eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
639 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🍂 💠 ۱۱۷ وارد اتاق میشوم و در را میبندم،ڪلافہ نگاهے بہ اطراف مے اندازم،یاسین بدون دغدغہ روے تخت دراز ڪشیدہ و خوابیدہ! نگاهم بہ سمت ڪولہ ام میرود،ڪنارِ قفسہ هاے ڪتاب ولو شدہ. مسیرم را بہ سمت تخت خوابم ڪج میڪنم:رو بہ ڪولہ میگویم:فردا بازت میڪنم ببینم درس چے دارم! روے تخت مے نشینم،همانطور ڪہ با یڪ دست ڪِشم را از دور موهایم آزاد میڪنم با دستِ دیگر موبایلم را از روے بالشت برمیدارم. ڪنجڪاو قفل صفحہ را باز میڪنم،نہ پیامے نہ تماس بے پاسخے! شهاب ڪہ شمارہ ے خانہ را دارد،یعنے نتوانستہ شمارہ ے موبایلم را پیدا ڪند؟! موبایلم را ڪنارِ شب خواب میگذارم،از آن روز بہ بعد خبرے از شهاب نشد! دور میڪنم این امید واهے را! شاید دلم خبر داشت ڪہ چقدر برایم‌ خطرناڪ است.... اگر پایش بہ زندگے ام باز نمیشد،هیچڪدام از آن اتفاق ها نمے افتد.... گذشتہ را ڪہ مرور میڪنے میفهمے "یڪ نفر" چقدر میتواند مسیر زندگے ات را تغییر بدهد... خودش هم پیشمان شد، از ورود بہ زندگے ام... ❄️❄️❄️❄️❄️❄️ گیج و مبهوت خودم را در آینہ نگاہ میڪنم،نورا هم ڪنارم ایستادہ و بہ زور روے لب هایش لبخند پاشیدہ! از سر تا پایم را نگاہ میڪنم،پیراهن سفیدے ڪہ مادرم برایم خریدہ همراہ شلوار سفید پوشیدم. روے بالا تنہ اش پارچہ ے گیپور با طرح گل هاے طلایے ڪار شدہ،آستین هایس تا روے مچم را پوشاندہ. شالِ سفیدم را سادہ روے سرم انداختہ ام،نورا اصرار ڪرد ڪمے آرایشم ڪند ڪہ قبول نڪردم،تنها ڪرم مرطوب ڪنندہ اے زدم. _بذار یڪم آرایشت ڪنم،رو میگیرے دیگہ! رنگ و روت خیلے پریدہ آیہ! بہ سمت نورا برمیگردم،دست و پاهایم یخ زدہ. دستانم را میگیرد:دیر نشدہ ها! آیہ قضیہ ے من و طاها فرق میڪرد! طاها منو دوست داشت،اما این پسرہ دلش یہ جاے دیگہ ست! اگہ تو دلبستہ ش بشے چے؟ میتونے یہ عمر با مردے ڪہ فڪر و دلش یہ جاے دیگہ ست سَر ڪنے؟ نفس بلندے میڪشم و میگویم:میشہ بہ جاے این حرفا‌ یڪم دلداریم بدے؟ نگاہ دلخورے نثارم میڪند و میگوید:فسقلم توڪل ڪن بہ خدا! تو این مدت حواست باشہ فقط از عقلت استفادہ ڪنے تا هادے بڪشہ ڪنارو بابا دست بردارہ! سرم را بہ نشانہ ے باشہ تڪان میدهم،بہ چشمان هم زُل میزنیم ناگهان نورا در آغوشم میڪشد. ڪنارِ گوشم زمزمہ میڪند:این مسخرہ بازیا تموم بشہ خودم برات یہ شوهر توپ پیدا میڪنم. با خندہ میگویم:بہ طاها بگم میخواے بیوفتے دنبال پسراے مردم؟! نیشگونے از بازویم میگیرد:غلط نڪن! خب دیگہ آغوش گرمم بہ روت باز ڪردم بسہ! از هم جدا میشویم،مهربان بہ چشمانم زل میزند:خوبے؟ لبخند ڪم رنگے میزنم:آرہ! چادرے ڪہ روز خواستگارے سر ڪردہ بودم بہ دستم میدهد،چادر را از دستش میگیرم. چند تقہ بہ در میخورد،نورا میگوید:بفرمایید؟ صداے طاها مے پیچید:اجازہ هست؟! با عجلہ چادرم را سر میڪنم و میگویم:بفرمایید! یااللهے میگوید و وارد میشود،رو بہ نورا میگوید:خانم! نورا نگاهش میڪند:جانم! بہ سمت پذیرایے اشارہ میڪند:مامان ڪارت دارہ! سرے تڪان میدهد و میگوید:الان میام! طاها نگاهے بہ من مے اندازد و لبخند شیطنت آمیزے میزند:این خانم ڪوچولوے خودمونہ اینطورے رو گرفتہ؟! گونہ هایم گُل مے اندازد،آرام میگویم:سلام! _علیڪ سلام! میخواهد سر بہ سرم بگذارد:بذار این باجناقمون بیاد! ببینم بہ چہ حقے خودشو قالب ڪردہ! نگاهے بہ طاها مے اندازم،ڪت و شلوار سورمہ اے تن ڪردہ. در این چندماہ ثابت ڪرد هیچ شباهتے بہ حسام ندارد و میتوان مثلِ برادر بہ او تڪیہ ڪرد! بہ زور پدر و مادرم را راضے ڪردم براے امشب مریم و نساء را دعوت نڪند! فرزانہ دو سہ بارے بہ خانہ مان آمد و بہ زور چون حرف من و هادے یڪے بود قبول ڪرد بہ ڪسے اطلاع