eitaa logo
—••[ دُختَرانِ سِیّد عَلی ]••—
605 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
619 ویدیو
200 فایل
﷽ [🎐]فرمانده‌گࢪدان↶ @NargeS_Sadat9 [🎐]تعاون‌گࢪدان↶ @Fghsinwins [🗂]شَرایِط‌کپے+‌تبادل⇩ @boajdh [🗳]صندوقچھ‌ی‌حرفاۍناشناستون :)🌸‌‌⇩ https://eitaa.com/joinchat/250019911C7a8f6f4e44
مشاهده در ایتا
دانلود
#بہ_وقت_خاطره 📜 وقتی پیکرش را داخل قبر گذاشتم،از طرف همسر معززش گفتند:محمدرضا شفارش کرده چفیہ اے کہ از حضرت آقا گرفته،با او دفن شود،جا خوردم و نمےدانستم از آقا چفیه گرفته،رفتند چفیہ را از داخل ماشین آوردند،مانده بودم با پیکرش چہ بگویم،همیشه در ارادت بہ آقا خودم را بالاتر از او می دانستم،چفیه را کہ روی پیکرش گذاشتم،فهمیدم بہ گرد پایش هم نرسیده ام،در این چند وقت،یادم هست یکبار چند سال پیش گفت شیعیان در بعضے از کشورها بدون وضو تصویر آقا را لمس نمی کنند وگفت ما اینجا از شعیان عقـ😔ـب افتاده ایم. راوی:احمدرضابیضایی {خاطره اے از زندگی #شهید محمود رضا بیضایی💔} ╭┅────────┅╮ @dokhtarane_seyed_ali ╰┅────────┅╯
#بہ_وقت_خاطره📜 ماه رمضان بود. شهید بابایی با خانواده منزل ما مهمان بودند. افطار کہ شد توےسفره خرما،الویہ و خورشت گذاشتیم. عباس بهم اعتراض کرد گفت: آقاےرحیمی!شما که الویہ درست کردین،دیگہ چه نیازےبه خورشت بود؟؟!! بعد هم باذکر حدیثی،تذکر دادند کہ بیشتر از یک نوع غذا سر سفره نباشہ... {خاطره اےاز زندگے #شهید عباس بابایی💔} ╭┅────────┅╮ @dokhtarane_seyed_ali ╰┅────────┅╯
1.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ بسیار زیبا 😍 در مورد شهدا 😇 حتما تماشا کنین 👀 #نماهنگ #شهید ╭┅────────┅╮ @dokhtarane_seyed_ali ╰┅────────┅╯
●{بسم اللھ الرحمن الرحیم}● ایݩ یڪ دعوٺنامہ از طرف #شهید اسٺ ٭[کانالی پر از]٭ •●•بیوگرافے •●•تلنگرانھ. •●•حدیث نگارۍ •●•پروفایل های خاص ~|دخترونھ،پسرونھ|~ •●•رمان های جذاݕـ و مذهبے •●•عڪس نوشتھ •●•اسٺورے هاۍ مذهبۍ •●•دلنوشٺھ •●•چالش همہ ے اینا توی این کانالہـ .•●|کانال شہدا زݩدہ اند|●•. ♡♡♡♡♡♡♡ @shahidgenaveh @shahidgenaveh @shahidgenaveh #شہدا_دارن_صدامون_میزنن
#به_وقت_خاطره 📜 همسر محمد حسین از همسرش میگوید: بهش گفتم:راضےام #شهیدشوی ولی الان نه،توی پیری. محمد حسین گفت:لذتی که علےاکبر حسین برد،حبیب نبرد. وقتی که پیکر پاک شهید را آوردند میگوید: آرام خوابیده بود. امیرحسین را برای خداحافظی آوردیم و روی سینه #شهید گذاشتیم. پدر و پسر چند لحظه‌ای در کنار یکدیگر بودند. این آخرین دیدارشان بود.... میدانستم که محمد حسین آنجا هم حواسش به ماست آخر محمد حسین خیلی مهربان بود. انقدر زیاد که گاهی خودم متعجب میماندم. توی خط که بود پیام های قشنگی برایم مےفرستاد. یک بار برایم نوشت: گرچه با ساعتِ من ثانیه‌ای بیش نبود... ساعتےرا که کنارت گذراندم خوش بود... خاطره‌ای از زندگی #شهیدمحمدحسین‌‌‌‌محمدخانی💕🕊 ╭┅────────┅╮ @dokhtarane_seyed_ali ╰┅────────┅
3.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مداحی حاج قاسم سلیمانی در مسجد روستایی پدرش ╭┅────────┅╮ @dokhtarane_seyed_ali ╰┅────────┅╯
●لحظه‌ی آخر قمقمه را آوردن نزدیک لب های خشکش ... گفت : مگه مولایمان حسین (ع) در لحظه شهادت آب نوشید ؟! که شد هم بود ، هم ... سردار سپاه عاشورا " شهید شاپور برزگر " ╭┅────────┅╮ @dokhtarane_seyed_ali ╰┅────────┅╯
. چقد حرفاۍ به دل میشینه: ما روزۍ به دست میایم ڪه شیم ... ♡   (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓    ●•🦋ʝσiŋ↯↷ @dokhtarane_seyed_ali
‍ میخواستی یک قهرمان ملی باشی! طوری که همه ی به خوبی یادت کنند.نمیدانستی با این غیرت و شجاعت مردانه ات در همان ، نه فقط اینجا روی زمین، که عرش هم به تو میبالد میبالیم به تویی که هیچ نبودی.کاری نداشتی چه کسی میاید چه کسی نمی آید.تو بودی و خودت که با موهای ژولیده میرفتی توی دل ،بهانه میاوردی برایشان که دنبال مادرت میگردی و کی فکرش را میکرد یک بچه ی لاغر و استخوانی و ریز جثه آمده باشد برای ! چه سر نترسی داشتی . چه بودی تو! چقدر هوای شهر و دیارم این روزها مردهایی مثل تو را کم دارد. که توی وصیت نامه سه خطی شان بنویسند نمیدانم چه بگویم فقط آرزوی دارم. ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓ ●•🦋ʝσiŋ↯↷ @dokhtarane_seyed_ali
🔹خواب سردار حاج‌قاسم سلیمانی یک شب خواب را دیدم. در خواب هیجان‌زده پرسیدم: «آقامهدی! مگر شما همین چند وقت پیش نشدی؟»😳 هنوز می‌خواستم ادامه بدهم که حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. مکثی کرد و بعد با خنده گفت: «من در جمع شما خواهم بود و در جلسه‌ها شرکت می‌کنم. مثل اینکه هنوز باور نکرده‌ای !»🌸 عجله داشت و می‌خواست برود. یک بار دیگر چهره‌ درخشانش را کاویدم و کلامی با بُغض و شاید گریه از گلویم بیرون پرید: «پس حالا که می‌خواهی بروی، لااقل یک پیغامی بده تا به بچه‌ها برسانم.»😞 گفت: «قاسم من خیلی کار دارم، باید بروم. هر چه می‌گویم زود بنویس.» سریع دنبال یک کاغذ🗒 گشتم و برگه کوچکی پیدا کردم. گفتم: «بفرما برادر؛ بگو تا بنویسم.» گفت: «بنویس سلام، ‌من در جمع شما هستم.»✋ همین چند کلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی که چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ بی‌‌زحمت زیر نوشته را هم امضا کن.» برگه را گرفت و امضا کرد. کنارش نوشت، . نگاهی بهت ‌زده به امضا و نوشته‌ زیرش انداختم و پرسیدم: «چی نوشتی آقا مهدی؟ تو که نبودی.»  گفت: «اینجا مقام هم به من داده‌اند.»😊 از خواب پریدم. موج صدای آقا مهدی هنوز توی گوشم است: «سلام، من در جمع شما هستم.»🌸 به روایت ♡   (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓    ●•🦋ʝσiŋ↯↷ @dokhtarane_seyed_ali
🥀| ♥️| ° شڪر!..‌ • کہ‌درقلبماݧ؛˘˘♥️!' مویرگۍهسٺ ○ متصݪ‌بہ‌خوݧِ‌‌گرم‌شھیداݧ ° ـوازهماݧ خوݧ‌اسٺ‌کہ‌گاھ! • قلب‌مآݧ‌بہ‌یادشـٰاݧ میتپد -‌🌿":) @𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓼𝓮𝔂𝓮𝓭_𝓪𝓵𝓲