دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
⭕️ از "جبر جغرافیا" تا "جبر شهر"
گفتیم که در دیدگاه جغرافیاگرایان بر این مطلب اصرار میشود که عوامل جغرافیایی در پیدایش و زوال و انحطاط تمدنها عاملیت و حاکمیت دارند. اگرچه عوامل جغرافیایی در نزد اصحاب این نظریه آندسته از عوامل جغرافیایی است که مستقل از دخالت انسان وجود دارند و مستقل از فعالیتهای آدمی، بر تحولات زیست اجتماعی انسان سایه میاندازند؛ اما میتوان این نظریه را امتداد داد و از تاثیر زمینهای ساختهشده بر سرنوشت آدمی نیز صحبت کرد. بله؛ دقیقا مراد من، "شهر" است.
"شهر" یا "بورژ" یا "بورگ"، اگرچه فارغ از تلاش آدمی وجود ندارد و برساختهی اندیشه و امیال و پیشرفتهای تکنیکی و فکری انسانی است، اما در امتداد جبر جغرافیایی، بهویژه در روزگاری که ما زندگی میکنیم، میتوانیم از "جبر شهر" صحبت کنیم و این سوال را مطرح کنیم که آیا ساختهشدن شهرها یک سوال فلسفهی تاریخی است یا نه؟
اگر در کنار معنای بورژوایی شهر از معانی دیگری را جستوجو کنیم و جایگاه شهرهای تاریخساز مثل بیتالمقدس، بابل، ارم را با متروپلهای امروزی بسنجیم، شاید بتوان از نگاه فلسفهتاریخی به "شهر" نیز نگریست و با قوت از این ایده دفاع کرد که ساختهشدن محیط اجتماعی-جغرافیایی خاصی که امروزه آن را شهر مینامیم، در بسترهای تاریخی خودمتولد میشوند.
آیا میتوان پذیرفت که پیدایش بورگها در اروپا در پی انقلاب صنعتی صرفا یک حادثهی اقتصادی بوده است؟! آیا میتوان با این برداشت سهلپندارانه کنار آمد که مدینههای فاضلهای که فیلسوفان در آثار خود جستوجو کردهاند، صرفا بهعنوان یک سوژههای غیرقابل تحقق و مربوط به عالم معنا هستند؟!
رهیافت جغرافیاگرایی در فلسفهی تاریخ حامل این بصیرت است که از فضای زیست اجتماعی در یکی از ابعاد تاریخی خود، نیازمند شهرگزینی و شهرنشینی است و این گزینش یک بستر تاریخی خاص خودش را طی میکند و تاریخ خودش را میسازد و در جغرافیای خاصی تعین پیدا میکند. بهویژه آنکه منابع الهیاتی ما از جغرافیاهای اجتماعی خاصی سخن گفتهاند که یک وجههی روشن و بارز تاریخی دارند؛ مثل مکه و کوفه؛ شهرهایی که هم در پیدایش و هم در غایت خود، یک جایگاه تاریخی برجسته دارند.
#مکاتب_فلسفهی_تاریخ
#جغرافیاگرایی
#جبر_جغرافیایی
#جبر_شهر
#شهرنشینی
#بورژوا
#مدینه
#بلد
#مکه
#کوفه
@doranejadid
دقایقی پیرامون دوران جدید عالم
|
🔸 تامل از منظر الهیات جغرافیا به مسالههای #ژئوکالچر (شکلگیری فرهنگهای مختلف در بستر جغرافیا) واجد این پرسش مهم است که چرا دانشهای انسانی موجود اصرار دارند انتشار بشر در زمین را به حاشیهی شمالی #دریای_سیاه و مناطق یخزدهی اوراسیا بهویژه منطقه #یمنا (Yamna) گره بزنند؟ چرا با وجود شواهد زمینشناختی و قرائن تاریخی #بینالنهرین، که هم مورد تصریح منابع دینی و هم مورد پذیرش نگارندگان کتابهای تاریخ تمدن است، شکلگیری موج انتشار از این ناحیه، بهویژه جلگهی #نجف جدی گرفته نمیشود؟
🔹 بهنظر میرسد که کارکرد روایت غالب از فرآیند انتشار، دفاع از #روایت_سکولار و خوانش الحادی از حضور انسان در زمین است. ستون فقرات این روایت با ترسیم تصویر #انسان_شکارچی (Hunter-gatherer) و #گَزَر قامت راست کرده است. اگر در مرکزیت #روایت_انسان انگارهی #شکار را قرار بدهیم، قرارگرفتن #شکم در قلهی نیازهای آدمی را بهطور ضمنی پذیرفتهایم. این انسان، دیگر انسان #هبوط نیست؛ تداوم میمون است و اهل کوچ. قراردادن انسان شکارچی در مناطق سردسیر نیز این روایت را معقولتر و گیراتر جلوه میدهد.
