eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
638 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🍂 💠 ۱۱۴ فرزانہ با ذوق میگوید:الهے! چادرم را مرتب میڪنم و بہ سمت آشپزخانہ میروم،مادرم چایے ها را خوشرنگ در فنجان هاے شیشہ اے ریختہ. در حالے ڪہ ظرف شیرینے را برمیدارد میگوید:من شیرینیو میبرم چند لحظہ بعد توام چاییا رو بیار! سرے بہ نشانہ ے مثبت تڪان میدهم و بہ رفتنش خیرہ میشوم. چند لحظہ بعد سینے چایے را برمیدارم،خدا خدا میڪنم از دستم نیوفتد‌. طبق رسوم اول بہ آقاے عسگرے و فرزانہ تعارف میڪنم،سپس بہ سمت همتا و یڪتا میروم. نوبت بہ هادے ڪہ میرسد با مڪث طولانے فنجان چایے را برمیدارد و لب میزند:ممنون! لحنش از من هم سردتر است! یخ میزند جانم! وقتے سینے چایے را میگردانم ڪنار نورا مے نشینم،مادرم مدام ظرف شیرینے را تعارف میڪند،فرزانہ همانطور ڪہ از قندان قند برمیدارد میگوید:تا بلہ رو‌ نگیریم شیرینے نمیخوریم! سپس بہ هادے چشم مے دوزد،هادے ڪلافہ فنجان چایش را بہ لبانش نزدیڪ میڪند و جرعہ اے مے نوشد. ساڪت سرم را پایین مے اندازم و بہ فرش خیرہ میشوم. مادرم آرام ڪنار گوشم میگوید:زشتہ! برو براے خودتم چایے بریز! _نمیخوام! چند دقیقہ میگذرد همہ در سڪوت مشغول نوشیدن چاے هایشان هستند،چشمم بہ دستہ گلے ڪہ ڪنار میز تلفن قد علم ڪردہ مے افتد‌. دستہ اے رز سفید و صورتے ڪہ با طنازے ڪنار هم قرار گرفتہ اند،همہ ے گل ها در ڪاغذِ صورتے خوشرنگے پیچیدہ شدہ اند و ربان تورے سفیدے بہ شڪل پاپیونے با ظرافت دورِ دستہ گل گرہ زدہ شدہ. نگاهم را از دستہ گل میگیرم و دوبارہ فرش را مے ڪاوم. آقاے عسگرے آخرین جرعہ ے چاییش را مے نوشد،در حالے ڪہ فنجانش را روے میز میگذارد رو بہ پدرم میگوید:مصطفے جان! با اجازہ ت! پدرم با غرور میگوید:خواهش میڪنم،صاحب اختیارے! آقاے عسگرے سرفہ اے میڪند و رو بہ جمع میگوید:دیگہ مجلسو رسمے تر ڪنیم! تا الانم دست دست ڪردیم و اتفاقات نذاشت این جمع زودتر دور هم جمع بشن! با اجازہ ے آقا مصطفے و پروانہ خانم این دوتا جوون برن باهم صحبت ڪنن‌. با استرس لبم را میجوم،مادرم بلند میگوید:آیہ جان! آقا هادے رو راهنمایے ڪن! سرم را بلند میڪنم و نفس عمیقے میڪشم،بے اختیار بہ هادے چشم مے دوزم. از فنجان چایش فقط چند جرعہ ڪم شدہ! با اشارہ ے بعدے مادرم از روے مبل بلند میشوم،هادے هم بدون اینڪہ سرش را بلند ڪند بہ سمتم مے آید. با فاصلہ ڪنارم مے ایستد و آرام میگوید:ڪجا باید بریم؟ بہ طرف اتاقم قدم برمیدارم،با حفظ فاصلہ پشت سرم مے آید. در اتاق را باز میڪنم و بدون اینڪہ تعارفش ڪنم اول خودم وارد میشوم. پشت سرم داخل میشود و در را میبندد. بدون اینڪہ بہ اطراف‌ نگاہ ڪند بہ سمت تخت یاسین میرود:میتونم بشینم؟ بہ زور لبانم را از هم باز میڪنم:بفرمایید. ڪتش را از تنش در مے آورد،روے تخت یاسین مے نشیند و ڪت را ڪنارش میگذارد. براے اولین بار مستقیم من را نگاہ میڪند،همانطور ڪہ بہ صورتم خیرہ شدہ میگوید:شما نمے شینید؟! بہ سمت تختم مے روم و رو بہ رویش مے نشینم،انگشتانش را در هم قفل ڪردہ؛نفس عمیقے میڪشد:خب باید چے بگم؟! نگاهم را بہ پاهایم مے دوزم:نمیدونم! سنگینے نگاهش را حس میڪنم،اما واڪنشے نشان نمیدهم! _این رفتار از روے خجالت نیست! سرم را بلند میڪنم،بہ چشمانش زل میزنم و محڪم میگویم:چون از روے نارضایتیہ! لبخند شیرینے میزند،از آن لبخندها ڪہ حَبہ حَبہ قند ازشان مے ریزد! _خوبہ! میخواهد چیزے بگوید ڪہ صداے زنگ موبایلش مانع میشود،با گفتن "عذر میخوام" ڪتش را برمیدارد و موبایلش را بیرون