#ادمین_نوشت
سلام عزیزان
بنا به دلایلی راضی به #کپی_مطالب_ڪانال در گروه شهید بیضایے نیستم ولے فوروارد با آیدے ڪانال بدون مانع است.
#کپے از مطالب کانال در #بقیه_کانالها_و_گروهها با ذڪر #صلوات اشڪالے ندارد.
اجرتون با شهدا
التماس دعــــــــا
⚘﷽⚘
#کلام_شهید
#انقلاب ما حق است، به #دشمن امان ندهید؛ #دنیا ما را #محاصره_اقتصادی کرده تا #انقلاب ما را به #زانو درآورد، میخواهد #جنگ را #فرسایشی کند.
#سردار_شهید_علی_بینا
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
🌹| @dosteshahideman
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
⚘﷽⚘
هَرگز
به تـو
دستم نرسَد
ماهِ بلنـدم
انـدوهِ
بزرگی است
زمانی
که نباشی . . .😔
🕊| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
🍃بسمـ رب شهدا 🍃
#شهیدانه ❤️🕊
روز22آبان ماه 1394
ساعت حدودا19
طبق عادات شبانه
سرک کشیدن به سایت های خبری
ناگهان چشمانم به خبری درخبرگزاری فارس
دوخته شد.
خبری با این تیتر(محمد رضا دهقان به خیل شهدا پیوست)
بماند که حال اون دقایق و لحظات وصف ناشدی بود😔😢
ای خدا چه حالی بود😭
خبر رو باز کردم تا مطمئن بشم
مطمئن که شدم خوردم زمین از حال رفتم تا با آب زدن به صورتم سر حال شدم
منگ بودم نمیفهمیدم واقعا شرایطو
زنگ زدم به مصطفی گوشی رو که برداشت نتونستم صحبت کنم توی شک بودم مادرم گوشی رو ازم گرفتو جریانو برای مصطفی گفت و گوشی رو قطع کرد.
چن دقیقه بعد گوشیم زنگ خورد پاشو سریع بیا معراج محمدو آوردن اونجا😭😭😭
بالافاصله راه افتادم وسطای راه زنگ زدن که راه نمیدن نیا.
من همونجا پیاده شدم از ماشین و تا خونه با حالی ک واقعا نمیتونم دیگ وصفش کنی تا خونه پیاده رفتم.
اون شب تا صبح خواب توی چشمام نیومد
فردا
صبح زود
بدون هماهنگی
راهی معراج شدیم
تابوت رو کنار زدن جلو رفتم
دقیقا جایی که آخرین بار بوسه زده بودم بوسه زدم
کنار رفتم و رفتم و رفت😭.......
.
#تکبیت:
گرفته شٖهر رنگِ گورهای دسته جمعی را
چنان ارواح ، در حالِ عبوریم از میانِ هم
.
#باور_ندارم
#دلتنگی
#شهید_دهقان
#جای_خالیت_پر_نمیشه
#هوای_مارو_داشته_باش_داداش
#به_مدد_امام_رضا
#التماس_دعا.
#یاعلیمدد
#نقل_از_دوست_شهید🌹
🌹| @dosteshahideman
🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹🕊🌹
⚘﷽⚘
#ڪلام_شهید
#شهید_محمد_ابراهیم_همت :
برای اینکه خدا لطف و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه، باید اخلاص داشته باشیم و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم، یک سرمایه می خواهد که از همه چیزمون بگذریم و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم :
✅ باید شبانه روز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشد
اینقدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه...
🚶 قدم بر میداریم برای رضای خدا
💫 قدم بر میداریم برای کاری برای رضای خدا
حرف میزنیم برای رضای خدا
شعار میدهیم، برای رضای خدا
می جنگیم برای رضای خدا
💥 همه چیز، همه چیز، همه چیز خاص خدا باشه
که اگر شد پیروزی نزدیک است
چه بکشیم چه کشته بشیم اگر اینچنین باشیم پیروزیم و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما چه بکشیم چه کشته بشیم
پیروزیم
اگر اینچنین باشیم...
🌹| @dosteshahideman
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۴۴ #نویسنده مریم.ر از اتاق اومدم بیرون با تعحب گفتم _چر
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۴۵
#نویسنده مریم.ر
صبح از خواب بیدارشدم چند دقیقه ایی به خواستگاری دیشب فکرمیکنم دیگه باید برم شرکت بسم ا...میگم و بلند میشم
_سلام مادر صبح بخیر
_سلام پسرم😊
_مادر یه زحمتی بکش بعدازظهر زنگ بزنید و ببینید جوابشون چیه
_به خانوم کمالی زنگ بزنم؟
_بله
_محمدپسرم یکم فکرکن
_مادر فکرهامو کردم
_باشه زنگ میزنم
_قربونت برم من داره دیرم میشه خداحافظ
_به سلامت آقای مهندس😊
به روایت مریم...
چه خوبه که امروز کلاس ندارم اصلا حوصله دانشگاهو نداشتم😏
زهرا آنلاین بود همه جریان دیشبو براش نوشتم و فرستادم تلفن به صدا در اومد آخ جون حتما مادر آقای منتظری میخواد نظرمونو بپرسه😃 حالا مامانم میگه نه😔 اما انگار اونا نبودند خانوم شاهی همسردوست پدرم بود😏 دوباره روی تختم دراز میکشم تلفن مامانم که تموم شد اومد تو اتاقم
_مامان مریم هنوز خوابی؟😳
_نه بیدارم حال ندارم بلندبشم
_یه خبرخوب دارم برات😊
_چی؟
_آقای شاهی دوست باباتو که میشناسی
_آره
_چندروزپیشا راجب تو حرف میزد میگفت مریمو دلم میخواد برای پسرم من گفتم شاید یچیزی میگه در حد حرف اما الان زنگ زد میدونی چی گفت؟گفت میخوایم یبار بیایم حرف بزنیم😃
_چی؟؟؟😳یعنی میخواند بیان خواستگاری من😡
_بله😊 آقای شاهی هم که میدونی یه کارخونه داره پسرشم مدیرکارخونه کرده
_مامان چی داری میگی؟🙁من از اون پسره خوشم نمیاد خیلیم چشم چرونه همش بهم نگاه میکنه میخوام چشماشو دربیارم😡
_همین الان زنگ بزن بگو نیان
_عه مریم ببین خوشبختی اومده طرفت تو داری پسش میزنی😕
_مامان اگه خوشبختی با این پسره چشم چرونه من اصلا خوشبختی را نمیخوام
_پس اون پسره خوبه که تو خونه زندانیت کنه نزاره آفتاب مهتاب ببینتت
_مامان آخه چرا این فکرا میکنی اون اینجوری نیس😔
_از کجا میدونی نیست؟
_خب یحورایی میشناسمش دوستش علی آقا هم خیلی پسره آقاییه زهرا خیلی ازش تعریف میکنه
_چون زهرام مثل خودشونه
_مامان...😔
_من رفتم ناهار درست کنم تو هم اگه دوست داشتی بیا ظرفها را بشور
نمیدونم چجوری خانوادمو راضی کنم اما هنوزم خانوم منتظری زنگ نزدند😢 شاید اوناهم مخالفن😔 میرم ظرفها رو میشورم و بعدم یکم درس میخونم اذانو گفتن جانمازمو پهن میکنم و نمازمو میخونم بعد از نماز دعا میکنم که خدا ما رو بهم برسونه😔❤️ حالا که فهمیدم علاقه من و آقای منتظری دوطرفس بیشتر عاشقش شدم💞
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۴۵ #نویسنده مریم.ر صبح از خواب بیدارشدم چند دقیقه ایی به
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۴۶
#نویسنده مریم.ر
بعدازظهر شدای خداچرا زنگ نمیزنند😔
صدای تلفن اومد😟این دیگه خانوم منتظریه😵 مامانم که جواب داد شنیدم که گفت؛ ما رو ببخشید ان شاءالله پسرتون با یه دختر دیگه خوشبخت بشه
مامانم که اینو گفت از همه چی ناامیدشدم😔 وقتی مامانم گوشیو قطع کرد گفت
_خانوم منتظری بود
_مامان چرا گفتی نه😥
_مریم ما دیشب باهات یه عالمه حرف زدیم دوباره رفتی سرخونه اول؟
_مامان من با آقای منتظری خوشبخت میشم توراخدا با بابا حرف بزن😢
_بازم حرف خودتو میزنی من برم به کارام برسم
_مامان با بابا حرف میزنی😢
_دخترم اینا به ما نمیخورند اذیتت میکنند
_مامان لطفا😔اینا اینجوری نیستن
_دوسش داری؟
سرموانداختم پایین و سکوت کردم
_فکرنکنم بابات راضی بشه حالا ببینم چی میشه
مادرم با پدرم صحبت کرد اما راضی نشدخدایا چرا اینقدر توی کارام گره میخوره😔 فردا رفتم دانشگاه وقتی ماشینو پارک کردم یکی صدام زد آقای منتظری بود
_سلام
_سلام
_ببخشید میتونم چند دقیقه وقتتونو بگیرم؟
_خواهش میکنم
_مثل اینکه جواب خانوادتون منفی بود
_بله😔
_میتونم حدس بزنم ؛ شاید باخودشون گفتن ما از لحاظ اعتقاداتی بهم نمیخوریم
_درسته😔 خانواده شما چی؟
_اونا مخالفت زیادی نداشتن آخرش چون من میخواستم راضی شدند
_پس خانواده شما هم خیلی موافق نبودند😔
_خانوم کمالی خودتونو ناراحت نکنید فکرکردین من به این راحتی پاپس میکشم؟
با این حرف انگار جون گرفتم همه ناراحتیهامو یه لحظه فراموش کردم
_من خودم با پدرتون صحبت میکنم؛فعلا با اجازتون
خداحافظی کرد و رفت من هنوز همون جا ایستاده بودم و نگاهش میکردم
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
💠خواهر بزرگوار شهید محمودرضا بیضائی : 🌷وقت ناهار که شد با این کلاه اومد سر سفره نشست انقدر با این
💠خواهر بزرگوار شهید محمودرضا بیضائی :
🌷وقتی گوینده اخبار زن بود ؛
محمود رضا از داخل خونه بلند میشد در رو پشت سرش می بست میرفت تو راه پله ها می نشست تا
نه صدای گوینده زن رو بشنوه
و نه تصویر گوینده زن اخبار رو ببینه...
#شهید_محمودرضا_بیضایی
🆔 @dosteshahideman
🍃🌼🌷🌻🍃🍃🍃🌼🌷🌻🍃
خدایا #ڪمڪ ڪن..
اگر در صف #شهدا غایبیم،
در صف پیام رسانان #راهشان
#غایب نباشیم...
🕊
🕊
در این شلـــــــوغے #دنیـــــــا #فراموشتــــــــان نڪردیم...
در #شلوغـــــــــــے قیامتـــــ #فراموشمــــــــان نڪنید
اے #شہــــــــــداء ...
🌹
@dosteshahideman✅
💞💞💞
💛قرارعاشقی💛
🍁صلوات خاصه امام رضا
به نیابت از #شهید_محمود_رضا_بیضایی
🍁اَللّهُم صلِّ على علِیِّ بنِ مُوسَى الرِّضاالْمُرْتَضَى الاِمام التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحجَّتکَ عَلے مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمن تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَة مُتَواتِرَةً مترادِفَةً کاَفْضَل ماصَلَّیْتَ علےاَحد منْ اَوْلِیائِک.
ساعت هشت
به وقت امام رضا😍😍😍
👇👇
@dosteshahideman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
یاد سردار شهید #اسدالله_پازوکی بخیر؛
در وصیت نامه اش نوشته بود؛
خدانکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیت پیدا کند، که خود را ميبازد. خود را گم ميکند،
قبل از آنکه عنان اختیار از کف شما ربوده شود، #خود_را_بسازید و اصلاح کنید…
آنها که کمر بستهاند برای حفظ اسلام باید اشخاصی باشند که اگر همه رفتند بمانند حضرت امیر (ع) فرمود: اگر همه بروند من ميمانم.
اگر انسان مشغول کاری شد، البته مشکلات دارد و کسی #اگر_ميخواهد_مشکلی_در_کار_نباشد باید مثل مردهها #برود_قبرستان، یا مثل درویشها منزوی شود...
ای خدای کریم! این خواسته ما را برآورده ساز تو کربلا را یک روز به عقب افکندی تا حر نیز این لازمه را داشته باشد پس این آمادگی را نیز در ما ایجاد بفرمائید.
اگر به رئیس جمهور با مرکب سیاه خودکار رأی دادهایم به خمینی کبیر (ره) #ولی_فقیه زمان با #جوهر_سرخ_خون که در خودکار رگ جریان دارد رأی دادیم. مرکب سیاه خودکار را با خون سرخ خود پاک خواهیم کرد. (در رابطه با بنيصدر)
شادی روحش #صلوات
🌸 @dosteshahideman
😭😭😭☘☘☘
شهید ...
شهید ، گنگ ترین کلمه در تاریخ انسانیت است !😔
گنگ ترین کلمه در دایره لغات من ...
کلمه ای که هیچگاه مفهومش رانفهیمدم ...
نفهمیدم دل کندن ، قید دنیاو لذت هایش را زدن یعنی چه ؟؟😭
نفهیمدم سیزده ساله بودن و زیر تانک رفتن یعنی چه ؟😔
نفهیمدم قمقه ی خالی ، زبان تشنه و جنگیدن یعنی چه ؟
نفهمیدم ریش های خضاب شده به خون یعنی چه ؟
نفهمیدم آب سرده شَطّ ، لباس نازک غواصی ، شب تاری، تیر در قلب
و غرق شدن یعنی چه ؟
نفهمیدم خمپاره سر را بردن یعنی چه ؟
نفهمیدم بدن دوخته شده به سیم خاردار یعنی چه ؟😭
نفهمیدم مفقودالاثر یعنی چه ؟
نفهمیدم استخوان های جوان رعنا در آغوش مادر یعنی چه ؟😭
اصلا میدانی شهید ...
ماهنوز خیلی چیزها را نفهمیدیم ؛
شهدا شرمنده ایم 😭😭
🌸 @dosteshahideman
😭😭😭☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴سخنان تکان دهنده مادر شهید حدادیان خطاب به مسئولین
🔻پسر من تو سوریه سوراخ سوراخ نشد،تو قلب تهران سوراخ سوراخ شد!
اگر به ما زنها میدانند جمعشان میکردیم،شما از زنها کمترید!
🍁 @dosteshahideman
😭😭😭😭😭😭😭😭😭
💐💫💫💫💫💐💫💫💫💫💐
چهارده
راوي :كرامات شهدا
منبع :كتاب كرامات شهدا
شب قبل از عمليات، بچه ها تصميم گرفتند بيرون چادرها مراسم دعاي توسل راه بيندازند. دشت، حال و هواي خاصي پيدا كرده بود. قرار بر اين بود كه هر يك از بچه ها، قسمتي از دعا را انتخاب و قرائت كنند و به يكي از معصومين متوسل شوند.
دعا آغاز شد و از ميان جمع چهل نفر مان، چهار ده نفر به چهارده معصوم توسل جستند. يكي دو روز بعد، عمليات آغاز شد و عجيب آن كه، هر چهارده نفري كه آن شب توسل خوانده بودند، به مقام شهادت نايل آمدند!
راوي : محسن گلستانه
🍃 @dosteshahideman
💐💫💫💫💫💐💫💫💫💫💐
🇮🇷 کلام #شهدا 🇮🇷
نمازهایت را #عاشقانه_بخوان. حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری،
#تکرار هیچ چیز جز #نماز در این دنیا #قشنگ نیست.
#شهید_مصطفی_چمران
#شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده🏴
🌿 @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۴۶ #نویسنده مریم.ر بعدازظهر شدای خداچرا زنگ نمیزنند😔 صدا
#به_نام_تنها_خالق_هستی
#عشق_پاک_من
#قسمت۴۷
#نویسنده مریم.ر
به روایت محمد...
_مادر میشه لطفا زنگ بزنی به مادر خانوم کمالی و دلیل مخالفتشونو بپرسی؟
_محمد جان داری ازبین میری مادر این دختر آخر بیچارت میکنه خب اینهمه دختر
_مادر غیبت...
_باشه زنگ میزنم
امروز حتما باید برم با آقای کمالی صحبت کنم رفتم روبه روی خونشون توی ماشین نشستم تا آقای کمالی اومد
_سلام آقای کمالی خداقوت خوب هستین؟
_سلام تشکر خانواده خوب هستند . بفرمایید داخل
_نه مزاحم نمیشم فقط چندلحظه خواستم باهاتون صحبت کنم اگه الان هم وقت ندارید هروقت که فرمودین هرجای که شما بخواین میام
_بفرمایید درخدمتم
_راستش میخواستم خدمتتون عرض کنم بنده برای دخترتون تو زندگی چیزی کم نمیزارم یعنی همه سعیمو میکنم . لطفا با ازدواج ما مخالفت نکنید
_پسرم این موضوع برای من تموم شده هست هرخواستگاری یه جواب مثبت داره یه جواب منفی سلام منو به خانواده برسونید
_آقای کمالی من حتی اگه شده هر روز میام و ازتون خواهش میکنم که بازم فکر کنید من دخترتونو خوشبخت میکنم لطفا درحق ما پدری کنید
_آقای محترم ما طرز فکرمون مثله هم نیست . دخترمن با شما نمیتونه خوشبخت بشه
_این نظر شماست یا نظر دخترخانومتون؟
_من دیگه حرفی ندارم شما هم دخترمو فراموش کنید
_آقای کمالی من دخترتونو خوشبخت میکنم مطما باشید
_خدانگهدار
پدرم اومد خونه با عصبانیت درو زد بهم
_این پسره عجب رویی داره تا جلو در خونمونم اومده😡
_چی شده؟😐
_پسرآقای منتظری بود داشت میگفت چرا مخالفت کردین و ازاین حرفا
_کمالی دخترمونم بهش علاقه داره مادرشم امروز زنگ زد گفت پسرم خیلی دخترتونو دوست داره و خوشبختش میکنه
_بیخود؛اینا عشق دوران جوانیه بزار چند روز بگذره از سرش میوفته
یعنی آقای منتظری اومده بود😢پس راست میگفت که کم نمیاره حتما از حرفهای پدرم خیلی ناراحت شده😔
ادامه دارد...
😍| @dosteshahideman