eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
602 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
پسر انقلابی یعنی چشمش پایین مقابل نامحرم جلو دشمن سینه سپر بخاطر غیرت کتک بخوره همه مسخرش کنن که چقد املی ولی تو دل خودش بگه که بنده خدا ها نمیدونن من با امام زمانم پیمان بستم? @dokhtaranchadorii
✅سوال می شود که شما چرا توصیه به چادر می کنید در حالی که در قرآن صراحتا از چادر اسمی نیامده است. جواب:👇👇👇 این سه ملاک را رعایت کنید هر چه می خواهید بپوشید: 💟1:آن چه که می پوشید تمام اعضای بدن شما، از سر تا به پا را بپوشاند(بجز دستها تا مچ و گردی صورت) هر چه می خواهید بپوشید 💟2:تمام برجستگی های بدن شما را بپوشاند. هر چه می خواهید بپوشید 💟3:توجه نامحرم را به شما جلب نکند. هر چه می خواهید بپوشید درست است که دین اسلام تنها به اصل پوشش اعم از چادر، مانتو و مانند آن تکیه کرده است و همه مراجع تقلید هم می گویند: برای زنان کافی است که حجاب کامل را با هر لباس مناسبی، در برابر مرد نامحرم رعایت کنند ولی با توجه به این که حجاب اسلامی حجابی است که باید داری سه ملاک باشد و بهترین گزینه ای که می تواند این سه ملاک را در خود جمع کند چادر است لذا توصیه به چادر می شود @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید بهشتی(ره)؛ از موج تخریب ها و تهمت ها نهراسید و غم به دل راه ندهید. بدانید هر کس که "خط" دارد حتماً " دشمن" دارد. به بهانه هفتم تیرماه سالگرد شهادت شهید بهشتی و 72 یار انقلاب 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃 ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
🌹 خاطرات_شهدا 🌹 جلوی دادگستری شعار مےدادند «مرگ بر بهشتی». شهید بهشتی هم مےشنید . یڪی ازش پرسید «چرا امام ساڪت است ؟ ڪاش جواب این توهین‌ها را مےداد». شهید بهشتی گفت : «قرار نیست در مشڪلات از امام هزینه ڪنیم ، ما سپر بلای اوییم ، نه او سپر ما». شهید_دڪتر_بهشتی یادشهدا_با_ذڪر_صلوات ✍ نشر بمناسبت سالروز شهادت دڪتر بهشتی و هفتادو تن از یاران وفادارشان 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 امشب شب شهادت صادق آل‌ پیامبر است شبی که خورشید مدینه ی علم و دانش چهره فروزان اهل بیت و وارث علوم رسالت در ظلمتکده دوران منصور به خون دل نشست #شهادت_امام_صادق_ع_برشما_تسلیت_باد 🏴🏴 @dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° #سلام_‌بر_‌ابراهیم °○❂ 🔻 قسمت #پانزدهم 🍀 زند
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ حوزه‌ی حاج آقا مجتهدی (راوی: ایرج گرائی) سال‌هاي آخر قبل از انقلاب بود. ابراهيم به جز رفتن به بازار، مشغول فعاليت دیگری بود. تقریباً کسی از آن خبر نداشت. خودش هم چیزی نمی‌گفت. اما کاملاً رفتار و اخلاقش عوض شده بود. ابراهیم خیلی معنوی‌تر شده بود. صبح‌ها یک پلاستیک دستش می‌گرفت و به سمت بازار می‌رفت. چند جلد کتاب داخل آن بود. يك‌روز با موتور از سر خیابان رد می‌شدم. ابراهیم رو دیدیم. پرسيدم: «داش ابرام کجا می‌ری!؟» گفت: «می‌رم بازار» سوارش کردم. بین راه گفتم: «چند وقته این پلاستیک رو دستت می‌بینم چیه!؟» گفت: «هیچی کتابه» بین راه، سر کوچه نایب‌السلطنه پیاده شد. خداحافظی کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهیم اینجا نبود. پس کجا رفت!؟ با كنجكاوي به دنبالش آمدم تا این‌که رفت داخل یک مسجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادی جوان نشست و کتابش را باز کرد. فهمیدم دروس حوزوی می‌خوانه، از مسجد آمدم بیرون. از پیرمردی که رد می‌شد سؤال کردم: «ببخشید، اسم این مسجد چیه؟» جواب داد: «حوزه‌ی حاج آقا مجتهدی» با تعجب به اطراف نگاه ‌کردم. فکر نمی‌کردم ابراهیم طلبه شده باشه. آن‌جا روی دیوار حدیثی از پیامبر (ص) نوشته شده بود: «آسمان‌ها و زمین و فرشتگان، شب و روز برای سه دسته طلب آمرزش می‌کنند: علماء،کسانی‌که به دنبال علم هستند و انسان‌های با سخاوت» (مواعظ العددیه ص 111) شب وقتی از زورخانه بیرون می‌رفتم گفتم: «داش ابرام حوزه می‌ری و به ما چیزی نمی‌گی؟» یک‌دفعه باتعجب برگشت و نگاهم کرد، فهمید دنبالش بودم. خيلي آهسته گفت: «آدم، حیفِ عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابیدن بکنه. من طلبه‌ی رسمی ‌نیستم. همین‌طوری برای استفاده می‌رم. عصرها هم می‌رم بازار ولی فعلاً به کسی حرفي نزن.» تا زمان پیروزی انقلاب، روال کاری ابراهیم به این صورت بود. پس از پیروزی انقلاب آن‌قدر مشغولیت‌های ابراهیم زیاد شد که دیگر به کارهای قبلی نمی‌رسید. 🍃🌹🍃 پایان قسمت شانزدهم 🍃🌹🍃 @dokhtaranchadorii
❂○° °○❂ 🔻 قسمت 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ پیوند الهی (راوی: رضا هادی) 💥 عصر یکی از روزها بود. ابراهیم از سر کار به خانه می‌آمد. وقتي وارد کوچه شد برای یک لحظه، نگاهش به پسر همسایه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت! می‌خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد. چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد. این‌بار تا می‌خواست از دختر خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آن‌هاست. دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهیم شروع کرد به سلام‌و‌علیک‌کردن و دست دادن. پسر ترسیده بود. اما ابراهیم مثل همیشه لبخندی بر لب داشت. قبل از این‌که دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصی شروع به صحبت کرد و گفت: «ببین! تو کوچه و محله‌ی ما این چیزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده‌ات رو کامل می‌شناسم. تو اگه واقعاً این دختر رو می‌خوای، من با پدرت صحبت می‌کنم که...» جوان پرید تو حرف ابراهیم و گفت: «نه، تو رو خدا به بابام چیزی نگو، من اشتباه کردم، غلط کردم، ببخشید و...» ابراهیم گفت: «نه! منظورم رو نفهميدي. ببین! پدرت خونه‌ی بزرگی داره، تو هم که تو مغازه‌ی او مشغول کار هستی، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می‌کنم. ان‌شاءالله بتونی با این دختر ازدواج کنی، دیگه چی می‌خوای؟» جوان که سرش رو پائین انداخته بود، خیلی خجالت زده گفت: «بابام اگه بفهمه خیلی عصبانی می‌شه.» ابراهیم جواب داد: «پدرت با من، حاجی رو من می‌شناسم. آدم منطقی وخوبیه». جوان هم گفت: «نمی‌دونم چی بگم، هر چی شما بگی» بعد هم خداحافظی کرد و رفت. شب بعد از نماز، ابراهیم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و این‌که اگر کسی شرایط ازدواج رو داشته باشه و همسر مناسبی پیدا کنه، باید ازدواج کند. در غیر این‌صورت اگر به حرام بیفتد باید پیش خدا جواب‌گو باشد و حالا این بزرگترها هستند که باید جوان‌ها را در این زمینه کمک کنند. حاجی حرف‌های ابراهیم رو تأیید ‌کرد. اما وقتی حرف از پسرش زده شد اخم‌هاش رفت تو هم! ابراهیم پرسید: «حاجی! اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نیفته، اون هم تو این شرایط جامعه، کار بدی کرده!؟» حاجی بعد از چند لحظه سکوت گفت: «نه!» فرداي آن روز مادر ابراهیم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... یک ماه از آن قضیه گذشت، ابراهیم وقتی از بازار برمی‌گشت شب بود. آخرکوچه چراغانی شده بود. لبخند رضایت بر لبان ابراهیم نقش بست. رضایت؛ به‌خاطر این‌که یک دوستی شیطانی را به یک پیوند الهی تبدیل کرده. این ازدواج هنوز هم پا برجاست و این زوج زندگیشان را مدیون برخورد خوب ابراهیم با این ماجرا می‌دانند. 🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🍃🌹🍃 پایان قسمت هفدهم 🍃🌹🍃 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا امام زمان (عج) ، سلامتی رهبر معظم انقلاب و همچنین شادی روح امام (ره) و ارواح طیبه شهدا صلوات. @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
↚مَـن:|🗣| 🌱ـڪهِ‌میخوابَمـ..↶ وَلـی... 【↵یادَت‌بمانَدڪربلا👣•• ➰یڪ‌شَب‌دیگربـه↺ امیـدوصالت‌سرگذشت|😔♥️|↠ #ای‌تمام‌آرزویـم دلتنگم #ارسالی #شبتون‌حسینے🌙 #التماس‌دعای‌خیر 🌺 #اللهم‌رزقنا‌حرم🍂 #اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴 #شهادت_امام_صادق_علیه_السلام گلـــزار بقیـــــع مدفنے را ڪم داشٺ در هجــــــر امام شیعیان ماتم داشٺ مےریخٺ ز تابــــــــــوٺ امـام صادق خاڪے ڪه مدینہ بر سر عالم داشٺ ▪️شهادت جانسوز رئیس مذهب شیعه، امام جعفر صادق علیه السلام بر تمامی شیعیان تسلیت باد▪️ @dokhtaranchadorii
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز 💢امام صادق به نقل از پدر بزرگوارش فرمود : ✍پيامبر خدا (ص) فرمود اگر آدمى گناه را پنهانى انجام دهد، جز به گنهكار زيان نمى زند، ولى اگر آشكارا انجامش دهد و كسى به او اعتراض نكند، زيانش به همگان مى رسد امام صادق عليه السلام فرمود: علّتش اين است كه او با گناه آشكار خود، دين خدا را خوار مى كند و دشمنان خدا از او سرمشق مى گيرند. 📚بحار الأنوار ✨شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد✨ @dokhtaranchadorii
4_5812092239077182663.mp3
4.12M
🎧 |سبڪ↜ #زمینه ] 🔗|مناسبتے: #شهادت_امام_صادق 🎼 یه پیرمرد افتاد،جوونا دارن میخندن مداح: [ #سیدرضا_نریمانی ] ۞«پیشنهاد ویژه دانلود»۞ @dokhtaranchadorii
❤️ باور کن حتی خــاک چــادرت هم مقدس است آری با توأم مدافع چــادر حضرت زهــرا(س) این بار که خواستی چــادرت را سرت کنی در دلت بگو : اکنون مدافع چــادر حضرت •|💛زهــرا هستم قربة الی الله💛|• @dokhtaranchadorii
مهدۍ(عج) ڪه بیاید نگاهش بہ آن بانوست..... بہ همان فرشته اۍڪه چــاڋر بر سر دارد‼️ .... فرشتہ ۍ نجیبۍ را میبیند ڪه براۍ یڬ لحظہ نگاھ مهدے خود را یڬ عمر پوشاند از هوسبازانۍڪه تو براۍنگاهشان له له میزدۍ.... مهدے(عج) نگاهش بہ آن بانوست..... بہ همان فرشته اۍ ڪه بر سر دارد...‼️ @dokhtaranchadorii
چــاڋراݩہ•{♡}• دختر باید جورۍ لباس بپوشد ڪه در مقابل هر نگاه نامناسبۍ یڪ سپر محافظۍداشته باشد... خواهرم لباس پوشیدن تو نشانهٔ این است ڪه‌⇩‌⇩‌ ‌⇦آیا همه لیاقت دیدن تو را دارند!؟ همه میتوانند هر جورۍ ڪه بخواهند نگاهت ڪنند؟ خواهرم تووقتۍچادر دارۍنشانهٔ این است ڪه ‌⇩‌‌⇩‌ ‌⇦من به هر ڪسۍاجازه دیدن الماس وجودم را نمیدهم من دختر حضرت زهرا(س)هستم و دخترحضرت زهرا بودن همچون ملڪه ها ارزشی دارد ڪه تو نمیتوانۍ به آن دسترسۍ داشتہ باشۍو من باچادرم یعنۍملڪه👸... #چادرم_ارثیه_حضرت_زهرا @dokhtaranchadorii
اگه افتخارشما اینه ڪه طرف یه تیڪه پارچه رو زده رو چوب و ده دقیقه وایساده، باید بگم ڪه افتخار ما اینه اون موقع ڪه بعداز گرفتن خرمشهر بعثی هاجنازه یه دخترایرانی برهنه رو زدن روۍ تیرڪ سه نفر شهید شدن تا تونستن پیڪر اون دختر رو بیارن و خاک کنن. و چیزیه که شماها عاجزیداز درڪش نوشته ی خانم "مطهره" حسین قدیری @dokhtaranchadorii
. |•♥️‌ تقریباً همه حقوقش راخریدکرداز برنج‌وگوشت‌تاصابون و...بعدباهم رفتیم‌سمت‌مجیدیه ابراهیم وارد کوچه شدودرب‌خانه ای رازد. پیره زنی‌که‌حجاب‌درستی‌نداشت درراباز کرد یک صلیب هم‌گردنش بود. خیلی‌تعجب کردم در، راه گفتم : |+داش ابرام این خانم ارمنی بود؟! _گفت: آره طور مگه؟ با عصبانیت موتورم رانگه داشتم وگفتم: +بابااین‌همه‌فقیرمسلمون‌هست‌اونوقت ‌تورفتی سراغ مسیحیا؟!! _گفت: مسلموناروکسی هست کمک کنه کمیته امدادهم که راه افتاده اما این بنده های خدا کسی روندارن‌ما‌بایدبهشون‌ کمک‌کنیم تا‌دلشون به امام وانقلاب گرم بشه:) @dokhtaranchadorii
🍃🌸 #شهیدانہ هر کی آرزو داشته باشه خیلی خدمت کنه #شهید میشه... یه گوشه دلت پا بده؛ شهدا بغلت کردند ما به چشم دیدیم اینارو از این شهدا مدد بگیرید مدد گرفتن از شهدا رسمه دست بذار رو خاک قبر شهید بگو: " #حسین! به حق این شهید یه نگاه به ما بکن..." #استاد_پناهیان #شهید @dokhtaranchadorii
♥️دختران حاج قاسم♥️
❂○° #سلام_‌بر_‌ابراهیم °○❂ 🔻 قسمت #هفدهم 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " #شهید_ابراهیم_هاد
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ ایام انقلاب (راوی: امیر ربیعی) 💥 ابراهیم از دوران کودکی عشق و ارادت خاصی به امام خمینی (ره) داشت. هرچه بزرگتر می‌شد این علاقه نیز بیشتر می‌شد. تا این‌که در سال‌های قبل از انقلاب به اوج خود رسید. درسال 1356 بود. هنوز خبری از درگیری‌ها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسه‌ای مذهبی در میدان ژاله (شهدا) به سمت خانه بر‌می‌گشتیم. از میدان دور نشده بودیم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. 