میڪشد. نگاهے بہ نامِ مخاطب مے اندازد و سریع جواب میدهد. زمزمہ وار میگوید:عزیزم! الان جایے ام سر فرصت بهت زنگ میزنم! سپس قطع میڪند. تشخیص اینڪہ چہ ڪسے بود ڪار سختے نیست،حالم بدتر میشود. باید ڪنار این مرد باشم و عشقش بہ زنے دیگر را ببینم؟! مانند احمق ها! خانوادہ ها خیالشان راحت باشد،هادے هم معشوقعہ اش را داشتہ باشد و تنها این وسط من بسوزم و بسازم! نفس عمیقے میڪشم و بے ارادہ بہ قرآنے ڪہ در ڪتابخانہ گذاشتہ ام نگاہ میڪنم‌‌. گویے التماسش میڪنم ڪہ نجاتم بدهد،سختے زندگے با مردے مثل پدرم بس نبود؟! صداے هادے روے اعصابم میرود:هادے عسگرے بیست و چهار سالہ،تحصیلاتم لیسانس حسابدارے،تو یہ شرڪت بیمہ ڪار میڪنم ڪہ پدرتون آدرسشو دارہ،گاهے ام ڪاراے مالے بابا رو انجام.... اجازہ نمیدهم حرفش را تمام ڪند،با صداے بغض آلود میگویم:میتونید خانوادہ تونو راضے ڪنید ڪنار بڪشن؟! سیاهے چشمانش متعجب نگاهم میڪنند،تلو تلو میخورند شَبِ چشمانش! لب میزند:اگہ میتونستم ڪہ الان اینجا نبودم! آب دهانم را فرو میدهم،میخورم این بغضِ درماندہ را! آهستہ میگویم:پس هر دوتامون مجبوریم! پوزخند میزنم و ادامہ میدهم:البتہ من یہ راہ دیگہ ام دارم! ... نویسنده این متن👆: 👉 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
💧ثواب گریه بر امام حسین(ع) ✨گريه بر حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السّلام) باعث راحتي در قبر، فرحناك و شادان شدن مرده، شادان و پوشيده بودن او در هنگام خروج از قبر است در حالي كه او مسرور است فرشتگان الهي به او بشارت بهشت و ثواب الهي را مي دهند.  ✨اجر و مزد هر قطره آن اين است كه شخص هميشه در بهشت منزل كند. 📚 بحارالانوار، ج44، ص289 كامل الزيارات، باب32، ص101 
💙🍃 🍃🍁 🏴روضه شب دوم محرم ( ورود ڪاروان به ڪربلا ) 💠✍🏻قافله دارد به ڪربلا می آید. یڪ وقت رسیدند به جایی ڪه دیدند اسب امام حسین (ع) قدم از قدم بر نمی دارد. اسبش را عوض ڪردند دیدند راه نی رود. چند اسب عوض ڪردند. یڪ وقت جوان ها گفتند: آقا! چرا این اسب ها راه نمی روند؟ فرمود: ببینید از این عرب هاے باده نشین ڪسی هست در این سرزمین ڪه اسم این سرزمین را بلد باشد.یڪ پیرمردے را آوردند. پرسیدند: آیا اسم این زمین را می دانی؟ گفت؟ آرے آقا؛ این زمین چند اسم دارد. قادسیه، غاضریه، شاطی ء الفرات، فرمود: این زمین اسم دیگرے هم دارد؟ گفت: این جا را نینوا هم می گویند. هنوز آن اسمی ڪه امام حسین(ع) دنبالش می گردد آن عرب نگفته است. فرمود:آے مرد! این زمین اسم دیگرے ندارد؟ گفت: چرا این جا را ڪربلا هم می گویند،فرمود:آے جوانها بارها را پائین بیاورید،بار منزل رسید. 🕯آے زمین ڪربلا من ارمغان آورده ام درّ ڪوچڪ اصغر شیرین زبان آورده ام🕯 💠✍🏻آمدند دور محمل خانم زینب(س) را گرفتند و محترمانه زینب را پیاده ڪردند. اُف بر تو اے روزگار! چند روزے بیشتر نگذشت همین زینب(س) خواست سوار محمل شود،هر چه نگاه ڪرد یڪ نفرنبود تا ڪمڪش ڪند. یڪ وقت رویش را برگردان طرف گودال قتلگاه صدا زد: واحسیناه! 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آغاز شد...🏴 خوش بحال کسانی که: هم زنجیر میزنند و هم زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند... هم سینه میزنند و هم سینه ی دردمندی را از غم و آه نجات میدهند... هم اشک میریزند و هم اشک از چهره ی انسانی پاک میکنند... هم سفره می اندازند، هم نان از سفره کسی نمیبرند... ❣ آنوقت با افتخار میگویند : " یاحسین " 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .
دختــر بچــه ای از برادرش پرســید: معنی عشق چیست؟ برادرش جواب داد: عشـق یعنی تو هر روز شـكلات من رو، از كوله پشـتی مدرسه ام برمیداری و من هرروز بازهـم شكلاتـم رو همونجـا میذارم.
شمر خنجر زدنش معروف است...😭 قاضیِ کوفه حکم صادر کرد که حسین خارجی ست ای مردم با خبر میشد هرکسی ، میگفت زدنِ حدِّ کیفرش با من همه تقسیم کار میکردند ! بین بازار آهن کوفه ؛ خنجر آب دیده ای میگفت ، بوسه بر زیر حنجرش با من نیزه ای گفت ، که بیشتر ز همه تشنه هستم به خون رگهایش کوفه تا شام میشوم سیراب ! زحمت بُردنِ سرش با من پیر آهنگری سرش گرم است پشت هم نعل اسب میسازد هرکه آمد خرید با خود گفت ، رد شدن روی پیکرش با من حرف شیر جمل وسط آمد یکنفر گفت بین جمعیّت ، پسر ارشد حسن با تو آن یکی شیر دیگرش با من حرمله با کمان کمین کرد و یک سه شعبه به کف گرفت و بگفت: در میان قنوت دستانش ، نحر حلقوم اصغرش با من حیدر کربلا به میدان زد کینه ها از علی نمایان شد با لجاجت کسی صدا میزد ، ارباً اربای اکبرش با من یکنفر با عمودی از آهن پشت یک نخل منتظر مانده به همه گفته جمع خاطرتان ، ضربه بر فرق لشکرش با من زیر چنگال گرگهای پلید بی کس افتاده بود در گودال شمر ملعون رسید و نعره کشید ، نفَسِ گرم آخرش با من دشنه در دست ، روی سینه نشست دل زهرا شکست ، وقتی گفت سر او را ز تن جدا کردن ،😭 پیش چشمان مادرش با من در هیاهوی غارت خیمه بشکند دست زجر ؛ آمد و گفت کَندنِ گوشواره از روی ، لاله ی گوش دخترش با من به سنان گفت ساربان ، باید از محّل یهودیان برویم بستن دست کودکان با تو ، تازیانه به خواهرش با من تا که خورشیدِ نیزه قرآن خواند یک حرامی که سنگ دستش بود از لب پشت بام دادی زد ، رخ تابان و انورش با من دخترش گفت عمه جان ، امشب کنج دیوار این خرابه ی غم پدر آمد اگر به دیدارم ، بستنِ دیده ی تَرَش با من 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .
♥️دختران حاج قاسم♥️
حسین من بیا و این دله شکستمو بخر 😭😭
🍃🍁 💠⇠ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ ﺁﺩمی ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭﺵ ﻧڪﻦ ،ﺣﺘﻲ ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻨﺖ ! ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻢ ڪﻪ ﺑﻴﻞ ﺑﺰنے ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻳﻪ ڪﺮﻡ ﺗﻮﺵ ﭘﻴﺪﺍ میڪنے هرگز به ڪسی حسادت نڪن بخاطر نعمتی ڪه خدا به او داده ... 💠⇠زیرا تو نمیدانی خداوند چه چیزی را از او گرفته است ... و غمگین مباش وقتی خداوند چیزی را از تو گرفت ... زیرا تو نمی دانی خداوند چه چیزی را عوض آن به تو خواهد داد . همیشه شاڪر باش و بگو ... شـڪر 💠⇠چه زیباگفت بزرگی :اگرروزی تصمیم به محاسبه ثروتت گرفتى پولهایت رانشمار. ڪافی است قطره اشڪى برروی گونه ات بریزی تعداد دستانی ڪه آنرا پاڪ میڪنند ثروت توست. 💠⇠ﺩﻟﻬﺎﯼ ﻣﺎ ڪﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﺰﺩﯾڪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ڪﻨﺪ ڪﻪ ڪﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻧﺰﺩﯾڪ ... ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾڪ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .
قال امام صـــــادق(؏): هـرڪـس در ایام عـــزاۍ جَـدِّ ما حسـین(؏) بر سَـرِ در خانـه خـود #پرچـــم‌مشـــــڪۍ نصب نماید مادرم حضرت زهــرا(س) هر روز او و اهل خانه را دعـا مۍڪند...
💠 در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم: 🌷🌿🌷🌿🌷 💟 اول: امام حسین (ع) حاضر نیست تسلیمِ حرفِ باطل شود. تا آخر می‌‌ایستد. خودش و فرزندانش شهید می‌شوند. هزینه انتخابش را می‌‌دهد و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد. از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌... 🔹دوم: یزید همه را تسلیم می‌خواهد. مخالف را تحمل نمی‌‌کند. سرِ حرفش می‌‌ایستد. نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد. بی‌ آبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد 🔹سوم: عمرِ سعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است. هم خدا را می‌خواهد هم خرما را، هم دنیا را می‌خواهد هم آخرت را هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید را. هم اماراتِ ری را می‌خواهد، هم احترامِ مردم را. نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد، نه‌ از خوشنامی. هم آب می‌خواهد هم آبرو. دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد. نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسینی شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست! من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم... 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .