⚘﷽⚘
°| #استادپناهیان
#استغفار ڪنغمازدݪتمیره!!
اگراستغفارڪردۍوغمازدݪتنرفت،
یعنۍدارۍخاݪۍبندۍمیڪنۍ..(:
بگردگناهتوپیداڪنواعترافڪنبهش..
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
تکیه گاهم اگر تـو باشی
به تمام تلخی های دنیا لبخند می زنم و غمی ندارم ... 🍃🌺
منحنی لبخندت
هزار درد را درمان می کند ...
آرامش با تـو معنا پیدا می کند ...
#داداش_دستمو_بگیر
#دلتنگتم😔
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
💠برای محمودرضا / سی
🌷یکبار پرسیدم چه کسی این جریانهای تکفیری را حمایت میکند؟ گفت: «از جیب جنازههایشان، از پول سعودی و امارات بگیر تا پول قطر و ترکیه و افغانستان و پاکستان و تا یورو و دلار آمریکا و کانادا، همه چیز در آوردهام!» ترکیه را دست خائن در قضیه سوریه میدانست و یکبار عکسی توی لپ تاپش نشانم داد که در یکی از مقرهای القاعده گرفته بود و تکفیریها پرچم ترکیه را آنجا نصب کرده بودند. ولی با وجود دو سال حضور در جبهه سوریه، جریانهای تکفیریها را عددی به حساب نمیآورد. میگفت: «خیلی دوست دارم مستقیما با خود آمریکاییها بجنگم.»
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1_17231484.mp3
2.83M
🎼 #مداحی_شهدایی
🔸 آی شهدا دلای ما تنگہ براتون
🎤🎤مجتبی رمضانی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
امتـــداد ِ نگاه ِ #رهبر ،
مسیـــــر ِ حرکت ِ هر #بسیجی ست ...
و در ایــــــن #راه ، هرگز از پای نمی نشیند...
#ان_شاءالله...
#لبیک_یاامام_خامنه_ای
┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
@dostedhahideman
┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
دوست شــ❤ـهـید من
#از_گناه_تا_توبه ۱۳ 💢 کسیکه گناه میکنه مثل اینه کهبا چاقو یا ساتور بزنه انگشتشو قطع کنه و به #خود
#از_گناه_تا_توبه_قسمت ۱۴
💢شاید یکی از علت هاییکه بعضیامون میزنیم رو خط گناه این باشه که دین رو درست به ما یادندادن
☺️
✅اینکه بگیم دین برنامهایاست براساس اعتقادات و ایمان
همچی درست دینرو تعریف نکردیم
💠دین یعنی چی؟
یعنی یک برنامه ای که اولا براساس
#منافع انسان هست ، منافع دنیایی و آخرتی
☺️
لذا در مرتبه اول من و شما باید یکم آدمای #خودخواهی باشیمکه گناه نکنیم
👌
بچه ها خودخواهی در اصل چیز بدی نیست ها
امیرالمومنین علی علیه السّلام فرمودند:
من به کسی احسان نکردم بلکههرکاری کردم برای خودم بود
(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید/۲۳۶/۶)
☺️
به نظر شما اگر اهل بیت علیهم السّلام خودخواهی به معنای درست کلمع نداشتن اینقدر برای بهشتوجهنم ناله می زدن؟
💢قرآن می فرماید:
کسیکه آدم بدی بشه و خدابخواد مجازاتش کندکاری میکنه که خودخواه نباشه
سوره حشر آیه ۱۹
#خودخواه_باش
ادامه دارد.....
ا •|📞|• #ازهـادیبہهمهۍخواهران ...
حجابتـان را
مثل"حجـاب"«حضرتزهرا(س)»
رعایتڪنید
نہمثلحجابهـاۍامروز
←چون این حجـابهـا
بوۍحضرتزهـرا(س) نمیدهد.
#شهیدهـادیذوالفقاری
#حجابفاطمی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت هفتاد و هشت برگشتم سمتش ... در حالی که هنوز توی شوک بودم و حس می کردم برق فشار قوی از بین
⚘﷽⚘
قسمت هفتاد و نه :: تابیکران جبهه جنگ نرم
قسمت هفتاد و نه
هر چی می گذشت سوال های ذهنم بیشتر می شد ... دیگه حتی نمی تونستم اونها رو بنویسم ... شماره گذاری یا اولویت گذاری کنم ... یا حتی دسته بندی شون کنم ...
