#روایت_بخوانیم 3⃣7⃣
فاطمه فاطمه است...
مرگ اتفاقی نیست که دفعتا رخ دهد
فرایند است
موجود است
رشد میکند
گاه دور میشود
گاه نزدیک
مرگ آگاهی، هم رنج دارد هم لذت
مرگ مهمان ناخوانده ی خانه ی دیانی شد.
خانوادگی مقابلش ایستادند.
هر که بخشی را بر دوش کشید
سهم آقا مسعود رنج توام با اندیشه بود و سهم فاطمه رنج توام با لبخند و استقامت
رنج توام با مبارزه
ایستادگی و...
مرگ هم وحشی و بیثمر و غیر ماندگار میشد اگر فاطمه، حیات را از سرانگشتان زنانگی اش در زندگی نمیپاشید..
فرق دارد مرگ را تمام شدن و نیستی فهم کنی یا قسمی از زندگی و پلی و مرحله ای
منزل دیانی بعد از حضور پر رنگ بیماری و قطعیت کوتاهی عمر، رنگ و روی حیات را نباخت..
خانه ای که با بیماری دست و پنجه نرم میکند عموما کدر است و ساکت..
داروها گله به گله خانه پخشند...
همه چیز نشان از پذیرش بیماری دارد
اما در منزل دیانی
دارو ها در کمد است در دسترس اما خارج از دید
خانه ، عزاخانه نیست بلکه محفل پر نشاط معارف اهل بیت است
سرزندگی و نشاط در خانه موج میزند از گل های تزیین شده در گلدانهای رنگی
زنانگی به غایت خود رخنمایی میکند، حتی در سرویس چایخوری چیده شده روی کنسول...
زندگی پر از جوانه های نو است، مثل غنچه هایی که فاطمه برای جشن ارغوان با دستانش کشیده بود و رنگ و تازگی و نشاط را نه تنها در دل ارغوان و آیه و مسعود ، که در دل تمام ما کاشت..
فاطمه، پیروز میدان نبرد حیات و ممات بود
حیات را زندگی کرد و ممات را به اندازه خودش پذیرفت و نه بیشتر
حیات را قربانی ممات نکرد
آیه و ارغوان را بغل گرفت و کنار آقا مسعودش وحشت مرگ را به سخره گرفت، تحقیرش کرد و اصل موت را بر سکوی قهرمانی نشاند.
فاطمه جدا شده از آتش جهل بود..
گلستان زندگی و حیات را جایگزین آتش ترس از مرگ کرد..
آقا مسعود، خوب یاری برگزیده بودی برای تمام روزهای زندگی ات
حتی روزهای آخر...
✍ #نجمه_محمدی
#۱۴۰۱_۱۲_۲۰
#زن_زندگی_حیات
#مسعود_دیانی
📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیامرسانها