#زندگینامه_نادرشاه_افشار⚔
#پسرشمشیرفرزنددرگر
#ادامهقسمتبیستوپنجم
بدستور نادر توپخانه ایران شروع به غرش کرد ، توپال عثمان پاشا هم بیدرنگ پاسخ داد در میان غرش توپخانه های دو طرف ناگهان پانزده هزار نفر از سواران ایرانی بسوی دژ سورتاش که در شمال شرقی میدان جنگ بود تاختند ممیش پاشا که در راس همین تعداد نیرو در آنجا مستقر بود و غافلگیر شده بود به مقابله برخاست سربازان ایرانی ضربه های مهلکی به نیروهای ممیش ماشا وارد کردند و پنج هزار نفر از آنان را کشتند و بقیه را وادار به فرار کردند
توپال عثمان پاشا که دید اگر به یاری ممیش پاشا نرود تمامی نیروهای وی کشته و اسیر خواهند شد دستور حرکت بیست هزار تن از نیروهایش را برای کمک به ممیش پاشا صادر کرد
نادر که اینک می دید سرانجام موفق به بیرون کشیدن روباه از لانه خود شده دستور آماده باش همه جانبه صادر کرددر پی اعزام نیروهای کمکی توپال عثمان پاشا برای کمک به ممیش پاشا نیروهای اعزامی ایران در سورتاش بشدت تحت فشار قرار گرفتند و عده زیادی از آنان کشته و عده ای دیگر مجبور به فرار شدند
نادر که متوجه پراکنده شدن نیروهایش در حوالی دژ سورتاش شده بود دستور داد تمامی سپاه ایران یکجا مانند سیلی عظیم بحرکت درآید درحقیقت صدور دستور این حمله از بزرگترین ریسک ها و قمارهای زندگی نادر بشمار می رفت و زندگی و مرگ و تمام حیثیت نادر و ملت ایران در گروی نتیجه این قمار بزرگ بود و در حقیقت همه هستی و حیثیت ایران بزرگ ، توسط نادر در یک سبد گذاشته شده بود
سپاهیان ایران در حال حمله به سوی ترکها یکصدا فریاد می زدند انتقام می گیریم انتقام می گیریم
ترکها دلاورانه و اعتماد به نفس کامل می جنگیدند و حملات بی امان ایرانیان را بخوبی دفع می کردند ولی سربازان ایرانی که نادر را در میان خود می دیدند یک گام عقب نمی نشستند ومی کشتند و کشته می شدند
توپال عثمان پاشا از بلندای میدان جنگ نظاره گر این نبرد سرنوشت ساز بود در این روز هولناک که بوی خون در فضا پراکنده شده بود ، نادر فقط به فکر اسارت توپال عثمان پاشابود
توپال عثمان پاشا که شگفت زده نظاره گر جنگ بی امان و سخت سربازان ایرانی بود متوجه شد در چند نقطه از خطوط دفاعی اش شکاف های بزرگی ایجاد شده لذا دستور عقب نشینی محدودی داد تا نیروهای ایران را به داخل همان شکافها کشانده و سپس با دور زدن و محاصره آنها ، کتاب زندگی آنان و فرمانده سمج و خستگی ناپذیرشان را ، برای همیشه ببندد
نقشه توپال عثمان پاشا ، دقیق و حساب شده بود توپال عثمان پاشا اجازه داده بود تا نادر و سواران همراهش هر چه بیشتر بدرون سپاه وی نفوذ کنند
درست در زمانی که توپال عثمان پاشا آماده صدور فرمان حمله از دو سوی جبهه برای دور زدن نادر و همراهانش بود تا او را به محاصره درآوَرَد ، ناگهان یک شاخه پنج هزار نفری از افغانان سپاه نادر به فرماندهی الهیار خان گرایلی که در سپاه ایران بودند از پهلوی راست به ستاد فرماندهی توپال عثمان پاشا تاختند
جنگ تن به تن و وحشتناکی توسط افغانها دور تا دور ستاد فرماندهی ترکها درگرفت بطوریکه توپال عثمان پاشا مجبور شد سوار بر اسب به میدان کارزار بیاید او که اوضاع را بحرانی می دید بدون اینکه خود را ببازد زیرکانه دستور عقب نشینی صادر کرد و با مهارت تمام سربازانش را از آن مهلکه عظیم نجات بخشید ولی الهیار خان دلاورانه بدون هر گونه ملاحظات جنگی به سربازانش دستور داد به هر قیمتی باید به سمت ستاد فرماندهی درآمده و هر که را که نشانی از فرماندهی داشت رابه قتل برسانند وی نیز مانند نادر پیشاپیش نیروهای از جان گذشته اش براه افتاد ، گوئی ذره ای هراس در وجود این سردار دلاور نبود
# دوستداران _ولايت
https://eitaa.com/doostdaranvelayat
#زندگینامهنادرشاه_افشار
#پسرشمشیرفرزنددرگر
#ادامهقسمت شصت
پس از حرکت نیروهای بالا رونده بسوی دژ آشیانه عقاب ، نادر به نیمی از سپاه که در پائین کوه مانده بودند فرمان داد گرداگرد کوه را محاصره کنند تا اگر تونل و یا راههای پنهانی وجود داشته باشد را زیر نظر داشته باشند تا هنگام تصرف دژ ، راه فرار شورشیان بسته بماند
