دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂 #فـصـل_بـیـسـت سـوم
🍁#عـنـوان:نـغـمـه هـاے آسمـانـے
#"اناشید"حماسی حزب الله را دوست داشت و گوش می داد.
#سال۱۳۸۵بود که یک مجموعه از این اناشید را داد من هم گوش کنم بین آنها سرودی بود به نام "اکتب بالدم النازف"که توجه ام را به خود جلب کرد و بسیار علاقمند شدم که متن آن را داشته باشم و حفظ کنم.
ترجیع بند این سرود #الموت_الموت_لاسرائیل بود که در هر سطر آن تکرار می شد به این صورت "اکتب بالدم النازف ...الموت الموت لاسرائیل...واصنع بالجسد الناسف...الموت الموت لاسرائیل ..."از #محمودرضا خواستم سرود را به یکی از رفقای#لبنانی اش بدهد تا متنش را برایم پیاده کند.چند هفته بعد متن دست نویس عربی این سرود را با خودش از تهران آورد #محمودرضا هرازچندگاهی همین طور چند فایل صوتی به #عربی که گاهی سخنرانی و مداحی هم بینشان بود می داد به من و توصیه می کرد حتما گوش بدهم یک بار ماه #محرم بود که به او گفتم دارم مداحی های #ملاباسم کربلایی را گوش می دهم #گفت ملاباسم چیه؟#حسین اکرف گوش بده.
اسم حسین اکرف،مداح بحرینی به گوشم نخورده بود.پرسیدم از ملاباسم قشنگتر میخواند؟گفت این #ولایت_مدارتر است.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂 #فـصـل_بیـسـت چهـارم
🍁 #عـنـوان:بسیجی وسط معرکه
به بچه های #بسیج خیلی #اعتقاد داشت،در روزهای #فتنه۸۸یک بار درباره بچه های #بسیج صحبت می کردیم.
از بسیجی های #اسلام شهری و اینکه چطور پای کار #انقلاب اند کلی صحبت کرد و کلی از آنها تعریف و تمجید کرد.
با همه جو سنگینی که آن روزها علیه بچه های بسیج وجود داشت،به شدت از تاثیر حضور بسیج در خاتمه دادن به غائله #فتنه تعریف می کرد.
این بچه ها را خیلی دوست داشت و با احترام از آنها یاد می کرد.
خودش هم یکی از آنها بود.
#محمودرضا #بسیجی_وسط_معرکه_ بود.در ایام #اغتشاشات خیابان های تهران،کنار بچه های بسیج بود.
کسی به او تکلیف نمی کرد که برود،اما موتورسیکلیتش را برمی داشت و تنهایی می رفت.
چند بار هم خودش را به خطر انداخته بود.یک بار خودش تعریف می کرد به خاطر #ظاهر_بسیجی اش،پشت چراغ قرمز،ارازل و اوباش #هجوم آورده بودند که موتورش را زمین بزنند.اما نتوانسته بودند.
آن روزها نگرانش می شدم.در یکی دوهفته اول بعد از اعلام نتایج انتخابات که خیابان آزادی و بعضی خیابان های اطراف #اغتشاش بود،با او تماس گرفتم و پرسیدم کجایی؟گفت توی خیابان.گفتم چه خبر است آنجا؟ گفت:#امن و امان گفتم این چیزهایی که من دارم توی #اینترنت می بینم آن قدرها هم امن وامان نیست!گفت:نگران نباش.گفتم چرا؟گفت:#بسیجی_زیاد_است.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷 🍃 🌷
🍃 🌷 🍃 🌷
🌷 🍃 🌷 🌷 🍃
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم
📚#تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
🌷شـهـيـد مـدافـع حـرم🌷
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی 💚
🍂#فـصـل_چـهـل و سـوم
🍁#عـنـوان:عـدالـت،حـتی براے سـربـازهـای سـورے
#حاج_مصطفی محمدی،فرمانده تیپ مکانیزه ی امام زمان(عج)
تعریف می کرد.
ماه #رمضان بود و ما در #سوریه بودیم که یکی از افسران ارشدسوری به ضیافت #افطار دعوتمان کرد.با تعدادی از رزمندگان از جمله #شهید_بیضایی به میهمانی رفتیم.
خیلی هم #تشنه بودیم .دو سه دقیقه بیشتر تا #افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم.
اما #محمودرضا منصرف شد و گفت من برمی گردم ،رزمندگان #لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود.من هم #مصرّ بودم که دلیل برگشتنش را بدانم.
#شهید_بیضایی به من گفت:شما ماشین را به من بده که برگردم.شما بروید و #افطارتان را بخورید.
بعد از افطار که برگشتید دلیلش را می گویم.
بعد از افطار گفت:اگر خاطرت باشد این #افسر قبلا هم یک بار ما را به مهمانی ناهار دعوت کرده بود.
آن روز بعد از ناهار دیدم ته مانده ی #غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها از شدت #گرسنگی آنرا با ولع می خورند.امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این #سربازها بدهند،من آن #افطاری را نمی خورم.
شـادے روح شـهـیـد #صـلـوات
🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷
🍂#فـصـل_چـهـل و چـهـارم
🍁#عـنـوان:شـوخ و جـدے
اهل #شوخی بود،زیاد اما #حدو_حدود نگه می داشت گاهی هم کاملا جدی بود ،#سهیل_کریمی هنرمند #مستند ساز بسیجی، در #حلب با #محمودرضا بود.
وقتی برای #تشیع_پیکرمحمودرضا به #تبریز آمد شب در منزل #حاج بهزاد پروین قدس تعریف می کرد:#محمودرضا شیطنت های خاص خودش را داشت،اما وقتی توی #کار می رفت،خیلی#جدی می شد.
یک بارمشغول #گرا گرفتن بود. چند #لبنانی آنجا بودند که مدام به پرو پای ما میپیچیدند.
#محمودرضا یکهو قاطی کرد،برگشت به من گفت:حاج #سهیل!اینها را #بزن بروند کنار.
پدر من را در آورده اند. هوا تاریک بود و#باسَلَفی ها یکی دو کیلومتر فاصله داشتیم.
من دست به یقه شدم و یکی دوتا از این #لبنانی ها را گرفتم هُل دادم.یکی آمد #گفت: بابا اینی که زدی #همکار تو بود.
گفتم #هــمـکار_چـیه؟ بعد فهمیدیم محمد دبوق بوده. آمدم گرفتم #بوسیدمش و #حسین(محمودرضا) را نشان دادم و گفتم مقصر این بود!این به من گفت اینها را دور کن.شما جلوی #دیدش را گرفته بودید.
داشت گرا می گرفت.توی #کارش_جدی بود.همانقدر که #شوخ بود #وارد_کار که می شد خیلی #جدی می شد #محمودرضا گاهی عالم و آدم را سرکار میگزاشت گاهی هم شوخی های عجیب و غریبی می کرد. حتی در محل کارش بخاطر یکی از این شوخی ها #توبیخ شده بود،اما هیچوقت با من ک #برادرش بودم شوخی نمی کرد.از چیزهایی که هنوز هم #یاد_آوریش مرا #شرمنده می کند،یکی همین مسئله است.
من فقط #سه سال بزرگتر بودم اما #محمودرضا حق #ادب را #ادا میکرد باهم ک بودیم خیلی بگو بخند می کردیم.
خیلی پیش می آمدکه درباره کارش یا از سوریه ومسائل معمولی و از سر کار گزاشتن هایش تعریف می کرد و #میخندیدیم.
اما هیچوقت نشدحتی #شوخی_کوچکی با من بکند و #بخندد.
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
🌷| @dosteshahideman
🍃🌷
🌷🍃🌷
🍃🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🍃🌷
بانـو ها و نازبانـو ها #توجه کنند😉😍
#حمایت_از_کالای_ایرانی🇮🇷
🔹معتبرترین کانـال فروش انواع
#چادر های
😉 #ساده😉 #لبنانی😉 #نماز😉 #و...
فروش انواع #ملزومات_حجاب😍
#روسری #ساق #انگشتر #کیف #دستبند #و...
🔰 #عرضه_مستقیم_از_تولیدی🔰
#تهران
لینک کانال جهت عضو شدن و
سفارش کالا😘😍👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2769158157C0a0bd90306