🔸 این منطقهی سردسیر نباید آنقدر از #مدار33درجه دور باشد که در راه #کوچ به گهوارهی تمدن (یعنی بینالنهرین) تلف شود؛ نهآنقدر به این مدار نزدیک باشد که بهدلیل وفور غذا، اعتبار انگارهی شکار زیر سوال رفته و ساقط گردد. تطبیق این اوصاف ما را به مختصات جغرافیایی مناطق شمالی دریای سیاه خواهد رساند.
🔹 در #روایت_منصوص، هم با انسان متفاوتی روبهرو هستیم و هم با خدایی مهربان و حکیم. خدایی که کشتی #نوح علیهالسلام را نه در یخبندان و کمبود غذایی، بلکه در سرزمینی چهارفصل و در وفور نعمت و تنوع غذا، یعنی در مدار33درجهی بینالنهرین فرود میآورد.
🔸 در روایتی که کتب دینی از انتشار بشر در #ما_بعد_طوفان به تصویر میکشند، دسترسی به #شکار را نمیتوان بهانهی تشکیل کانونهای جمعیتی در خارج از بینالنهرین دانست و جمعیتها را به جستوجوگران علوفه و شیر و گوشت فروکاست. آدمی برای خروج از بینالنهرین نیاز والاتری دارد که رنج در راه آن را #مقدس میکند. این خروج، نه برای #کوچ و شکار، بلکه #هجرت برای #امنیت_ایمان نام دارد.
🔹 این اقدام جغرافیایی آنقدر ارزشمند است که #جهاد شمرده میشود و در ردیف نخستین و مهمترین افعال و سیرهی انبیای اولوالعزم قرار میگیرد. #نوح علیهالسلام به نجف، #ابراهیم علیهالسلام به #مکه و #حبرون و #موسی علیهالسلام به #کنعان میرود؛ #عیسی علیهالسلام سرتاسر #فلسطین را برای تبلیغ زیر پا میگذارد؛ و آخرین اولوالعزم الهی حضرت #محمد_مصطفی صلاللهعلیهوآله با هجرت از مکه به #مدینه، دولت و جامعهای نو بنیان میگذارد.
🔸 عطف به تاریخ پیدایش #انسان_نویسا و اهمیت #خط در شکوفایی فرهنگی بشر، قراردادن #نجف در مرکز تفسیرهای #ژئوپلیتیک و #ژئوکالچر اهمیت فوقالعادهای پیدا میکند؛ عجیب آنکه با تاریخ تمدنهای تدوینشده نیز سازگاری بیشتری دارد و میتوان ناف نیاز #روایت_انتشار به شواهد عینی را از افسانهسرایی جدا کرد.
🔹 آغاز روایت انسان از نجف، نقطهی عزیمت مناسبی برای صورتبندی #الهیات_جغرافیا است. ایجاد #قبیله و #عشیره برای #تعارف_الناس در این روایت، معنای ملموستر و معقولتری دارد. آموزهی #هجرت نیز بهمثابه مکانیزمی از سوی متالهان برای رقمزدن #توازن_تمدنی (تقلا برای خروج از #ناترازی_تمدنی و ایجاد #موازنه_تمدنی) تعریف میشود.
🔸 یکی از دستاوردهای الهیات جغرافیا، صورتبندی تعریفی ژئوکالچر از #ایران بهتبع موقعیت ژئوپلیتیکی استثنائی آن است. از دل تفسیری که شکلگیری دو حکومت کاملا متفاوت در بینالنهرین و ایران را توضیح میدهد، نظریهی #قرارداد_اجتماعی کاملا نویی نیز قابلیت تئوریزهشدن پیدا میکند.
#Yamnaya_culture
#Caucasus_Hunter_Gatherer
#Eastern_hunter_gatherer
🌐 https://eitaa.com/doranejadid
🌐 https://t.me/doranejadid