#حدیث
✍امام صادق علیه السلام فرمودند:
کسى که در یک روز صدبار بگوید:
رَبِّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدِِ وَ اَهلِ بَیته
خداوند صد حاجت او را بر میآورد
که سى تاى آن مربوط به دنیا و هفتاد تاى آن مربوط به آخرت است
📚ثواب الاعمال ، ص ۳۴۱
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@dokhtarane_hazrate_zahra
#تلنگر
هروقتخوآستیگنآهڪنی؛!
اینسوآلروازخودتبپرس..
<مَّالَکُملَاتَرْجُونَلِلهوَقَارَا^^✨>
شمآرآچہشدهاستڪہبرآیخدآ
شأنومقآموارزشیقآئلنیستید..!
@dokhtarane_hazrate_zahra
12.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سخنرانی
🎥یک بوم و دو هوا !!!
🎙استاد دانشمند
✅ کانال استاد دانشمند
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
http://eitaa.com/joinchat/592117774Cb596248863
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛 #پارت11 #دوران_دبیرستان ✨شهیدمحمدحسینیوسفالهی✨ غلامح
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛
#پارت12
#دوران_دبیرستان
✨شهیدمحمدحسینیوسفالهی✨
رفتار و کردار محمد حسین نشان میداد که فکرش مشغول چیزی هست. از او پرسیدم:« پسرم اتفاقی افتاده که اینقدر آشفتهای؟»
گفت:«امام یک هفته قبل از آغاز سال تحصیلی در سخنرانیهایش دستور تعطیلی مدارس و دانشگاهها را داده اند، مردم تهران نیز اعلام آمادگی کردهاند اما در کرمان حرکت های دانش آموزی منسجمی شکل نگرفته، خیلی از بچه ها خبر ندارند و موضع بیطرفی دارند. نمیتوانم بیتفاوت باشم و هیچ اقدامی نکنم.»
گفتم:«پسرم با یک گل بهار نمی شود، مبادا دست به کاری بزنی که برایت دردسر شود!» خندید: «قول نمیدهم، اما سعی خود را میکنم.» نزدیک غروب شد وضو گرفت و داشت از خانه بیرون میرفت. سراسیمه دنبالش دویدم: «محمدحسین! نمازت را خواندی، زود برگرد! فردا یکشنبه اول مهر است.» همینطور که میرفت به عقب نگاه کرد: «چشم! قول نمیدهم اما سعی میکنم زود برگردم.» شب فرارسید، همه برگشتند و طبق معمول محمدحسین نبود. خجالت میکشیدم بپرسم محمدحسین را در مسجد دیدید یا ندیدید، اما اینقدر حرف زیر و رو کردم تا فهمیدم او هنوز داخل مسجد است. زمان میگذشت و از آمدنش خبری نبود، وقت شام شد. بچهها گرسنه بودند. شام خوردیم و هر کسی رفت سراغ کار خودش، اما چشم من از روی عقربههای ساعت برداشته نمیشد. زمان برایم سخت و سختتر میگذشت، ساعت از ۱۱ گذشته، خبری از او نشد بلند شدم با قرآن و دعا خودم را سرگرم کردم مطمئن شدم باید اتفاقی افتاده باشد با خودم گفتم...
ادامه دارد ....
🌻هدیه به روح پاکش صلوات🌻
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
دوره های آموزشی کاملا رایگان
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛 #پارت12 #دوران_دبیرستان ✨شهیدمحمدحسینیوسفالهی✨ رفت
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
💛#رمان_حسین_پسر_غلامحسین💛
#پارت13
#دوران_دبیرستان
✨شهیدمحمدحسینیوسفالهی✨
با خودم گفتم: «اگر انشاءالله سالم برگردد، خیلی دعوایش میکنم. . . بهخاطر این تاخیرش باید تنبیه شود.» همانطور که در عالم خیال با او دعوا میکردم، از راه رسید. وقتی چشمم به قیافهی مظلوم و خستهاش افتاد، یادم رفت که از دستش عصبانی بودم. گفتم: «مادر! تا این وقت شب کجا بودی؟ به ساعت نگاه کردی؟» گفت: «خیلی شرمندهام مادر! ببخش! بعداً برایت تعریف میکنم، فعلا بخواب، پدر بیدار نشود.» صبح که برای نماز صبح بیدار شد، فرصتی دست نداد. قبلاز هفت از خانه بیرون زد تا به مدرسه برود، به پدرش گفتم ماجرای دیشب از طریق بچههای مسجد پیگیری کند. او قول داد: «ته و توی این ماجرا را درمیآورم. نگران نباش !خیره انشاءالله...» ظهر که همسرم از مدرسه برگشت، نشست با صبر و حوصله از زبان علیرضا رزمحسینی، یکی از دوستان مسجدی محمدحسین، ماجرا را چنین تعریف کرد: «شب من و محمدحسین داخل شبستان مسجد جامع نشسته بودیم و راجع به پیام امام درباره تعطیلی مدارس صحبت میکردیم محمدحسین به این فکر بود که کاری کند تا هر طور شده فردا مدرسه تعطیل شود بالاخره نقشهای طرح کرد و قرار شد همان شب وارد عمل شویم. برای اجرای این نقشه نیاز به اسپری در رنگهای مختلف داشتیم، آنها را تهیه کردیم و حوالی ساعت ۱۰ بهطرف مدرسهی شاهپور راه افتادیم. نقشهٔ ما تغییر نام مدرسه از شاهپور به «شریعتی» بود و دیگر اینکه دانشآموزان باید از اطلاعیه امام آگاه میشدند. وقتی به مدرسه رسیدیم،کسی در محوطه نبود. کوچه خلوت و بنبست بود. محمدحسین که خطش از من بهتر بود، اسپری را برداشت، بزرگ روی سردر مدرسه نوشت: «دبیرستان پسرانه دکتر شریعتی» و بعد پایین آمد. دوتایی محوطه را گشت زدیم، خبری از نیروهای گشتی که شهر را قرق کرده بودند...
ادامه دارد ....
🌻هدیه به روح پاکش صلوات🌻
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
45 - و خدا به دشمنان شما آگاهتر است، و خدا برای سرپرستی کافی و برای یاوری بس است
46 - از یهود کسانی هستند که کلمات را از جاهای خود تغییر میدهند و از راه زبان بازی و برای طعنه زدن به دین میگویند: شنیدیم و نافرمانی کردیم، و بشنو که هرگز نشنوی، و [با تمسخر میگویند:] راعنا، حال آن که اگر میگفتند: شنیدیم و فرمان بردیم و سخن ما بشنو و به ما نظر کن، قطعا برای آنها بهتر و استوارتر بود، ولی خدا آنها را به سبب کفرشان لعنت کرده که جز اندکی ایمان نمیآورند