#روایت_بخوانیم 2⃣8⃣
غبار روبیِ دل ...
از لای درزهای پنجرههای انباری.
خانه تکانی حرفهایاش را از آنجا شروع میکند و تا رسیدن به رومیزیها و فرش حال، طبق یک برنامه مدون یک ماهه، جلو میآید...
راستش من از تلاقی خانه تکانی و ماه رمضان، تنم میلرزد. که ایکاش میشد خانه روح را هم به همین دقت و تسلط تکاند!
کجا کینهای کپک زده، از شخصی که روزگاری تحقیرمان کرده، درون روحمان جامانده؟ خاک حسادتی روی رابطهای هست که آن را نتکانده باشیم؟ بالای کدام نعمت و دستاورد و افتخارمان، کبر و تکبری تار عنکبوت بسته؟ اصلا خودخواهی با چه حلّالی از روانمان پاک میشود؟ کسی میداند؟
دلم میخواست جای گاز و یخچال، میشد رابطهها را جلو کشید و پشتش را نگاه کرد. چه چیزهایی آن پشتها افتاده و ما بیخبریم.
دلم میخواست جلادادن و شفاف کردن دلم، مثل شیشههای خانه آسان بود.
کاش با روحمان، قد خانههامان انس داشتیم.
وقتی برق انداختن موزاییکها تمام میشود، کمر راست میکند و بلند میگوید: «امسال زودتر بریم خونه مامانت! اصلا دلم نمیخواد اول سالی با فلانی رو برو بشم» و فرش تازه شسته را روی زمین میغلتاند.
#خانم_بهگام
#۱۴۰۱_۱۲_۲۳
#خانه_تکانی
📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیامرسانها