هدایت شده از پشـتجبــهہ
چند تا دختر خانم اینجا جمع شدن یه وقت هایے که دلشون گرفته ! 🥀
اگر پیشنهادۍ دارن 🙃
انتقادۍ دارن 🤕
با هم صحبت میکنن ..☺️♥️
@jebhe00
اگر حرفے داشتید درخدمتم' :)✨↯
payamenashenas.ir/Hova
02 سیاحت غرب.mp3
24.01M
داستانصوتے📢
سیــاحت غـرب 💔..
#قسمتدوم
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افاضات جدید خانوم رو گوش دادید؟!
بقول یک استادی اسمشو نبر رو به اجنه میگن..
بعد به چه قیمتی تحریف میکنی واسه حفظ مخاطبت؟!
بابا ول کنید رو از کجات آوردی؟
#سرطانیبهنامحجاباستایل
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
1_6905028.mp3
5.38M
درستش ڪن !
خراب ڪردم !
روی لطفت خیلے حساب کردم❤️(:
با نوایِ #داداشحسین💛!
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت167
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
باز کردم
چه دست خطے !..
با خط به خط خوندن نوشته هاش یه قطره اشک جارۍ میشد ..
خودش نوشته که شفاعت منو پیش حضرت حضرت زینب ۜ و آقامون امام حسین ﴿؏﴾ میکنه ..
نوشته که :↯
[ سلام بر نجات دهنده بشریت آقام امام زمان ﴿عج﴾
میدانم در تمام طول زندگیم آنگونه که میبایست نبودم ..
آنگونه که تو میخواهے نبودم ..
روزهایے از یاد شما غافل شدم ، روزهایے انقدر سرگرم دنیا و اتفاقاتش شدم که شمارا از یاد بردم !
اما همانقدر مثل قبل و خیلے بیشتر دوستتان دارم ..
آرزوۍ همیشه بنده حقیر بوده که به این درجه برسم ..
اما فقط آرزو بوده . !
نه تلاشے داشتم نه لیاقت ¡
بعد از دیدار چند باره ام و اومدن به جمکران ..
فهمیدم راه رو اشتباه رفتم ..
آرزوۍ شهادت داشتن دلیل بر این نیست که به اون آرزو خواهم رسید ..
باید جنگید و تلاش کرد ..
باید قبل شهادت شهید زنده بود . .
نمیدانم لیاقت این مقام را دارم یا خیر ..
اما همانطور که جونم رو فداۍ شما و خانواده بزرگوارتون کردم امیدوارم در زمان ظهورتون هم لیاقت این را داشته باشم که پا به پاۍ شما با هدفے مشخص قدم بردارم ..
گذشتن بعضے از چیزها آنقدر سخت بود که در سفر اول و دومم به سوریه نتوانستم ازشان بگذرم ..
یکے هم همسر عزیزم آیـه جانم ..
تنها کسے که تا اینجا همراهیم کرده و پا به پاۍ من اومده ..
در اون دنیا از حضرت زینب ۜ میخواهم که شفاعت خانم مارو هم بکنن ..
یک آرزو دارم آن هم این است لیاقت این را داشته باشم که همانند مادرم خانم فاطمه زهرا ۜ در ناحیه پهلو به شهادت برسم و .. ]
دیگه نتونستم ادامه رو بخونم ..
بغض عجیبے اجازه نمیداد تا ادامه بدم . .
خواستم برگه رو بزارم داخل که دیدم یه برگه دیگه هم هست ..!
با دستایے که میلرزید درش آوردمو آروم بازش کردم ..
[ سلام عزیز دل مجتبے ..
خانم خونم میدونم از دستم دلخورۍ .. میدونم کنار اومدن با این مسئله برات آسون نیست ..
میدونم یا شنیدن این خبر ..
عزیز دلم تو این شلوغے بازار دنیا و مردماش با سختے هایے که قراره بدون من بکشے به فکر دل بےبے زینبۜ باش ..
به این فکر کن با چه شجاعتے اون همه سختے هارو پشت سر گذاشتن ..
میخوام زینبے وار زندگے کنے
از کنایه ها و حرف هایے که قلبتو به درد میاره راحت بگذرۍ و به خدا بگے من گذشتم .. شمام بگذر ..
میخوام جورۍ باشے که حضرت فاطمه ۜ و حضرت زینب ۜ بودن ..
میخوام انقدر قوۍ باشے که با رفتن من جلوۍ نامحرم صداۍ گریه هات بلند نشه .. ]
با خوندن این یه تیکه شروع کردم به گریه کردن ، اما جلو خودمو میگرفتم تا صدام بلند نشه ..
هر چند نامحرمے وجود نداشت ..
اما میخواستم جورۍ باشم که آقا مجتبام میگه ..
میخواستم زینبے وار باشم ..
رفتم زیر گوشش گفتم :+ببین من چقدر به کم داشتنت هم قانعم .!
هیچ وقت فراموشت نمیکنم !
این یه قولِ ، یه قولِ انگشتےِ واقعے :) ..
بوسه اۍ روۍ چشماۍ رو هم افتاده اش زدمو بلند شدم ..
احساس میکردم اندازه ده سال پیرتر شدم ..