💥 ابراهیم شروع کرد برای ما از امام خمینی (ره) تعریف کردن. بعد هم با صدای بلند فریاد زد: «درود بر خمینی» ما هم به دنبال او ادامه دادیم. چند نفر دیگر نیز با ما همراهی کردند. تا نزدیک چهارراه شمس شعار دادیم و حرکت کردیم. دقایقی بعد چندین ماشین پلیس به سمت ما آمد. ابراهیم سریع بچه‌ها را متفرق کرد. در کوچه‌ها پخش شدیم. دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بیرون آمدیم. ابراهیم در گوشه‌ی میدان جلوی سینما ایستاد. بعد فریاد زد : «درود بر خمینی» و ما ادامه دادیم. جمعیت که از جلسه خارج می‌شد همراه ما تکرار می‌کرد. صحنه‌ی جالبی ایجاد شده بود. دقایقی بعد، قبل از این‌که مأمور ها برسند، ابراهیم جمعیت را متفرق کرد. بعد با هم سوار تاکسی شدیم و به سمت میدان خراسان حرکت کردیم. 💥 دو تا چهارراه جلوتر، یک‌دفعه متوجه شدم جلوی ماشین‌ها را می‌گیرند و مسافران را تک تک بررسی می‌کنند. چندین ماشین ساواک و حدود 10 مأمور در اطراف خیابان ایستاده بودند. چهره‌ی مأموری که داخل ماشین‌ها را نگاه می‌کرد آشنا بود. او در میدان همراه مردم بود! به ابراهیم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از این‌که به تاکسی ما برسند، در را باز کرد و سریع به سمت پیاده‌رو دوید. مأمور وسط خیابان یک‌دفعه سرش را بالا گرفت. ابراهیم را دید و فریاد زد: «خودشه خودشه، بگیرش...» 🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🍃🌹🍃 ادامه دارد..... 🍃🌹🍃 @dokhtaranchadorii
❂○° °○❂ 🔻 ادامه قسمت 🍀 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار " " ✅ ایام انقلاب (راوی: امیر ربیعی) مأمورها دنبال ابراهیم دویدند. ابراهیم رفت داخل کوچه، آن‌ها هم به دنبالش بودند. حواس مأمور ها که حسابی پرت شد کرایه را دادم. از ماشین خارج شدم. به آن سوی خیابان رفتم و راهم رو ادامه دادم... 💥 ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهیم خبری نداشتم. تا شب هم هیچ خبری از ابراهیم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آن‌ها هم خبری نداشتند. خیلی نگران بودم. ساعت حدود یازده شب بود. داخل حیاط نشسته بودم. یک‌دفعه صدایی از توی کوچه شنیدم. دویدم دم در، با تعجب دیدم ابراهیم با همان چهره و لبخند همیشگی پشت در ایستاده. من هم پریدم تو بغلش. خیلی خوشحال بودم. نمی‌دانستم خوشحالی‌ام را چطور ابراز کنم. گفتم: «داش ابرام چطوری!؟» نفس عمیقی کشید و گفت: «خدارو شکر، می‌بینی که سالم و سرحال در خدمتیم.»گفتم: «شام خوردی!؟»گفت: «نه، مهم نیست.» سریع رفتم توی خانه، سفره‌نان و مقداری از غذای شام را برایش آوردم. رفتیم داخل میدان غیاثی (شهید سعیدی) بعد از خوردن چند لقمه گفت: «بدن قوی همین جاها به درد می‌خوره. خدا کمک کرد. با این‌که آن‌ها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم.» 