ندهند. قرار شد براے امشب نہ ڪسے از اقوام ما باشد نہ ڪسے از اقوام خانوادہ ے عسگرے! طاها با خندہ بہ من و نورا میگوید:خان داداشتون تنهاست و سَر ناسازگارے گرفتہ من برم پیشش! سپس رو بہ من اضافہ میڪند:ڪِے انقدر خجالت شدے؟! با پررویے میگویم:امشب! نورا و طاها نگاهے بہ هم مے اندازند و میخندند! نورا آرام بہ بازویم میڪوبد:نہ همونے! طاها و نورا از اتاق بیرون میروند،آخرین نگاہ را در آینہ بہ خودم مے اندازم. میخواهم بہ سمت در بروم ڪہ صداے زنگ موبایلم بلند میشود. با عجلہ بہ سمت قفسہ هاے ڪتاب میدوم و موبایل را برمیدارم. بہ شمارہ نگاہ میڪنم،ناشناس است! آرام لب میزنم:نڪنہ شهابہ؟! آب دهانم را فرو میدهم و علامت سبز رنگ را میفشارم:الو! صدایے از پشت خط نمے آید! امیدوار تڪرار میڪنم:الو! چند لحظہ بعد صداے خندان یڪتا و همتا مے پیچید:سلام! پوفے میڪنم و بہ زور میگویم:سلام! شمارہ رو نشناختم! یڪتا میگوید:آرہ! خطو عوض ڪردیم،آیہ؟! _جانم! با شیطنت میگوید:ما اجازہ داریم بیایم؟! متعجب میگویم:اجازہ؟! ... نویسنده این متن👆: 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
♥️دختران حاج قاسم♥️
عمو عباس عموی خوبم رقیه آب نمیخواد فقط خودت بیا 😭😭😭😭😔
: #از_کربلا_بگویم_و_زینب 💟 (2) کاروان کربلا دو قافله سالار دارد همه یک چشم شان به حسین است یک چشم شان به زینب (س) اما عباس (ع) گویا باید از این جا به بعد بیشتر کنار محمل زینب (س) پاسبانی بدهد... 🏴 عباس جور دیگری به حرم می کند نگاه طوری شده است معجر من؟ زودتر بگو
#یک_خط_روضه💔😭 اَصْـــلًا {#رُقَیِهْـــ} نَـــہ[😔] مَثَـــلاً دُخَترِ خَودَٺـ.... یِڪْ شَــ🌙ــبْ میانـِـ ڪوچِهـْ بِمانَد چِـہ میڪُنے ..؟! #نفسے‌لک‌الفداہ‌یا‌رقیه #سہ‌سالہ🍂
❣پای پرخار،دویدن دارد...؟! ❣گیسوی سوخته بچه ،کشیدن دارد...؟! ❣چادرکهنه پروصله،دریدن دارد...؟! ❣حرف زشت از دهن شمر،شنیدن دارد...؟! ❣نان خشک کف بازار،جویدن دارد...؟! ❣پیش چشمان رباب ،آب چشیدن دارد...؟!
: چیززیادی نمیگم فقط بدونید که این تصویر خار مغیلانه.... (یک لحظه فکر کن) صحرای کربلا…… پای برهنه…… طاقت دخترسه ساله……😭
💙🍃 🍃🍁 🏴روضه شب سوم محرم (حضرت رقیه سلام الله علیها) 💠✍🏻وقتی سر بریده امام حسین را براے رقیه سلام الله علیها آوردند گفت این سر ڪیست؟ به او گفتند: سر پدرت حسین است. سر را با احتیاط از داخل طشت برداشت و به سینه چسبانید و با گریه هاے سوزناڪ خود خطاب به سر چنین گفت: پدر چه ڪسی تو را به خون آغشته ڪرد؟ چه ڪسی رگ هاے گردنت را برید؟ پدر چه ڪسی در خردسالی یتیمم ڪرد؟ پدر دختر یتیم تو به چه ڪسی پناه ببرد تا بزرگ شود؟ پدر جان زنان بی پوشش چه ڪنند؟ پدرجان زنان اسیر و سرگردان ڪجا بروند؟ پدر جان چه ڪسی چشمان گریان را چاره ساز است؟ پدر جان چه ڪسی یار و یاور غریبان بی پناه است؟ پدر جان چه ڪسی پریشان مویی ما را سامان می بخشد؟ پدر جان بعد از تو چه ڪسی با ماست؟ واے بر ما بعد از تو واے از غریبی! پدر جان ڪاش فدایت می شدم. پدر جان اے ڪاش بیش از این نابینا می شدم و تو را اینگونه نمی دیدم. پدر جان ڪاش پیش از این در خاڪ خفته بودم و محاسنت را آغشته به خون نمی دیدم. سپس لب ها را بر لب هاے پدرش امام حسین نهاد و چنان گریست ڪه همان لحظه بیهوش شد و وقتی او را حرڪت دادند دریافتند ڪه از دنیا رفته است 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @dokhtaranchadorii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از کربلا دیگر هیچ بهانه ای برای یاری نکردنِ امام پذیرفته نمی شود. حضرت رقیه به ما آموخت که می شود حتی با سلاح اشک، در گوشه یک خرابه، خواب را از چشم پلید یزیدیان ربود... ◾️ سومِ #محرم
عمه بيا گمشده پيدا شده كنج خرابه شب يلدا شده...😭😭😭