.
یه کانال میخوام بهتون پیشنهاد کنم
یه کانال دلی و مذهبی 😍🌿
تازه بدون لوگو هست و حق اشتراک هم داره..
#بهتونتوصیهمیکنمیهسربهشبزنید
#عطر_یاس
@atreh_yass
.
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛 #پارت7 ✨شهیدمحمدحسینیوسفالهی✨ به خیلی از بچهها، بار
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛
#پارت8
#دوران_راهنمایی
دوران ابتدایی محمد حسین ،در مدرسه ارباب زاده، واقع در خیابان شهید نامجو به پایان رسید.
او در این سالها همیشه جزء ،دانش آموزان نمونه مدرسه بود. تحصیلات راهنمایی محمد حسین در مدارس شهاب و صفاری گذشت.
این دوران همزمان شد با بلوغ فکری و جسمی او که همان ابتدا با شمیم معنویت همراه بود.او به واجبات بسیار مقید بود و نسبت به ترک محرمات، جدی و قاطع .
از همان آغاز سن تکلیف به همراه برادران بزرگتر راهی مسجد شد. مسجد الرضا ،در خیابان حافظ ،نزدیک خانه ی ما بود و پای محمد حسین به این مسجد باز شد.
بعضی وقت ها که از مسجد به خانه می آمد ،سخنان جذاب حجت الاسلام راستگو را موبهمو تعریف میکرد .معلوم بود که حرفهای ایشان در کلاسهای تابستانی مسجد، به دلش می چسبید .پیش نماز این مسجد ،در آن سالها حجت الاسلام جعفری بود .
یادم میآید، پنجشنبه بود که من به همراه همسرم مشغول تهیه خمیر، برای پخت نان بودیم .
پاسی از شب که خمیر ها آماده شد ،محمد حسین برای ما صحبت کرد و من و پدرش را به بحث پیرامون مسائل سیاسی آن روز کشاند. وقتی به او گفتم:(( پسرم !برو بخواب خسته شدی!)) در جواب گفت:(( به شرطی میخوابم که فردا وقتی نان ها را می پزید بقیه بحث را ادامه دهیم.))
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛 #پارت8 #دوران_راهنمایی دوران ابتدایی محمد حسین ،در مدرسه ار
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین
#پارت9
#دوران_راهنمایی
✨شهیدمحمدحسینیوسفالهی✨
ما رسم داشتیم نان هفتگی مان را پنجشنبه و جمعه تهیه و تا یک هفته آنها را مصرف می کردیم. وقتی بحث می کرد مشخص بود مطالعات جانبی دارد ،یعنی بحثهای او از حد یک دانش آموز مدرسه بالاتر بود. صبح جمعه که ما مشغول پختن نان بودیم ،دوباره سر و کله اش پیدا شد.
پدرش به او گفت:(( محمد حسین! به عنوان یک شیعه از نهج البلاغه، تفسیر قرآن و رساله چه میدانی؟)) او می خواست غیرمستقیم، هوش و استعداد محمد حسین را به این سمت و سو ،سوق دهد .اما با کمال تعجب محمدحسین چیزهایی گفت که موجب حیرت غلامحسین و من می شد. وقتی او حرف هایش تمام شد و رفت من به غلامحسین گفتم :((آقا !یادت هست ، چند سال پیش توی همین حیاط لب حوض چی گفتم ؟))
آن روز غلامحسین اقرار کرد محمدحسین نسبت به سایر فرزندانش برتری دارد و هر چه زمان بیشتر می گذشت، علاقه من به او بیشتر میشد، رفتار و کردارشان آن قدر با محبت و با گذشت بود که همه اعضای خانواده شیفته ی او بودند .نماز خواندن و قرآن خواندن او طوری بود ، که بعضی وقتها به دلم افتاد که او زمینی نیست...
🌻هدیه به روح پاکش صلوات🌻
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
34 - مردان سرپرست زنانند به سبب برتریهایی که خدا به برخی از آنان در برابر برخی دیگر داده است و به سبب آن که از اموالشان [برای آنها] خرج میکنند [در این رابطه] پس زنان صالح فرمانبردارند و در غیاب [همسر] اسرار او و حدود الهی را حفظ میکنند و [اما] آن دسته از زنان را که از سرکشی آنها بیم دارید پندشان دهید و [بعد] در بستر، از آنها دوری کنید و [اگر مؤثر واقع نشد] تنبیهشان کنید پس اگر اطاعت شما کردند بر آنان بهانه مجویید، همانا خدا والای بزرگوار است
35 - و اگر از ناسازگاری میان زن و مرد بیم دارید، داوری از کسان مرد و داوری از کسان زن تعیین کنید اگر آنها سر سازگاری داشته باشند خدا میانشان آشتی خواهد داد بیشک خداوند دانا و آگاه است
دوره های آموزشی کاملا رایگان
~🤎
#شهید
-🕊شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری
بغداد بودیم ،میخواستیم با هم بریم بیرون ،گفت :وضعیت حجاب در بغداد چطوره ؟
گفتم : خوب نیست ، مثل تهرانه .
گفت : باید چشممون را از نامحرم حفظ کنیم تا توفیق شهادت را از دست ندیم .
بعد چفیه اش را انداخت روی سر و صورتش . در کلِ مدتی که در بغداد بودیم همینطور بود، تا اینکه از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم .
میگفت من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کند،خیلی چیزها رو از دست میدهد،چشم گنهکار لایق شـهادت نیست.
#شهید_هادی_ذوالفقاری
𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷𝓮_𝓱𝓪𝔃𝓻𝓪𝓽𝓮_𝔃𝓪𝓱𝓻𝓪