مدت زیادی نگذشته بود که دید بانهای دژ ، در کمال تعجب مشاهده کردند سربازان ایرانی دور تا دور دژ را به محاصره خود درآورده اند ، آنها هرگز در خواب هم نمی دیدند لشگری به آن بزرگی بتواند از میان جنگل های بشدت متراکم و پر شیب منطقه بتوانند خود را به دژ برسانند و بخاطر همین خیال واهی ، فقط از کوره راهها و تنگه های باریک و دره های عمیق آن ناحیه پاسداری می کردند ، آنها با شگفتی غیر قابل تصوری متوجه شدند علاوه بر پیشروی غیر قابل باور سربازان ایرانی سپاه ایران حتی از آن مسیر غیر قابل عبور ، توپخانه سنگین خود را نیز بهمراه آورده است ، به گواهی تمامی کارشناسان نظامی امری تقریبا محال و غیر قابل باور که نبوغ جنگی و بی مانند نادر این بار نیز نجات بخش سپاه ایران شده بود توپخانه با سرعت تمام آماده شلیک شد و گلوله باران دژ آشیانه عقاب آغاز شد
ساکنان دژ به دفاع پرداختند و تیراندازی و شلیک توپخانه از هر دو سو سکوت آرامش بخش کوهستان را در هم شکست داغستانی ها با اطمینان کامل دفاع می کردند زیرا می دانستند برای حداقل هشت ماه آذوقه و مهمات دارند آنها در برابر هر گلوله توپی که از سوی نیروهای ایران شلیک می شد دهها گلوله شلیک می کردند که این امر باعث وارد آمدن تلفاتی به سربازان ایران می شد
تصمیم نادر برای در هم کوفتن داغستانی ها با توجه به سوگندی که خورده بود قطعی بود دو طرف بی محابا یکدیگر را زیر آتش شدید قرار داده بودند با این تفاوت که مدافعان دژ ، از خطری که مانند ماری زهرآگین و خطرناک از زیر پای آنها در حرکت بود آگاهی نداشتند ، بدستور نادر از پائین دست دیوار دژ ، تونلی در دو جهت حفر شد و مقادیر زیادی باروت در پایه های دژ انباشته تا در پگاه روز بعد منفجر شود
در روز سوم نبرد و آتش بازی دو طرف دیواره های دژ آشیانه عقاب ناگهان با صدای مهیبی به لرزه درآمد و حفره ای بزرگ در قسمت شمالی دیواره دژ ایجاد و بدنبال آن گرد و غباری شدید ، فضای دژ را در بر گرفت ، از میان غبار حاصله ، هنگ ترکمانان سپاه نادر ، با شمشیرهای برهنه و از نیام کشیده شده مانند آواری سنگین و سهمگین بر سر مدافعان دژ فرود آمدند
جنگی هولناک و نفس گیر و بی رحمانه میان دو طرف در گرفت ، داغستانی ها خشمگینانه و با دلیری می جنگیدند بطوری که گام به گام باعث عقب نشینی سپاهیان ایرانی می گردید ، در این اثناء ، با انفجار دوم در قسمت دیگر دژ ، حفره بزرگ دیگری ایجاد و هنگ افغانان سپاه ایران مامور پیشروی و نفوذ بدرون دژ ، و تار و مار کردن شورشیان گردید
انفجار دوم و نفوذ سپاهیان ایران از دو سو بدرون دژ ، با وجود مقاومت شدید شورشیان ، باعث سردرگمی و اشفتگی مدافعان دژ شد ، دروازه های دژ یکی پس از دیگری گشوده می شد و سربازان بیشتری بدرون قلعه نفوذ می کردند کم کم آثار شکست در مدفعان دژ نمودار شده بود بزرگان و سرداران داغستانی که می دانستند در صورت اسارت با توجه به کینه نادر که دو سال او را در این منطقه زمینگیر و تلفات زیادی به سپاه وی وارد کرده بودند سخت و شدید خواهد بود و با بدترین و دردناک ترین شیوه ، کشته خواهند شد ، خود را از بالای برج و باروهای دژ به پائین پرتاب می کردند و در میان تخته سنگهای کوه ، تکه و پاره می شدند تنها یکی از سران داغستانی بنام اوسمی ، توانست خود را از آن مهلکه هولناک برهاند و بگریزد
خبر خودکشی بسیاری از سران داغستانی که در حقیقت جیره خوار روس ها بودند روحیه سربازان را ضعیف کرد و به ناچار جنگ افزارهای خود را بر زمین نهاده و تسلیم شدند ، فردای آن روز ، گروهی از ریش سفیدان و بزرگان محلی درخواست دیدار با نادر را کردند و پس از حضور در پیشگاه نادر ضمن درخواست بخشش گفتند چاره ای جز حمایت و همراهی با شورشیان نداشته اند که نادر شرط بخشیدن آنان را در تخریب کامل دژ آشیانه عقاب قرار داد ، که به ناچار و با اکراه آنان و ترس از مجازات نادر دستور نادر اجراء و دژ طی شش روز بطور کامل ویران و از آن دژ عظیم بجز تپه ای خاک ، چیزی باقی نماند
این دژ استوار و مستحکم ، با دسیسه های همیشگی روس ها و عثمانی ها ، بارها و بارها توسط مزدوران و شورشیان محلی ، بعنوان پایگاهی استراتژیک و کارآمد ، علیه نیروهای ایران در قفقاز بکار گرفته می شد و با توجه به کوهستانی بودن و صعب العبور بودن منطقه باعث تلفات مالی و جانی بسیاری علیه سپاهیان ایرانی می گردید
هرجاکه صحبت خیانت هست
پای روسهای بیشرف در میان است ( این شعارنظر شخصی خودم میباشد