#عارفانه
#پارت_سی_چهار
در سررسید به جامانده از احمدآقا جملات عجیبی به چشم می خورد. او در این سررسید کارهای روزانه خود را در سال 1363 نگاشته است. در برخی از صفحات آمده:
«امروز نماز بسیاربسیار عالی بود.» «در نماز صبح حال بسیار خوشی ایجاد شد» و...
فراموش نمیکنم. یکبار حضرت آیتالله حق شناس نماز خواندن ایشان را دید. آن موقع احمدآقا در سنین نوجوانی بود. بعد به حجت السلام حاج حسین نیری( برادر احمدآقا) گفت: من به حال و روز این جوان غبطه میخورم!
و من شک ندارم که همهی اینها از توجه فوقالعاده احمدآقا به نماز نشئت میگرفت. او بندهی واقعی پروردگار بود.
***
با احمدآقا و چند نفر از بچه های مسجد راهی بهشت الزهرا علیه السلام شدیم. همیشه برنامهی ما به این صورت بود که سریع از بهشت زهرا علیه السلام تا به نماز جماعت مسجد امینالدوله برسیم.
اما آن روز دیر راه افتادیم. گفتیم:نماز را در بهشت زهرا علیه السلام می خوانیم. به ابتدای جاده رسیدیم. ترافیک شدیدی ایجاد شده بود. ماشین در راه بندان متوقف شد. احمد نگاهی به ساعتش کرد. بعد درباره نماز اول وقت صحبت کرد اما کسی تحویل نگرفت!
احمدآقا از ماشین پیاده شد! بعد هم از همه معذرت خواهی کرد!
گفتیم: احمدآقا کجا میری؟
جواب داد: این راه بندان حالا حالاها باز نمی شه، ما هم به نماز اول وقت نمی رسیم. من با اجازه می رم اون سمت جاده، یک مسجد هست نمازم رو میخوانم و بر میگردم مسجد!
او هر جا که بود نمازش را اول وقت و با حضور قلب اقامه می کرد. در جاده و خیابان و ... برایش فرقی نمی کرد. همه جا ملک خدا بود و او هم بنده ی خدا.