هر چی بیشتر پیش می رفتم و تحقیق می کردم بیشتر گیج می شدم ... همه چیز با هم در تضاد بود ... نمی تونستم یه خط ثابت یا یه مسیر صحیح رو ... وسط اون همه ابهام تشخیص بدم ... تا بقیه مطالب رو باهاش بسنجم ...
خودکارم رو انداختم روی برگه های روی میز و دستم رو گرفتم توی صورتم ... چند روز می گذشت ... چند روزِ بی نتیجه ... و مطمئن بودم تا تموم شدن این تعطیلات اجباری ... امکان نداشت به نتیجه برسم ... این همه سوال توی این دنیای گنگ و مبهم ...
محال بود با این ذهن درگیر بتونم برگردم سر کار ... و روی پرونده های پر از رمز و راز و مبهم و بی جواب کار کنم ...
لیوانم رو از کنار لب تاپ برداشتم و درش رو بستم ... رفتم سمت آشپزخونه و یه قاشق پر، قهوه ریختم توی قهوه ساز ...
یهو به خودم اومدم ... قاشق به دست همون جا ...
- همه دنبال پیدا کردن اون مرد هستن ... تو هم که نتونستی حرف بیشتری از دهنت پدرت بکشی ... جر اینکه سعی دارن جلوش رو بگیرن ...
چرا وقتی حق باهاشونه همه چیز طبقه بندی شده است ... و دارن روی همه چیز سرپوش میزارن و تکذیبش می کنن؟ ... چرا همه چیز رو علنی پیگیری نمی کنن؟ ...
توی فضای سرپوش و تکذیب ... تا چه حد این چیزهایی که آشکار شده می تونه درست باشه و قابل اعتماده؟ ...
جواب این سوال ها هر چیزی که هست ... توی این سایت ها و تحلیل ها نیست ... اینها پر از سرپوش و فریبه ...
به هر دلیلی ... اونها حتی از مطرح شدن رسمی اون مرد از طرف خودشون واهمه دارن ... و الا اون که بین مسلمون ها شناخته شده است ...
پس قطعا جواب تمام سوال ها و علت تمام این مخفی کاری ها پیش همون مرده ... اون پیدا بشه پرده های ابهام کنار میره ...
بیخیال قهوه و قهوه ساز شدم ... سریع لباسم رو عوض کردم و از خونه زدم بیرون ... رفتم سراغ ساندرز ...
تعطیلات آخر هفته بود ... امیدوار بودم خونه باشه ...
می تونستم زنگ بزنم و از قبل مطمئن بشم ... اما یه لحظه به خودم گفتم ...
- اینطوری اگه خونه هم بوده باشه بعد از شنیدن صدای تو پای تلفن قطعا اونجا رو ترک می کنه ... خیلی آدم فوق العاده ای هستی و باهاش عالی برخورد کردی که برای دیدنت سر و دست بشکنه؟ ...
زنگ رو که زدم نورا در رو باز کرد ... دختر شیرین کوچیکی که از دیدنش حالم خراب می شد ... و تمام فشار اون شب برمی گشت سراغم ... حتی نگاه کردن بهش هم برام سخت بود چه برسه به حرف زدن ...
کمتر از 30 ثانیه بعد بئاتریس ساندرز هم به ما ملحق شد ...
- سلام کارآگاه مندیپ ... چه کمکی از دست من برمیاد؟ ...
- آقای ساندرز خونه هستند؟ ...
- نه ... یکشنبه است رفتن کلیسا ...
چشم هام از تحیر گرد شد ... کلیسا؟! ...
- اون که مسلمانه ...
لبخند محجوبانه ای چهره اش رو پوشاند ...
- ولی مادرش نه ...
آدرس کلیسا رو گرفتم و راه افتادم ... نمی تونستم بیشتر از اون صبر کنم ... هم برای صحبت با ساندرز ... و هم اینکه نورا تمام مدت دم در کنار ما ایستاده بود ... و بودنش اونجا به شدت من رو عصبی می کرد ...
از خانم ساندرز خداحافظی کردم و به مسیرم ادامه دادم ...
به کلیسا که رسیدم کشیش هنوز در حال موعظه بود ... ساندرز و مادرش رو از دور بین جمعیت پیدا کردم ... ردیف چهارم ... از سمت راست محراب ...
آروم یه گوشه نشستم و منتظر تا توی اولین فرصت برم سراغش ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
------------
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت هفتاد و نه :: تابیکران جبهه جنگ نرم قسمت هفتاد و نه هر چی می گذشت سوال های ذهنم بیشتر می شد
⚘﷽⚘
قسمت هشتاد
خوابم برده بود که دستی آرام روی شونه ام قرار گرفت ... ناخودآگاه با پشت دست محکم دستش رو پس زدم ...
چشم هام رو که باز کردم ساندرز کنارم ایستاده بود ... خیلی آروم داشت انگشت هاش رو باز و بسته می کرد ... از شدت ضربه، دستِ نیمه مشت من درد گرفته بود ... چه برسه به ...
دست هام رو بالا آوردم و برای چند لحظه صورت و چشم هام رو مالیدم ... به سختی باز می شدن ...
- شرمنده ... نمی دونستم اینقدر عمیق خوابیده بودید ... همسرم پیام داد که باهام کار داشتید و احتمالا اومدید اینجا ...
حالتم رو به خواب عمیق ربط داد در حالی که حتی یه بچه دو ساله هم می فهمید واکنش من ... پاسخ ضمیر ناخودآگاهم در برابر احساس خطر بود ... و اون جمله اش رو طوری مطرح کرد که عذرخواهیش با اهانت نسبت به من همراه نباشه ... شبیه اینکه ... "ببخشید قصد ترسوندنت رو نداشتم" ...
برای چند لحظه حالت نگاهم بهش عوض شد ... و اون هنوز ساکت ایستاده بود ...
دستی لای موهام کشیدم و همزمان بلند شدن به دستش اشاره کردم ...
- فکر کنم من باید عذرخواهی می کردم ...
تا فهمید متوجه شدم که ضربه بدی به دستش زدم ... سریع انگشت هاش رو توی همون حالت نگه داشت تا مخفیش کنه ... و این کار دوباره من رو به وادی سکوت ناخودآگاه کشید ...
هر کسی غیر از اون بود از این موقعیت برای ایجاد برتری و تسلط استفاده می کرد ... اما اون ... فقط لبخند زد ...
- اتفاقی نیوفتاد که به خاطرش عذرخواهی کنید ...
بی توجه به حرفی که زد بی اختیار شروع کردم به توضیح علت رفتارم ...
- بعد از اینکه چاقو خوردم اینطوری شدم ... غیر ارادیه ... البته الان واکنشم به شدت قبل نیست ...
پرید وسط حرفم ... و موضوع رو عوض کرد ...
شاید دیگران متوجه علت این رفتارش نمی شدن ... اما برای من فرق داشت ... به وضوح می تونستم ببینم نمی خواد بیشتر از این خودم رو جلوش تحقیر کنم ... داشت از شخصیت و نقطه ضعف و شکست من دفاع می کرد ...
نمی تونستم نگاهم رو از روش بردارم ... تا به حال در چنین شرایطی قرار نگرفته بودم ...
شرایطی که در مقابل یک انسان ... حس کوچک بودن با عزت نفس همراه بشه ... طوری با من برخورد می کرد که از درون احساس عزت می کردم در حالی که تک تک سلول هام داشت حقارتم رو فریاد می کشید ... و چه تضاد عجیبی بهم آمیخته بود ... اون، عزیزی بود که به کوچکیِ من، بزرگی می بخشید ...
- چه کار مهمی توی روز تعطیل، شما رو به اینجا کشونده؟ ...
صداش من رو به خودم آورد ... لبخند کوچکی صورتم رو پر کرد ...
- چند وقتی هست دیگه زمان برای استراحت و تعطیلات ندارم ... دقیقا از حرف های اون شب ...
ذهنم به حدی پر از سوال و آشفته است که مدیریتش از دستم در رفته ...
ساندرز از کلیسا خارج شد ... و من دنبالش ...
هنوز تا زمان بردن مادرش، وقت بود ... هر چند در برابر ذهن آشفته و سوال های در هم من، به اندازه چشم بر هم زدنی بیشتر نمی شد ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
----------
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش: 🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه 🌷هر شب به
⚘﷽⚘
💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش:
🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه
🌷هر شب به نیابت از یک شهید.
