eitaa logo
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
430 فایل
بسم‌تعالے^^ [شھدآ،مآروبه‌اون‌خلوتتون‌راهےبدین!💔:) ـ خاک‌پاۍنوکراۍمادر! مجنـون‌شده.. عاشق‌اهل‌بیت¡ ‌سایبرۍکانال↯ @sayberi_313 پشت‌جبهہ↯ @jebhe00 متحدمونہ️‌↯ @Nokar759 @Banoyi_dameshgh @mim_mobtalaa کپے! ‌صلوات‌براآقامون‌ ودعابراۍبنده‌حقیر
مشاهده در ایتا
دانلود
「✌️🏽🖇」 حاج‌قاسم‌درونم‌میگہ: شماتومجازۍ‌خودتوکنترل‌کن :) نمی‌خوادنصف‌شب‌ بیداربشۍ‌‌،دلتنگ‌من‌بشۍ ! ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ- ⇜
ماهمیشه‌فکرمیکنیم‌شھدایه کارخاصے‌کردن‌کہ‌شھیدشدن!' ، نه‌رفیق . .🖐🏽 خیلیۍکارهارونکردن‌کہ‌شھید شدن :))💔🕊
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
🌹🌿
اگر میخواهی عاشق ِ چیزی شوی ، با عمل و رفتارت عاشق شو . مثلا اگر میخواهی عاشق ِ حسین(؏) شوی ، هرروز در یك ساعت ِ مخصوص بگو : - صلی‌الله‌علیک‌یااباعبدالله🖤 +استادپناهیان
بھ یھ نشست ِ اضطراری تو بین الحرمین نیازمندم… حتی اگھ نشست برا توبیخ باشھ :))) !
میگم نکنه اربعین امسالم بگذره و ما حسرت ِ دیدن حرم ارباب به دلمون بمونه :))💔؟!
『 دختࢪاݩ زینبـے 』
‌• ~دگر‌فرقے‌ندارد‌جمعہ‌وشنبه؛ فقط‌برگرد گرفتاریم ما از دست این هجران طولانے -اللهم‌عجݪ‌ولیڪ‌الفࢪج🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده... آب رو جرعه جرعه بهش دادم و اون هم با ولع آب ها رو قورت می داد. کمی حالش بهتر شد . بدون اینکه نگاهم کنه ، به سختی شروع کرد به صحبت کردن. +چن...چند...رو...روز...پیش...ع...عملیات... داشتیم...هم...همه...چیز...داشت...خوب...پیش می...رفت ...که...نقش...مون...لو...ر...رفت یه...جا...سو...س...بینمون...ب...بود سرفه ای کرد و ادامه داد. +عراقیا...بهمون...شبیخون...ز...زدن...همه...قتل... عام...شدن... علی...، حا...ج...محسن...ع...عباس...فرمانده. به اینجای حرفش که رسید لبخندی زد و ادامه داد. +سه...رو...روزه...این...اینجا...افتادم نه...آبی...و...نه...غذایی به سمتم برگشت و بریده بریده گفت +خدا شما رو رسونده ، تا وصیتم رو بهتون بکنم. وقتی به دو کوهه رسیدید، کنار تانک ۶۴ ‌چند تا سنگ بزرگه ... چند متر اون ورتر رو به اندازه یک متر بکنید... دوستای من و خود من رو اونجا میتونید پیدا کنید... به سرفه افتاد. دوباره خواستم بهش آب بدم که مانعم شد. +م...ن ، وق...وقت...زیادی ...ندارم. ام...امیدوارم...دفعه...بعد...که...اینجا...میاید ... یادگار...بی...بی...سرتون...با...باشه.......... دیگه حرف نزد . دیگه نفس نکشید. دیگه نگاهم نکرد. چشم هاش برای همیشه بسته شد و حرفش نیمه تموم موند. به خودم که اومدم دیدم صورتم خیس اشکه و گلوم هم از جیغ هایی که زدم درد گرفته و صدام گرفته... سربند ‌(یا مهدی ادرکنی) رو برداشتم و روی چشماش گزاشتم. دوباره به صورت نورانیش نگاهی انداختم. هنوز از نگاه کردن سیر نشده بودم که........ ادامه دارد... •💙🦋•↯ @dokhtaranzeinabi00 🍃💚🍃💚🍃