،قرار بود بہ زودے خانوادہ ے عسگرے بیایند؛تنها لبخند زدم! همانطور ڪہ سرم را بالا میگرفتم و با دست اشڪانم را پاڪ میڪردم گفتم:خدایا ببخشا ولے من براے این پسر عسگرے دارم!بندہ ے سرتقے دارے! ... نویسنده این متن👆: 👉 @dokhtaranchadorii
دوستان. رمان آیه های جنون رو دنبال کنید کم کم داریم به قسمت های جذابش نزدیک میشیم ...😄😄😄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میشه ازت یه خواهش کوچیک کنم؟ که همین لحظه که در حال خوندن این مطلب توی کانال من هستی به نکته ای که میگم بیشتر فکر کنی؟ اگه کسی توی زندگیت هست اگه متاهلی... این رو مطمئن باش. که خانم یا آقایی که به عنوان شریک احساسی و زندگیت یعنی همسرت الان وجود داره... میتونه آرزوی چند هزار مرد یا زن بیرون از رابطه شما باشه. هرچقدر بد هیکل ، هرچقدر زشت یا هرچقدر بداخلاق هم باشه... بازم بدهیکل ترو زشت ترو بداخلاقتر از اونم همیشه وجود داره.قاطی نکن ، غیرتیم نشو. قرار نیست اون رو به کسی حتی برای یک ثانیه قرض بدی.این فقط یک تلنگره. که اگه حتی یک درصد واست تکراری شده... فقط یادت بندازم قدرشو بیشتر بدونی • یه روزی حتما تو هم دلت واسش لرزیده... • یه روزی تو هم یکی از اون آدمای بیرون بودی که خواستیش و به دستش آوردی 》 @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🍃 ✅شب نهم ذي الحجة، از شبهای متبرك و شب مناجات با قاضى الحاجات است و توبه در آن شب مقبول و دعا در آن مستجاب است. عبادت در این شب، اجر صد و هفتاد سال عبادت را دارد. ♦️براى شب عرفه چند عمل وارد شده است: ♦️ قرائت دعایی که با این عبارت آغاز میشود: " اَللّهُمَّ یا شاهِدَ كُلِّ نَجْوى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوى وَ عالِمَ كُلِّ خَفِیَّةٍ وَ مُنْتَهى كُلِّ حاجَةٍ یا مُبْتَدِئاً... " كه روایت شده هر كس آن را در شب عرفه یا در شبهاى جمعه بخواند خداوند او را بیامرزد. ♦️ قرائت هزار مرتبه تسبيحات عشر. ♦️ قرائت دعاى " اللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّاَ وَ تَهَیَّاَ... " كه هم در شب عرفه و هم شب هاى جمعه وارد شده است. ♦️زيارت حضرت سيّدالشهدا عليه السلام @dokhtaranchadorii
فضایل و اعمال عرفه به نقل از کتاب اقبال‌الاعمال سیدبن‌طاووس رحمه‌الله عرفه یکی از روزهای مهم در تقویم مسلمانان است که بر اساس روایات به دعا و عبادت اختصاص داده شده است فضیلت شب عرفه سیدبن‌طاووس رحمه‌الله در اقبال می‌گوید: پیامبر فرمود: در شب عرفه هر دعای خیری برآورده می‌شود، و اجر کسی که در این شب به طاعت خدا بپردازد، صد و هفتاد سال [عبادت] است. و این شب شب مناجات است و خدا توبه توبه کننده را می‌پذیرد. دعای شب عرفه: اللَّهُمَّ يَا شَاهِدَ كُلِّ نَجْوَى وَ مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوَى ... فضیلت روز عرفه: سیدبن‌طاووس رحمه‌الله در اقبال می گوید: این روز از بهترین روزهای عید بندگان است اگر چه نام آن به عنوان عید [مشهور] نشده اما روزی سعید و نیک است که خداوند بندگانش را در آن به حمد و ستایش خود دعوت نموده است اعمال روز عرفه: 1⃣ غسل روز عرفه 2⃣ زیارت امام حسین 3⃣ گرفتن روزه؛ مشروط به آنکه باعث ضعف در خواندن دعا نشود، که در این صورت بهتر است روزه نگیرد و به دعا بپردازد. 4⃣ نماز روز عرفه: از امام صادق روایت شده است هر که در روز عرفه قبل از اینکه برای دعا خارج شود دو رکعت نماز در فضای باز و زیر آسمان بخواند، و به گناهانش در محضر پروردگار اعتراف کند، و به اشتباهاتش اقرار نماید، به هر آنچه وقوف کنندگان در عرفه بدان دست میابند مثل رستگاری و آمرزش گناهان پیشین و پسین، ‌نایل خواهد آمد. 5⃣ نماز دیگری نیز در این روز وارد شده است، که ترتیب آن بدین گونه است: دوازده رکعت در هر رکعت حمد و آیت الکرسی و قل هو الله احد یک بار بعد از نماز هر مقدار می تواند قرآن بخواند، بعد این دعا را بخواند:‌ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ فَازَ بِهِ سُبْحَانَ مَنْ تَعَطَّفَ بِالْحِلْمِ وَ تَكَرَّمَ بِهِ سُبْحَانَ مَنْ أَحْصى كُلَّ شَيْءٍ وَ عَلِمَ بِهِ سُبْحَانَ مَنْ لَا يَنْبَغِي أَنْ يُسَبَّحَ سِوَاهُ سُبْحَانَ ذِي الْعِزِّ وَ الْقُدْرَةِ سُبْحَانَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ أَسْأَلُكَ يَا رَبِّ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ وَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ وَ أَسْأَلُكَ بِالْمُسْتَجَابِ مِنْ دُعَائِكَ وَ بِنُورِ وَجْهِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَدْعُو بِمَا أَحْبَبْتَ. 6⃣ خواندن دعای امام حسین علیه‌السلام در روز عرفه 7⃣ خواندن دعای چهل و هفتم صحیفه سجادی @dokhtaranchadorii
💢 دختران از جنس آفتاب... #قهرمان_دیروز #قهرمان_امروز #نسل_جوان_پرافتخار