eitaa logo
دوست شــ❤ـهـید من
940 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
68 فایل
🌹🌿بسم الله الرحمن الرحیم🌿🌹 #شهید_محمود_رضا_بیضائی: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة» " «اگر دعوت کننده زینب (س) باشد، سلام بر شهادت»! #خادم_کانال: @gharibjamandeh
مشاهده در ایتا
دانلود
°✾﴾🕊﴿✾° عشق یعنے بےپلاڪ افٺاده ⊰⊹امـا⊹⊱ °•|☝️|•° دسٺ چیـ...ـن فاطمہ‌ستــ💚 آن شهیدے ڪہ بھ سر سربندِ یازهـࢪا زدهـ✌️  ◉✿[ @dosteshahideman ]✿◉     ═══✼🍃🌹🍃✼═══
⚘﷽⚘ به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاری رو برای خود خدا بکنی، خودش عزیزت می کنه. آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه... "شهید امیر حاج امینی" ❤| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب قبل از حادثه تروریستی مجلس خوابی دیدم، شهید خرازی به همراه جوانی خوش رو برای کمک به امور کشور و مردم آمده بود و با جدیت و تلاش به همراه آن جوان در حال کمک و امداد رسانی به مردم بودند. خواب عجیبی بود، وقتی بیدار شدم متحیر و در فکر معنی و تعبیر خواب بودم، آن جمعیت، مردم، کشور، امداد و کمک رسانی.. 🌷شهید خرازی را می شناختم اما آن جوان را هرگز ندیده بودم، تمام عکسهای شهدایی را که داشتم نگاه کردم تا شاید‌ آن جوان را بیابم، اما دریغ که بین هیچ کدام نبود، تا اینکه تلویزیون خبر حادثه تروریستی مجلس را داد و تصاویر شهدا، خودش بود، آن جوان همراه شهید خرازی را شناختم، آن جوان خوش رو کسی نبود جز شهید جواد تیموری🌷 📎نقل قول یکی از زائرین مزار شهید 🕊| @dosteshahideman
گله از حجاب جامعه بعد ازدواجمون که بازار میرفتیم، حس میکردم راحت نیست و اذیت میشه.😞 به من گفت: «خانم، میشه دیگه من بازار نیام؟ وضع حجاب خانمها نامناسبه.»😔 اکثر اوقات خودم برای خرید و انجام دادن کارها میرفتم. اگر موقعیتی پیش می اومد که باهم میرفتیم، آقا رضا از ماشین پیاده نمی شد. تو ماشینش یه قرآن کوچک بود. قرآن می خوند🍃. یه خودکار وچندتا تیکه کاغذ داشت که بعد خوندن قرآن یه چیزهایی یادداشت می کرد.🗒 از این شرایط ناراحت بود و میگفت: «خانمها با این پوششها قراره به کجا برسن؟؟؟؟»...😔☝️ نقل از: همسر شهید مدافع حرم سید رضا طاهر❤️ 🆔 @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐☘☘💐💐☘☘💐💐☘☘💐 🌴یاد شهید بخیر؛ دوساله تا کلاس چهارم را خوانده بود و بهترین شاگرد مدرسه شده بود برای همین هم به عنوان نماینده دانش آموزان برای تقدیم دسته گل به رضاخان که قرار بود از مدرسه ما دبستان حکیم نظامی بازدید کنند انتخاب شده بود. جلوی شاه که رسید توی صورت اعلاحضرت طوری که کلاه از سر رضا شاه افتاد مدیر بیچاره تا مرحله اعدام پیش رفت... 🍃🍃🍃🍃🍃 آمده بودیم که نواب را به کاشان ببریم برای دیدن باغ فین. نواب اصرار ما را که دید چند لحظه ای تامل کرد و پرسید آیا این سفر فین فایده تبلیغی هم دارد یا نه؟ می توانم در آنجا فعالیتی انجام دهم؟ گفتیم این مسافرت تفریحی است دیگر. خیلی جدی گفت من با خودم عهد کردم سفری که نداشته باشد نکنم، لذا نمی آیم. شادی روحش از کتاب دانشجویی، سید مجتبی نواب صفوی @dosteshahideman 💐☘💐💐☘☘💐💐☘☘💐