بد دردیه ، اما اگه بدونے با اینا معشوقه ات راضیه و خوشحال .. حاضرۍ تحمل کنے ..
منم حاضرم ..
…
رفتم تو اتاقو چادرم رو سرم کردم ..
وقتے از اتاق بیرون اومدم خبرۍ از آقا مجتبام نبود !..
بردنش برا . .
برا یه جایگاه ابدۍ !..
با کمک داداش نشستم تو ماشین و حرکت کردیم ..
داداش هر چند دقیقه یکبار یه نگاه بهم میکرد ..
دست بردم سمت کیفم و وصیت نامه اشو درآوردم ..
دادمش به حیدر .. :+داداش اینو اگر خواستے بخونش ..
بعدش هم حتما بده به خودم ..
سرشو به نشانه تایید تکون داد
به رو به رو خیره شدم .. به سختے و با بغض گفتم :+داداش .. لحظه شهادت مجتبے اونجا بودۍ ..
_قربونت برم این حرفا باشه براۍ بعد ..
میخواستم بدونم ؛ کلافه و دل شکسته گفتم :
+نه من حالم خوبه بگو ..
نگاه نگرانے بهم انداختو :_سه روز پیش یه ماموریتے بهمون خورد که از همون اول بهمون گفتن امکان برگشت وجود نداره ..
مگر اینکه معجزه بشه ..
تو همون روزا مج.. مجتبے بهت پیام داد که نمیتونه بهت زنگ بزنه ..
تمام اون اتفاقات و اون پیام اومد جلو چشام ..
اون زمان یک لحظه هم فکر نکرده بودم که شاید اتفاق بدۍ داره براشون میوفته !..
با تردید ادامه داد :_...
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
هدایت شده از 『 دختࢪاݩ زینبـے 』
قبلفعالیتڪانالیهچند،دقیقہبیشتر
طولنمیکشہبجاشبہحرفرهبرت
احترامگذاشتےرفیق🙂🌱
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
رگهایش پاره پاره شده بود و خونریزۍ شدیدۍ داشت
وقتے دکتر این مجروح را دید به من گفت : بیارش داخل اتاق عمل ..
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابجا کنم
مجروح به سختے گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و به سختے گفت: من دارم میروم تا تو چادرت را در نیاورۍ ، ما برای این چادر داریم مےرویم
چادرم در مشتش بود که شهید شد :))💔
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سهمانـعبزرگبرایدیـداربا #حضرتحجت(عجل الله):
• دنیـازدگی(حبّدنیـا)
• غـرور،تکبـر
• قطـعصلهرحـم
یکبارجمالِدلآرایتراندیدهام..
اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج🕊
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
⊰•🌙•⊱
به خواهر خودت نمیگی
آبجی:/
بعد تو مجازی دخترای مردم رو
صدا میزنی:
خواهر جان:! 🧑🏿🦽😐
⊰•🌙•⊱¦⇢#تباهیاتــــ
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
‹قشنگیش به همینه خدا بهت نمیگه یهو غافلگیرت میکنه . .🍀⚡️›
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
حآجےیهنگآهبہپستآےپیجتبندآز...
همشونمذهبےاحسنتم:)
حالایہنگاهےبہدآیرڪتوچتبیهودهوغیرضروریت
بانآمحرمبندآز...!💔
روزۍچندبآربہخودمونیآدآورۍڪنیم
ڪہگنآهڪردندلمیشڪونہ:)
واللّٰھ
شڪستنِدلِآقآاِمآمزمآنمحقالنآسہ💔
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظہ خداحافظے شهید هریرۍ 💔..
#شهیدحسینهریری✨
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
رفاقت به تعداد نیست ، به معرفته !..
یوسف ۱۱ تا برادر داشت
حسین یدونه عباس ...🌸
آخ آخ آخ آقام عباس .. ! :)))
من غلام اَدَبِتونم آقاجان!
•----------------«🌸🔗»----------------•
-
-
رویاوهدف؛
مثلپرندھمۍمونھ ^^🌈''
میتونۍتوقفسبزاریش
وفقطبھشنگاھکنۍ؛
یامیتونۍپروازشبدۍوبھشبرسۍ.
پسرویاهاتوپروازبدھرفیق ..🍓':)
-
-
•ـ----------------«🔗🌸»----------------•
🔗⃟🌸⇜ #انگیزشی
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
طرف خودش حوزه علمیه قم رو قوم نوشته!
اونوقت از رئیسی ایراد میگیره!!!
+غلامی اراکی
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿
هدایت شده از پشـتجبــهہ
چند تا دختر خانم اینجا جمع شدن یه وقت هایے که دلشون گرفته ! 🥀
اگر پیشنهادۍ دارن 🙃
انتقادۍ دارن 🤕
با هم صحبت میکنن ..☺️♥️
@jebhe00
اگر حرفے داشتید درخدمتم' :)✨↯
payamenashenas.ir/Hova
چـٰادرتـۅْهمـٰانگـُلخۅْشبـۅْۍ
بـٰاغاسْـت...🦋
ᵈᵒᵏʰᵗᵃʳᵃⁿᶻᵉᶦⁿᵃᵇᶦ⁰⁰🌿