💠گزیده ای از کتاب #قصه_دلبری:
✍به روایت همسر شهید
💟وسط دفتر بسیج جیغ کشیدم، شانس آوردم کسی آن دور و بر نبود. نه اینکه آدم جیغ جیغویی باشم، ناخودآگاه از ته دلم بیرون زد. بیشتر شبیه #شوخی بود.
💟خانم ابویی که بزور جلوی خنده اش را گرفته بود، گفت: «آقای محمدخانی منو واسطه کرده برای #خواستگاری از تو! »
💟اصلا به ذهنم خطور نمیکرد #مجرد باشد. قیافه جا افتاده ای داشت. اصلا توی باغ نبودم. تاحدی که فکر نمیکردم مسئول بسیج دانشجویی ممکن است از خود #دانشجویان باشد. میگفتم تهِ تهش کارمندی چیزی از نهاد رهبری است.
💟بی محلی به #خواستگارهایش را هم از سر همین موضوع می دیدم که خب، آدم متاهل دنبال دردسر نمیگردد!
📌توصیه میکنم حتما کتاب عاشقانه و بسیارزیبای #قصه_دلبری رو مطالعه بفرمایید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم🌷
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
🕊🌹🕊
اگر سردردى، مريضى يا هر مشكلى داشتيم، معتقد بوديم برويم هيئت خوب مىشويم. مىگفت: «مىشه توشه تمام عمر و تموم سالت رو در هيئت ببندى!» ... جزو آرزوهايش بود در خانه روضه هفتگى بگيريم، اما نمىشد. چون خانهمان كوچك بود و وسايلمان زياد ...
البته زياد هيئت دو نفرى داشتيم. براى هم سخنرانى مىكرديم و چاشنىاش چندخط روضه هم مىخوانديم، بعد چاى، نسكافه يا بستنى مىخورديم. مىگفت: «اين خوردنيا الان مال هيئته!» هر وقت چاى مىريختم مىآوردم، مىگفت: «بيا دوسه خط روضه بخونيم تا چاى_روضه خورده باشيم!»
زيارت_عاشورا مىخوانديم و تفسير مىكرديم. اصرار نداشتيم زيارت جامعه_كبيره را تا ته بخوانيم. يكى دو صفحه را با معنى مىخوانديم، چون به زبان عربى مسلط بود، برايم ترجمه مىكرد و توضيح مىداد.
#برشی_از_کتاب
#قصه_دلبرى
#شهيد_محمدحسين_محمدخانى
به روايت همسر
🌸| @dosteshahideman
🕊🌹🕊
⚘﷽⚘
#شـهیدانــه❤️
هیچ وقت نگفت #ریشت را تیغ نزن،
#آهنگ گوش نکن،
یا شلوار پاره نپوش ...! اگر با او میگشتی #نماز اول وقتخوان میشدی، ناخودآگاه؛
بدون این که یک کلمه به تو بگوید،
#غیبت نمیکردی.
هر وقت قرار بود ببینمش از روز قبل ریشهایم را #تیغ نمیزدم،
و لباس #سنگین میپوشیدم ...
بس که حضورش #موثر بود👌
📚منبع:کتاب عمار حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#یادش_باصلوات
🌷| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
#کلیپ_شهدا🌷
🎥خاطـره اےبسیار زیباو شنیـده نشده
ازشـهید #مـحمد_حـسین_محمدخانی..😔✋
شـهدا #خاص بودن که خدا خریدشون
ما هم باید برا #شهادت خاص باشیم که خدا بخردمون.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🌷| @dosteshahideman
✍ #خاطره_شهدا🌷
مصطفی صدرزاده روز تاسوعا شهید شد.
خیلی دمغ و ناراحت بودیم. کمرمان شکسته بود. عصر عاشورا بعد از شکسته شدن محاصره توانستیم به عقب برگردیم.
👈 با عمار رفتیم مقر، با چند نفر دیگر روضه گرفته و به سر و صورتشان گِل مالیده بودند. با سر و ریش گِل زده آمد پیش ما.
تکتک نیرو های سید ابراهیم را بوسید. جملهاش به بچه های عرب زبان این بود:《أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ》 به من که رسید، توی گوشم آرام گفت:《غصه نخور! منم چند روز دیگه مهمان سید ابراهیم هستم.》
📚قسمتی از کتاب #عمار_حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهدای_مدافع_حرم
#شهدایی
🌷| @dosteshahideman
🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
خاطـره اے بسیار زیبا و شنیـده نشده از
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
•••|شـهدا #خاص بودن که خدا خریدشون
ما هم باید برا #شهادت خاص باشیم که خدا بخردمون|••😔
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
22.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘﷽⚘
ناگفتههایی از روایت فتحِ دلی با قصه دلبری...❤️
👈تحول در بانویی با خواندن زندگی نامه شهید مدافع حرم در کتاب عمار حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
💌🕊💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌
💌🕊
🕊
#قرار عاشـــ❤ـــقی
کانـــال#دوست شــ❤ـــهید من
معرفی#شهید_محمدحسین_محمدخانی
💌
💌🕊
💌🕊💌
💌🕊💌🕊
💌🕊💌🕊💌
💌🕊💌🕊💌🕊
#فاطمیه…🏴
🌷ایام فاطمیه سال 92 بود.
قرار شد ماکت خونه حضرت زهرا (س) رو درست کنیم.
درو دیوار خونه رو گل زدیم.
🌷 موقع آتیش زدن در که شد، محمد حسین رفت بیرون، گفت:
" خودت این قسمتشو انجام بده، طاقت دیدن این قسمتو ندارم...😭"
🌷اون سال ایام فاطمیه با اون تمثال خونه حضرت زهرا (س)،
حالو هوایی داشت.…
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم 🌷
@dosteshahideman
1_1009290588.mp3
4.04M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸
#تحدیر (تندخوانے) جزء بیست و هشتم قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے
ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
عاشق حضرت زهرا (س) بود.
روضه های فاطمیه را خیلی با سوز میخواند.
یک وقت هایی هم آخرشب زنگ میزد میگفت باهات کار دارم.
حالا دو تا هیئت رفته. هم مداحی کرده هم روضه خوانده و هم گریه کرده و سینه زده.
اما آخر شب میگفت بیا یک روضه چند نفری بخونیم و گریه کنیم.
میگفت هرچی برای مادر گریه کنیم کمه.
خط خوبی هم داشت.
همیشه کنار دفتر یادداشت یا کتاب و جزوش اسماء متبرک اهل بیت را با خط خوش می نوشت.
وزیباترینش هم نام مبارک فاطمه زهرا (س) بود.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#فاطمیه
#حلب