😓 ❇️هروقت دوست داشتـی می آیی و هر وقت هم دلـت نخواست نمی آیی رفت و آمد مسجد جمکران روی نظم و انضـباط است دل بخواهی نیست!😡 یا اخلاقی میدهی که هر سه شنبه در مســـجد حاضر باشی یا اینکه دور خــادم بودن را و وقت ما را هم نگیر.👌 وقتی حـرف حاج آقا تمام شد. مهدی زد و گفت:😊 چشــم. تعهد می دهم هر سه شنبه سر وقت در مسجد باشم. پای برگه تعهد را کرد و از اتاق بیرون آمدیم.📝 گفتـم: مهدی لااقل غیبت این چند هفتــه را به حاج آقا می گفتی که به سوریـــــه رفته بودی...😞 شنبه شد و حاج آقا زیر که پیکر مهدی در آن بود؛ بلند لبیک یا زینب(س) می گفت...😔💔 🌹 🌸 🌷🌸 🌸🌷🌸 🌷🌸🌷🌸 پر کشیدن مجال میخواهد😇 آسمانی زلال می خواهد🌅 اشتیاق پرنده کافی نیست🌷 چون که پرواز بال می خواهد🕊 @dosteshahideman
4_5791748211651641794_260817155223.mp3
6.61M
این گل هم به قربون حسین ع خون داده پای خون حسین ع این دنیا داره میگذرهُ فقط می مونه حسین ع 🎤با نوای #سید_رضا_نریمانی تقدیم به شهدای عزیز @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوای تو دارم... ببین بی قرارم... #محمود_رضا #رفیق #بی_قراری #دلتنگی @dosteshahideman
پدر يعني اميد . . . 🔴 خدا امید هیچ خانواده ای رو ناامید نکنه😓 فرزند شهید #امید_اکبری کنار تابوت پدر 🆔 @dosteshahideman
🌹🌱🌱🌹🌹🌱🌱🌹🌹🌱🌱🌹 🌴یاد سردار شهید #حاج_حسن_مداحی بخیر؛ تعارف توی کارش نبود،وقتی توی منزلشان جلسه به درازا می کشید و وقت نماز می شد جلسه را قطع می کرد و می گفت:« #بلند_شوید_نماز_بخوانیم، ادامه جلسه باشد برای بعد.» وقتی نماز خوانده می شد خیلی خودمانی #غذای_ساده ای را می آورد تا دور هم چیزی بخوریم، بی اراده تسلیم سادگی و تصمیمش می شدیم و غذا می خوردیم،بعد جلسه ادامه پیدا می‌کرد. یک بار پنج نفر بیشتر توی جهاد نبودیم،دیر وقت بود،همه رفته بودند.آماده رفتن شدیم، پایمان را که توی محوطه جهاد گذاشتیم تریلی سیمان نظر حاج حسن را جلب کرد.پرسید:«بار این تریلی چرا خالی نشده؟» بچه ها گفتند:آخر وقت آمد،کارگر نبود خالی اش کند. همه می دانستیم اگر تریلی یک شب در آن جا بماند کرایه ی بیشتری می خواهد. نگاهی به ما انداخت و گفت:«خب، #کارگر_نیست_ما_که_هستیم، باور کنید من می توانم به اندازه ی یک کارگر کار کنم.» بعد بدون اینکه منتظر نظری باشد به طرف تریلی حرکت کرد و دست به کار شد. از کتاب #چشم_های_بیدار شادی روحش #صلوات @dosteshahideman 🌹🌱🌱🌹🌹🌱🌱🌹🌹🌱🌱🌹
🌸🌹🌸🌹 ای پیک راستان خبر یار ما بگو احوال گل به بلبل دستان‌ سرا بگو ما محرمان خلوتِ اُنس‌ایم غم مخور! با یار آشنا سخن آشنا بگو... #محمود_رضا #رفیق @dosteshahideman 🌹🌸🌹🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌹🌹🕊🕊🌹🌹🕊🕊🌹🌹🕊 ☀️ #شهید شما از ملائکه هم بالاتر است 🌺 #حضرت_امام_خامنه‌ای_مدظله‌العالی: 🌷 من به فرزندانی که #پدران #شهید خود را هرگز ندیدند و به #همسرانی که #سنگینی #فراق #همسر و #یار و #غمخوار خود را #تحمّل کردند، عرض میکنم: 🌷 عزیزان من! با #شهادت عزیزانتان، شما خسارت و ضرر نکردید. 🌷 عزیزانِ شما اگر از دست شما رفتند، اما در خزانه گرانبهای #شهادت #الهی، شخصیت‌شان همچنان محفوظ و حاضر و ناظر است. 🌷 این زندگی میگذرد و همه کس خواهد رفت؛ اما آن کسی سرافراز است و بُرد کرده است که رفتن او از این #دنیا، برای مردم و #دین و #تاریخ و #کشورش دستاوردی داشته باشد. 🌷 چنین #انسانی است که #خدای_متعال او را از ملائکه هم بالاتر دانسته است. ۸۰/۸/۲۰ 🌺 @dosteshahideman 🕊🌷🌷🕊🕊🌷🌷🕊🕊🌷🕊
1_50429648.mp3
6.34M
دست ماهم بگیرید آی شهدا 😭 یه بغل شهادت میخواد😭 🌷| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۸۴ شهادت رفیقام خیلی عذابم میداد😔 اون لحظه ایی که عبدالصا
۸۵ مریم.ر وقت رفتن رسید ؛ هم خیلی خوشحال بودم چون دلم برای مریم و نازنین زهرا تنگ شده بود هم ناراحت بودم چون حتما تا حالا خبرشهادت عبدالصالح به گوش خانوادش رسیده😞 ای وای حالا اگه دوباره مریم بفهمه تیرخوردم دوباره حالش بد میشه ؛ حالا چیکار کنم تا نفهمه به خونه رسیدم از بیرون خونه رو تماشا کردم آخ مریم چقدر دلم برات تنگ شده ؛ الان حتما مریم و نازنین زهرا خوابن ؛ زنگ پایینو میزنم _کیه؟ صدای مادرم بود ؛ دلم برای صداش تنگ شده _قربون صدات برم مادر منم محمد _محمد تویی مادر؟؟؟الهی دورت بگردم _بله حالا درو باز میکنید☺️ در باز شد رفتم داخل ؛ چهره مادرم رو دیدم چشماش پر از اشگ شد ؛ ساکمو انداختم و بغلش کردم _مادر گریه نکن جون من _این اشک شوقه مادر؛ الهی قربون قدوبالات برم پسرم _خدانکنه یدفه دیدم از بالا صدای مریم اومد _محمد تویی؟؟؟مادر این صدای محمد _بله خانوم قشنگم صدای محمد☺️ عه مریم پله ها را مواظب باش😳 نیا پایین من میام بالا یکم صبرکن پله ها رو سریع و تند رفتم بالا دیگه طاقت نداشتم ؛ یکم پام درد گرفت اما با دیدن مریم دردم فراموشم شد _محمدَم😍 _جون دل محمد؟عه مریم گریه نداریما ؛ گریه نکن فدای چشمات بشم _میکشمت محمد😢 _جانم؟😕اونموقع برای چی؟ _برای اینکه خیلی عاشقتم _تو منو زودتر کشتی عزیزم ؛ عشق تو منو کشته😄 _کاش میدونستی وقتی نیستی چه زجری میکشم😔 _شرمنده مریم جان بخاطر همه زجرهایی که کشیدی بخاطر من _دشمنت شرمنده . خوبی؟ _خوبم عشقم . یعنی زیاد خوب نیستم . دوتا از دوستامو از دست دادم _ای وای روحشون شاد😔 کدومشون؟ _رضا که نمیشناسیش و عبدالصالح _همون که تازه نامزد کرده بود؟😱 _آره ؛ قرار بود وقتی برگشت حرفای نهایی را باهم بزنن و قرار عقد و عروسی بزارن _خیلی ناراحت شدم بیچاره خانوادش و اون دختر که چشم به راه نامزدشه😔 _فردا مراسمشه باید برم _منم میام _نه عزیزم تو با این وضعیتت نمیتونی _نه محمد جان لطفا بزار منم بیام _عزیزم نمیشه جمعیت زیاده _خب فقط برای مراسم میام اون عقب یجا میشینم _مریم جان اذییت میشی _اگه اذییت شدم میرم تو ماشین میشینم ؛ محمد جان لطفا ؛ دلم نمیاد نیام _خب باشه ولی اول قول بده اگه اذییت شدی بهم زنگ بزنی تا بریم . باشه؟ _باشه _قول؟ _ قول😊 _نازنین زهرا خوابیده؟ _آره ؛ نمیدونی چقدر بهانتو میگرفت _برم نگاش کنم دخترم معصومانه خوابیده بود ؛ دلم میخواست ببوسمش اما نمیخواستم بیداربشه ❤️❤️ اے براےِ بمیرم کھ ٺب‌ڪردھ‌ے عشقۍ اے بلاےِ بجانم ڪھ جانۍ و جهانۍ ادامه دارد... 😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عسق_پاک_من #قسمت۸۵ #نویسنده مریم.ر وقت رفتن رسید ؛ هم خیلی خوشحال بودم چ