💥 آن شب خیلی صحبت کردیم. از انقلاب، از امام (ره) و... بعد هم قرار گذاشتیم شب‌ها باهم برویم مسجد لرزاده پای صحبت حاج‌آقا چاووشی. شب بود که با ابراهیم و سه نفر از رفقا رفتیم مسجد لرزاده. حاج آقا چاوشی ((از روحانیون انقلابی که به دست منافقین به شهادت رسید.)) خیلی نترس بود. حرف هایی روی منبر می‌زد که خیلی‌ها جرأت گفتنش را نداشتند. حدیث امام موسی کاظم (ع) که می‌فرماید: «مردی از قم مردم را به حق فرا می‌خواند. گروهی استوار چون پاره‌های آهن پیرامون او جمع می‌شوند»(بحار – ج60 – ص216) خیلی برای مردم عجیب بود. صحبت‌های انقلابی ایشان همین‌طور ادامه داشت. ناگهان از سمت درب مسجد سر و صدایی شنیدم. برگشتم عقب، دیدم نیرو های ساواک با چوپ و چماق ریختند جلوی درب مسجد و همه را می‌زنند. جمعیت برای خروج از مسجد هجوم آورد. مأمور ها، هرکسی را که رد می‌شد با ضربات محکم باتوم می‌زدند. آن‌ها حتی به زن و بچه‌ها رحم نمی‌کردند. 💥 ابراهیم خیلی عصبانی شده بود. دوید به سمت در، با چند نفر از مأمور ها درگیر شد. نامرد ها چند نفری ابراهیم را می‌زدند. توی این فاصله راه باز شد. خیلی از زن و بچه‌ها از مسجد خارج شدند. ابراهیم با شجاعت با آن‌ها درگیر شده بود. یک‌دفعه چند نفر از مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ماهم به دنبال او از مسجد دور شدیم. بعدها فهمیدیم که در آن شب حاج‌آقا را گرفتند. چندین نفر هم شهید و مجروح شدند. ضرباتی که آن شب به کمر ابراهیم خورده بود، کمر درد شدیدی برای او ایجاد کرد که تا پایان عمر همراهش بود. حتی در کشتی گرفتن او تأثیر بسیاری داشت. 💥 با شروع حوادث سال57، همه‌ی ذهن و فکر ابراهیم به مسئله‌ی انقلاب و امام معطوف بود. پخش نوارها، اعلامیه‌ها و... . او خیلی شجاعانه کار خود رو انجام می‌داد. اواسط شهریورماه بسیاری از بچه‌ها را با خودش به تپه‌های قیطریه برد و در نماز عید فطر شهید مفتح شرکت کرد. بعد از نماز اعلام شد که راهپیمایی روز جمعه به سمت میدان ژاله برگزار خواهد شد. 🌻🌻🌻🌻🌻🌻 🍃🌹🍃 پایان قسمت هجدهم 🍃🌹🍃 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا امام زمان (عج) ، سلامتی رهبر معظم انقلاب و همچنین شادی روح امام (ره) و ارواح طیبه شهدا صلوات. @dokhtaranchadorii
📱💻📲 خدایا...❣ ♻️هر چند وقت یکبار به من یادآوری کن ❌نامحرم، نامحرم است .... 🔥چه در دنیای حقیقی ... 🔥چه در دنیای مجازی ... ✅یادمان بینداز فاطمه (س) را، 💫که از نابینا هم رو می پوشاند... #پویش_حجاب_فاطمے @dokhtaranchadorii
#پرسش_پاسخ 💢 #سؤال: چطور با باید و نباید‌های دینی کسی رو قانع کنیم #باحجاب بشه؟ ♻️ #پاسخ: 1⃣ اول باید مخاطب رو از دلایل حجاب آگاه کنیم؛ این که اگه رعایت کنیم چه اثرات مثبتی داره ... و اگه رعایت نکنیم چه اثرات منفی رو در جامعه و برای خود فرد در پی داره ... 2⃣ دوم این که با ارائه‌ی الگوهای عفیفانه فرد رو به #حیا و #حجاب علاقه‌مند کنیم ... 3⃣ و در آخر فرد رو از پاداش اطاعت یا کیفر نافرمانی از دستورات خدا آگاه کنیم تا به لزوم عمل به دستورات الهی پی ببره. 🔺اینها برای مخاطب ایجاد انگیزه می‌کنه که باحجاب بشه ✅ 📖منبع: کتاب «حجاب و عفاف از دیدگاه نوروبیولوژی»، ص ۸ #تولیدی_کامل @dokhtaranchadorii