✅ وقتی که در جنگ احد، دندان حضرت محمد (صل الله علیه وآله و سلم) شکست و صورتش مجروح شد، اصحاب ایشان ناراحت شدند و عرض کردند: یا رسول الله! دشمن را نفرین کنید.
🌹پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
خدايا ! قوم مرا هدايت كن زيرا نا آگاه هستند.
🔹 یکی از اصحاب برآشفته شد و به پيامبر گفت : اى رسول خدا ! حضرت نوح علیه السلام بر قوم خود نفرين كرد و گفت: "پروردگارا در روى زمين احدى از كافران را زنده مگذار"
حالا كه صورتت مجروح و دندانهايت شكسته شده به جاى نفرين، براى دشمن دعا مى كنید؟❓
🌹حضرت محمد (ص) فرمودند:
من برای نفرین کردن مبعوث نشده ام بلکه
مبعوث شده ام برای دعوت مردم به سوی
حق، و رحمت برای آنها .🌹
📚 بحارالانوار ، ج ۱۸ ، ص ۲۴۵
#عید_مبعث عید #بعثت پیامبر رحمت (ص) مبارک باد 🌹
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
هدایت شده از تبلیغ های خصوصی رنج کشیده ها ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلاخره بعد از مدتها یه خبر خوب شنیدیم✌️
👈خیلی گشتم تا یه روشی پیدا کنم که موهای سفیدم و مشکی کنه و مثل رنگ مو اسیب نزنه به موهام و #دائمی باشه
تحقیق کردم فهمیدم این روش موهارو از ریشه مشکی میکنه بدون هیچ عوارضی
دوست داشتم به شما هم معرفی کنم شاید مشکلتون حل بشه
اینم لینک مشاوره رایگانشون👇👇
bamci.ir/ads/landings/2829-5515
bamci.ir/ads/landings/2829-5515
خوشبخت ترین
مخلوق خواهی بود
اگرامروزت را
آنچنان زندگی کنی
که گویی نه فردایی
وجود داردبرای دلهره
ونه گذشته ای برای حسرت🦋🌸
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
هدایت شده از تبلیغات دلدار
من کرشمه یه #روستازاده ام
دست #نامادری بزرگ شدم. مثل همیشه میخواست یه معجون زهر ماری به خوردم بده و هیچوقت نفهمیدم اونو چرا بمن میداد...😔
یه شب خسته شدم و فرار کردم به طرف #قبرستون رفتم و از ترس دویدم که سریع از قبرستون خارج شم که ناگهان محکم به یک نفر برخورد کردم.
وقتی اسمم رو صدا زد، شوکه شدم.😳
بهم گفت بیا بریم تا راز اون معجونی که اینهمه سال #نامادریت بهت داده رو بگم
به ناچار از کنجکاوی همراهش رفتم...
وقتی علتش رو بهم گفت از شدت بهت و ترس دست و پام میلرزید😭
https://eitaa.com/joinchat/2898002232C2fb5f1eb03
راز اون معجون زهرماری که سرنوشت منو سیاه کرد😓👆
پل خشتی لنگرود
این پل در مرکز شهر بر روی رودخانه لنگرود با آجر و خشت ساخته شده است .
این پل 2 محل بزرگ لنگرود را به هم متصل میکند که به دستور آقا بزرگ منجم باشی در زمان فتحعلی شاه ساخته شده است.
🌕 @donyaye_ajayeb
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
کانال زناشویی ویژه
مخصوص شب جمعه 👙
https://eitaa.com/joinchat/2823749713C6ca4f0a919
خواهشا اگه متأهل نیستی نیا 🪢
هدایت شده از تبلیغات دلدار
❌ فوری "مشکلات جنسی آقایان" درمان شـد ❌
⭕زندگی خیلیارو حکیم با درمان این مشکلات نجات داده😍😍😍🔥🔥
https://eitaa.com/joinchat/2081162144C10c7aa2bb6
💥🔞🚷 ورود مجرد ها ممنوع 🚷🔞💥
هدایت شده از تبلیغات گسترده ماهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ راز بلوری شدن اندامها ⚠️
.
🥵کلیپ بالا رو ببین ☝️😊
😉 تعجب کردی‼️⁉️
بلوری کردن دست و پا فقط تو ۲۰ دقیقه 🤯🤯
دیگه از تیرگی زیر بغل و زانو و نواحی خاصت خجالت نکش🤩
درمان کلیه لک و کک مک های صورت👇🏻😌
https://eitaa.com/joinchat/3332047731C2d6b8dd185
⭕️ اگر میخوای تا قبل عید یه ملکه👸🏻 از خودت تحویل بگیری بزن روی لینک🧖🏻♀️
هدایت شده از تبلیغات دلدار
⭕️لاغری با سماق + خاکشیر به سبک طب سنتی (8کیلو در 15 روز)
⭕️راز آب کردن چربی شکم و پهلو ("20"روزه)
⭕️ راز تهیه معجون خانگی چاق کننده
✅ عضویت + مشاوره رایگان 👇
https://eitaa.com/joinchat/3332047731C2d6b8dd185
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
شروع داستان زیبا و هیجان انگیزه #رویای_زندگی
🥀وقتی یازده سالم بود منو به مردی هفتاد ساله که زنش مرده بود شوهر دادن به همین سادگی ….
نه کسی نظر منو پرسید نه صلاحم رو در نظر گرفت آقام کارگری ساده بودو در آمد کمی داشت پس وقتی زن های محلی منو برای اون پیر مرد پولدار در نظر گرفتند نه نگفت....
🍃🌸
دنیای عجایب
🍃🍃🍃🌸🍃 #برشی_از_یک_زندگی #رویای_زندگی راستش ما می خواستیم …از …. می دونین راستش نمی دونم از ک
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#برشی_از_یک_زندگی
#رویای_زندگی
🍃🍃🌸🍃
بیچاره ها نمی دونستن چیکار کنن و از کدوم در برن بیرون من که دیگه از خوشحالی اومدن اکبر اونا رو ول کردم و سر و روی خاکی اونو غرق بوسه کردم اکبر پرسید اونا کی بودن ؟گفتم خواستگار.گفت ما که دختر دم بخت نداریم یعنی چی گفتم وا پس من کیم برای من اومده بودن …خندید وموضوع رو جدی نگرفت گفت نه راستی,نیره گفت راست میگه عزیز جان برای اون اومده بودن. عزیز خوشگله هنوز خواستگار دکتر داره جای آقام خالی.عزیز جان می گفت و به یاد اون خاطره خودش بلند می خندیدبعد ادامه داد. من بعدا با اون دکتر خیلی کار کردم حالا برات تعریف می کنم پرسیدم عزیز جان تو رو خدا بگو شمام از اون خوشت اومده بودبازم خندید و گفت راستشو بگم ؟ نه ، من هیچ وقت جز اوس عباس نمی تونستم به کسی حتی فکر کنم برای همین بود که می تونستم همه چیز رو به شوخی و خنده برگزار کنم.اکبر اول سوغاتی هایی که آورده بود وسط اتاق پهن کرد ، خودش خیلی ذوق زده بود و احساس مردونگی بهش دست داده بود.وقتی دیدم که از هر کجا رد شده یک چیزی برای من خریده منم ذوق کردم ، و ارزش کارش برام زیادتر شد.یادمه دو تا جعبه انارم با خودش آورده بود و چون خودش خریده بود مرتب دون می کرد و ما رو مجبور می کرد انار بخوریم اکبر می گفت بیشتر تو تبریز زندگی کردم و ترکی یاد گرفتم. از روس ها هم روسی یاد گرفته بود و برای شوخی گاهی با ما روسی حرف می زد…اکبر به ماشین دم در توجهی نکرده بود شاید هم باورش نمی شد که ممکنه مال اون باشه …ولی نیره بهش گفت عزیز جان برات ماشین خریده نمی تونم بگم چقدر خوشحال شد و چون خیلی مهربون و دل نازک بود به هر دلیلی به گریه می افتاد اون با دیدن ماشین نتونست جلوی گریه شو بگیره هی منو ماچ می کرد و تشکر می کرد و می پرسید آخه چه جوری از کجا پول آوردی عزیز جان ؟اون فقط هفده سال داشت و من نمی دونستم کار خوبی کردم براش ماشین خریدم یا نه فقط می دونم که اون اونقدر به ماشین علاقه داشت که تا حالا هیچ وقت بدون ماشین نمونده و اگر من نمی خریدم حتما خودش این کارو می کردبالاخره عروسی نیره رسید ، توی خونه ی آقاجان با همون شکوهی که آقاجان برای محمود عروسی گرفته بود شام مفصل. نمایش رو حوضی, همه چیز عالی بوداکبر پشت فرمون نشست و من کنارش نیره و کوکب و زهرا و ملیحه هم عقب, راه افتادیم تا بریم برای بزک کردن عروس ، به طرف خونه ی آقاجان…چه بازی ها داره سرنوشت یادم میومد که چقدر موقع عروسی بچه های آقاجان با حسرت از اون پنجره به بیرون نگاه می کردم و به یاد عروسی اسفبار خودم می افتادم وآه می کشیدم.
🌕 @donyaye_ajayeb