🔸شب بیستم ودوم
🌹#شهید_والامقام
🌹#محمودرضا_بیضائی
📖 قرائت دعای الهی عظم البلاء
#استغاثه_جهانی_طلب_منجی
#طلب_منجی_موعود
#به_تو_محتاجیم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: پنجشنبه - ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
میلادی: Thursday - 30 April 2020
قمری: الخميس، 6 رمضان 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه)
- یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه)
- یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹ضرب دینار به نام امام رضا علیه السلام 201ه-ق
#روزتون_منور_به_یاد_شهید_محمود_رضا_بیضایی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🔅ای ساربان غمگین مباش
🌼خوش روزگاری #میرسد
🔅یا درد و غمـ💔 طی میشود
🌼یا #غمگساری میرسد
🔅ای ساربان آهسته ران
🌼قدری تحمل بیشتر👌
🔅این کشتی #طوفان_زده
🌼آخر کناری میرسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
🍃ای #صبا گر بگذری
🌾بر کوی مهرافشانِ دوست♥️
🍃 #یار ما را گو سلامی
🌾دل همیشه #یادِ_اوست
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#حدیث_روز
🔹امام علی علیه السلام فرمود : تقوی در راس همه ارزشهای اخلاقی است.
🔹قال علي عليه السلام : التُّقَى رَئِيسُ الاَخْلاَقِ.
#نــــهـــج_البلاغه حکمت: 410
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#تلنگــرانـــہ
💠حاج حسین یکتا:
🌱چرا شهیدا دارن دل تو رو میبرن؟ دل خدا رو هم بردن!
میدونی چرا بردن؟ چون پشتِ پا به هرچی دنیا بود زدن!
☘حالا حساب کن اونا پشت پا به این دنیا زدن، پا شدن رفتن تو جبهه که دیگه نامحرم نبود، دیگه آهنگ و موسیقی و دی وی دی و وی سی دی و موبایل و بلوتوث نبود، هیچی نبود، خدا بود و خدا بود و خدا بود. خاکریز بود و خاک بود و بیابون بود، دعا بود و گریه بود و ندبه بود. رو به رو هم #شهادت ❤ بود...
💠 #حاج_حسین ما چه کنیم؟
بچه ها به خدا قسم از شهدا جلو میزنید، اگه👈 کوفتتون بشه صحنه گناه! و واردش نشین...
به خدا قسم از شهدا جلو میزنین، اگر رعایت کنین قلب امام زمان (عج) نلرزه... 💔
به خدا قسم از شهدا جلو میزنین اگر تو این #جهاد_اکبر در مقابل اون #جهاد_اصغر که اونا رفتن (که توش جهاد اکبر و خودسازیم بود) مواظب باشین...
#معرفت و #بصیرت
بچه ها کل زندگی مسابقه الهیه!
نکنه تو این مسابقه کم بیاریم!😔
التماس دعای هدایت 💖
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
💠شب پنجم ماه مبارک رمضان ۱۳۹۹
حرم مطهر رضوی
وقتی بعلت بیماری کرونا حدود دوماه است که دربهای حرم مطهر رضوی به روی زائران زمینی بسته شد ، آسمان نشینان زائران ویژه ی امام رئوف بودند.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
مداحی آنلاین - خواهند اگر ببخشند - بنی فاطمه.mp3
5.26M
🌙 #مناجات ویژه #ماه_رمضان
🍃خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی
🍃اول ورا نوازند با سوز و اشک و آهی
🎤حاج #سید_مجید_بنی_فاطمه
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#حرف_حساب
🔸شهیدخرازے:
من اهمیٺےنمیدهمدربارهٔ ما چه میگویند من میخواهمدلولایٺرا راضےڪنم.
🔸اگر دم از شهدا و شهادت میزنیم، باید تا میتوانیم برای انقلاب و ولایت کار کنیم.
#یادش_باصلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#تلنگرانہ👌🏻🖤
گاهی یک تلنگر میتواند همین باشد ...
که شهیدی بگوید :
ما از حلالش گذشتیتم شما از حرامش نمیتوانید بگذرید ؟
#دنیابرایدنیادارها...🌍
#یادشهدا🍃
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•