#شروع_فعالیت
فعالیت امروز رو با یه سلام به سرورم؛ آقام، صاحب الزمان(عج) شروع می کنیم😍
انشاءالله آقا جانم کمکمون کنه که امروز روزی بدون گناه داشته باشیم✨😍❤️
#عشق_جانممممم😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معنی انتظار را نمی دانیم
ولی
دل هایمان برای دیدنت پر می کشد
اسم قشنگت قلبمان را می لرزاند
نمی گوییم عاشقیم
ولی بی تـــــــو
تحمل زنده ماندن را نداریم...
#عشق_جانممممم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خجالت میکشم اسمم را گذاشتهام منتظر،😔💔
منتظر امام زمانی که دفتر انتظارم را ورق میزنی میبینی فضای مجازی را بیشتر از امام زمانم میشناسم، حتی گاهی صبح افتاب نزده آنهارا چک میکنم، اما عهدم را نه -!💔😔
#عشق_جانممممم
امـآمزمـآنـم
رضـآیـتشمـآ
همھآرزو؎مـناست
لبخنـدشمـآ،تنھـآشـآخھگلیستڪھ
دلـمرآبھیڪاشـآرھ،گلبـآرآنمیڪنـد.ヅ••
اللہمعجلالولیكالفرج . . . ! (:♥️
#عشق_جانممممم
مننهمعنے قسمترا
نهدعوٺ رامیدانم✨
اماٺومیدانیطاقتیعنیچہ...🌱
منطاقتمتمامشده..
مرابطݪب✋🏿💔!!
#اربعین
『 ✍🏼😭 』
میگنهرڪۍنفسشتنگمیشہ🙃🖐🏻
توۍبیمارستانبستریشمیڪنند😔
خدایامانفسمونتنگحسینہ!🧐
ڪجابستریشیمخوبہ؟:))♥'!
#اربعین
-میگفت..
جاماندننهاینکهمعنیاشلایقنبودن
باشدبلکه‹سیدالشهداء›امتحانمیکند
عشاقرابهفراق..
امتحانیهمچوندورییوسفازیعقوب..🤍
#امام_حسینم
-آقاجون!
ببخشیدکهخیلیوقتایادمونمیره
شمابرایِگناهایِما،اشکمیریزید💔!'
#اللهـمعجلالولیڪالفرج
May 11
#عارفانه
#پارت_سی_یک
معراج
راوی: استاد محمدشاهی
سال اول دهه ی شصت بود. شرایط کشور به دلیل جنگ و دشمنان داخلی و خارجی انقلاب بسیار پیچیده بود. من با احمدآقا در محل دوست بودم. خانه ی ما در کوچه ی جنوبی مسجد امین الدوله و خانه ی احمدآقا در کوچه ی شمالی مسجد قرار داشت.
من چهار سال از ایشان کوچک تر بودم. اما شخصیت ایشان بسیار در من گذاشته بود. احمدآقا بسیار به نماز اول وقت اهمیت می داد. به صورتی که موقع نماز همه ی کارها را ترک می کرد.
آن روزها را فراموش نمی کنم. احمدآقا هنگام نماز گویی هیچ کس را جز خدواند نمی دید. از همه دنیا فارغ بود و عاشقانه مشغول مناجات با پرودگار می شد.
این اخلاق او در تمام نوجوان هایی که اطراف او بودند تاثیر گذاشته بود. بچه ها هم به نماز اول وقت مقید شده بودند. البته این ها همه از تاثیرات استادی مانند حاج آقا حق شناس بود. ایشان برای ما داستان ها و روایت های بسیاری در فضیلت نماز اول وقت و با حضور قلب می گفت.
#عارفانه
#پارت_سی_دو
شرایط محل بسیار روی بچه ها تاثیر داشت. روحیه ی لات بازی و... اما عجیب بود که همه بچه ها احمدآقا را به عنوان یک استاد قبول داشتند.
شب ها بعد از نماز داخل مسجد دور هم جمع می شدیم و احمدآقا برای ما احکام می گفت.
بعد هم کمی صحبت و نصیحت و بعد از هم جدا می شدیم.
احمدآقا یک استاد کامل و یک راهنمای راه خدا بود. ما در مسجد دیده بودیم که بارها آیت الله حق شناس ایشان را صدا می زد و آهسته و به طور خصوصی او را نصیحت میکرد.
ندیده بودم که احمدآقا کسی را در جمع نصحیت کند. به جای این کار کاغذ کوچکی بر می داشت و معایب اخلاقی ما را داخل آن می نوشت. بعد آن را به طور مخفیانه به شاگردانش تحویل می داد.
روز به روز روحات معنوی احمدآقا تغییر می کرد. هر چه جلوتر می رفتیم نمازهای او معنوی تر می شد. کار به جایی رسید که موقع نماز سعی می کرد از بقیه فاصله بگیرد!
در انتهای مسجد امین الدوله یک فرورفتگی در دیوار وجود داشت که از دید نمازگزاران دور بود.
انجا یک نفر می توانست نماز بخواند. احمدآقا بیشتر به آنجا می¬رفت و از همان جا به جماعت متصل می شد.
یک بار وقتی احمدآقا نماز را شروع کرد به آنجا رفتم و درکنارش مشغول نماز شدم. دقایقی بعد از کار خودم پشیمان شدم!
احمدآقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد به شدت منقلب شد. بدنش می لرزید. گویی یک بنده حقیر در مقابل یک سلطان با عظمت قرار گرفته.