{♥️🖇}
براتمہمنباشہبقیہچۍمیگن...👐🏼
بھصداےِدرونـتگوشبده🙂🌸!
#انگیزشے🍭
#بیـوگرافے📕
@dokhtaranzeinabi00
#بدون_تعارف🙌🏼
ازاولِڪروناهمہجاوهمہچیبازشدھ
ازتـالار،سینما،رستورانهاگرفتہتا باشگاههاوپارڪهاغیرازسواحل دریاو سفربہترکیہ،کشورهاۍاروپایے . . .
اماراهپیماییهاوراهیاننورهمچنان تعطیل💔🚶🏻♂
آخرشممیانمیگنبچہحزباللہیها پروتکلهاۍبہداشتیرعایـتنمیکنن😒
باباراهپیماییدرمڪانبازوخیابونبرگزار
میشہ،نہمکانبستہ😑🤦🏻♂
• حـرفِدل💔'!
#دهه_فجر
@dokhtaranzeinabi00
• 💚🌿💚🌿💚🌿💚 •
°•○●﷽●○•°
#آیٰـھِ
#قسمت62
✍️بھ قلمِ #خـادمالــمهدۍ|میـم . علےجانپور
تقریبا داد میزد :_الان کجایین ؟ الو عمو میگم کجایین شما ؟!!
ناگهان گوشے از دستش افتاد و صد تیکه شد !
مبهوت به صورتش که حالا پر از اشک شده بود خیره شدم ..
یعنے چه اتفاقے افتاده ؟
حیدر سراسیمه رفت سمتش چند بارۍ گفت چے شده اما مجتبے حالش خیلے بد بود و حرفے از دهنش در نمیومد
شونه هاشو تکون داد و با صداۍ بلند گفت :_مجتبے میگم چے شده ؟!!
با این حرف حیدر ، مجتبے ناخود رو زمین نشست و به ماشین پشت سرش تکیه داد و فقط بیصدا اشک میریخت ..
داغون شدم .. چرا لب باز نمیکنه !
مردم از نگرانے ..
منم که فعلا حق صحبت کردن ندارم ..
حداقل خودم نمیتونم به خودم جرئت صحبت کردن بدم ..
حیدر با صداۍ بلند گفت :_برو تو ماشین بطرۍ آبو بیار بدو آیـه ..
دوان دوان رفتم سمت ماشین و آب رو برداشتم و برگشتم پیش داداش اینا ..
رو به روۍ مجتبے وایستادم و بطرۍ رو دادم دست داداش وقتے دید رو به روش هستم بدون اینکه سر بلند کنه ، روشو کرد یه سمت دیگه ..
انگار نمیخواست غرور مردونه اش له بشه ¡
حیدر هم براۍ هزارمین بار ازش پرسید که چے شده ..
این دفعه بالاخره لب باز کرد . آب دهنشو به سختے قورت داد و :_داداش مادرم ..
_مادرتون چے !؟
_مادر و خواهرم تصادف کردند ..
حیدر یک نفس عمیقے کشید و گفت :_خب ان شاءالله که چیزۍ نشده چرا انقدر بیتابے میکنے ؛ الان کدوم بیمارستان هستن ؟
با چشماۍ اشکے بهش نگاه کرد و گفت :_کدوم بیمارستان نه .. بگو کدوم سردخونه !
_چے میگے دیوونه شدۍ ؟
_حیدر تموم کردن .. داداش من .. من بدون مادرم چطورۍ زندگے کنم حیدر من .. این خبرو به آقاجون بدم ، واۍ مائده .. الهے قربونت بشم نگفتے داداش بدون تو میمیره ..
تمام مدتے که حرف میزد اشک میریخت ولے حرفاش پر از آشفتگے و پر از بغض بود خیلے سخته ..
تو یه روز هم خواهر و هم مادرش رو از دست بده !
واقعا داغون کننده اس .. ناخودآگاه اشک تو چشام جمع شد ..
با صداۍ حیدر به خودم اومدم :_آیـه برو در ماشین مجتبے رو باز کن ..
سرمو تکون دادمو رفتمو در سمت شاگرد رو باز کردم ؛ حیدر هم بازوۍ مجتبے رو گرفت و نشوندتش تو ماشین رو به من گفت :_...
ادامـه داࢪد ...
ڪپـے بـھ هـࢪ نحـوۍ ممنـوع و پیگـࢪد قـانونـے داࢪد ❌
پـرش به پـارت اول ↯
http://eitaa.com/dokhtaranzeinabi00/23825
لینـک کانـالمونِ ↯
https://eitaa.com/joinchat/3764518990C8dcd051ac8
• 💚🌿💚🌿💚🌿 •
AUD-20220203-WA0061.mp3
3.93M
همه دارند به
اوضاع دلم میخندند :)💔
.
بزار من بیام فقط چشمم به گنبدت بیوفته ..
ینی انقد از ما بدت میاد؟ 💔(:
.
مگه نگفتی امام حسین همه ای؟ 💔
.
الحسین..
.
#حالِناخوش!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای سوزناک مادر شهید...
خواهرم می گفت:الهی کور بشی مادر بچه تا نبینی
خاص
پیشنهاد دانلو
💔
نگاهی کن به چشم بیقرارم؛
که بارانیتر از ابر بهارم ..
فقط یک آرزو در سینه مانده!
هوای دیدن ششگوشه دارم :)
#ازدورسلام
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین 🥀
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
°🇮🇷♥️°
ࢪاهامـاموشھدازندهاست✋🏼
نہضتماهمیشـہپایندهاست🌸🇮🇷
#دهه_فجر
@dokhtaranzeinabi00
••🚶🏻♂📿
آقاببخشبسڪھسرمگرمزندگیست⛓
ڪمتردلمبرا؎شماتنگمےشود...シ!🥀
یامھدےادࢪڪنی!⚡️
#امامزمـانے🖇
@dokhtaranzeinabi00
~💙🌧~
معلمبہشاگرداگفت:
ازنظرشماشجاعترین.آدماکیاهستند؟!
هرکسۍیہچیزےگفتتااینکھ🗣
یکۍازبچہهابلندشدوگفت:🙋♂
شجاعترینآدمااونایۍڪھبدونخجالت
دستپدرومادررومیبوسند💫
نھاینکھسنگقبرشونرو!⚰👌🏽
#ٺلنگࢪانہ🖐🏼
•🌸✨
@dokhtaranzeinabi00
۳۱۲+۱
شایدآقـافقطمنتظـرتوست!!!💔
ازڪجامعلومھ؟😟⚡️
#امامزمـانے⛅️
@dokhtaranzeinabi00
‹🖤🎬›
•
چہڪنمدستخودمنیسٺ؛🌱
ڪهیادٺنڪنم!
خواستےدلنبرۍ💛
تابہتوعادتنڪنم...!
•
‹ #ڪربلـٰا • ›
@dokhtaranzeinabi00
در خیالم می نشینم گوشه ای از صحنِ تو
از کران تا بیکران بینم بساطِ پهنِ تو
آه می چسبد چقدر امشب حرم با چشمِ تَر
وای اگر مهدی بخواند روضه ای با لحنِ تو!
#سلامعلےساڪنسامرا✋🏻
#شهادت_امام_هادی(ع) 🥀
#بر_شیعیان_جهان_تسلیت_باد🏴
🖤
﴾💜🎀﴿
امامرضاعلیہالسلاممیفرمایند:♡
وضوسہاثردارد:☘
{۱.نظافتجسم}{۲.نشاطروح}
{۳.تقربونزدیڪےبہخداوند}
#حدیـث📚
°°
@dokhtaranzeinabi00
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐
#خاطره شهید#
یکی از عملیات های مهم غرب کشور به پایان رسید پس از هماهنگی ، بیشتر رزمندگان به زیارت حضرت امام رفتند . با وجودی که ابراهیم در ان عملیات حضور داشت وای به تهران نیامد رفتم واز او پرسیدم: چرا شما نرفتید ؟! گفت : ما رهبر را برای دیدن ومشاهده کردن نمی خواهیم ما رهبر را می خواهیم برای اطاعت کردن ، من اگر نتوانستم رهبرم را بیبنم مهم نیست بلکه مهم این است که مطیع فرمانش باشم واو از من راضی باشد .