۸۶ مریم.ر فردا خیلی روز سختی بود😔نمیتونستم بی تابی خانواده دوست محمد رو ببینم اما از طرفی هم دلم میخواست برم مراسم ؛ زهرا هم بود من دور ایستاده بودم اما بی تابی خانوادشو میدیدم ؛ یه دخترم بود که خیلی گریه میکرد😭جیغ میزد و با گریه میگفت شهادتت مبارک ؛ چقدر ایمانش قوی که به نامزدش میگه شهادتت مبارک خوش به حالش😔 من خیلی ناراحت بودم دیگه بیشتر نمیتونستم بیستم رفتم عقب تر نشستم به زهرا هم گفتم اگه دوست داره بره نزدیک ؛ از دور جمعیتو نگاه میکردم چه جمعیت عظیمی بعد دیدم محمد از بین جمعیت اومد و دنبال من میگشت براش دست تکون دادم تا منو ببینه✋ اومد پیش من چشماش از گریه قرمز شده بود _خانومم حالت خوبه؟ _خوبم عشقم با دستم صورتشو نوازش کردم و گفتم _محمدَم گریه کردی؟😢 سرشو انداخت پایینو گفت _اگه کاری داشتی بهم زنگ بزن چند دقیقه دیگه هم مراسم تموم میشه _باشه عزیزم تو نگران من نباش محمد رفت ؛ موقع راه رفتن یکم آهسته تر از همیشه راه میرفت ؛ اما آخه چرا🤔من همیشه به قدمهاش نمیرسیدم حالا چرا یواش راه میره ؛ بلند شدم تا یکم برم جلو و مراسمو ببینم ؛ نامزد دوست محمد رو دیدم ؛ طفلک خیلی ناراحت بود داشت گریه میکرد😔 از اشک اون منم گریم گرفت یدفه دلم درد گرفت گوشیمو برداشتم تا به محمد زنگ بزنم ادامه دارد... 😍| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
#به_نام_تنها_خالق_هستی #عشق_پاک_من #قسمت۸۶ #نویسنده مریم.ر فردا خیلی روز سختی بود😔نمیتونستم بی ت
۸۷ مریم.ر اما پشیمون شدم ؛ الان محمد حتما داره با دوست شهیدش حرف میزنه نمیخوام مزاحمش بشم ؛ دوباره رفتم نشستم یکم بعد دیدم محمد داره میاد _عزیزم میخوای بریم؟ _اگه تو میخوای بریم _اذییت شدی؟ _نه فقط یکم خسته شدم ؛ چه مراسم باشکوهی احساس کردم همه شهر اومدن برای مراسم _خوش به سعادتش به بهترین درجه رسید _محمد من خیلی عذاب وجدان میکشم _چرا عزیزم؟ _چون شهدا رو بهشون اهمییت نمیدادم😢 _مهم اینکه الان شناختیشون اینم که ناراحتی خیلی خوبه _یعنی خدا و شهدا منو میبخشن؟😔 _شک نکن که میبخشند😊 ۵ماه بعد... موقع زایمان بود ؛ محمد دستشو از دستم جدا نمیکرد تا اینکه رفتم داخل اتاق عمل یه آیه الکرسی خوندم و بی هوش شدم وقتی که به هوش اومدم اولین چیزی که دیدم چهره دلنشین عشقم بود❤️ _بح بح خانومم بیدارشدی😍 _محمد بچمون؟ _پسرمونم اینجا کنارت خوابیده یه نگاه بهش کردم پسرکوچولوی من آروم خوابیده بود ؛ دست محمد گرفته بودم دستهاش بهم آرامش و امنیت میداد ؛ زندگی با پسرم و دخترم خیلی شیرین تر از قبل شده بود _محمد _جون محمد _یچیزی را میدونستی؟ _خیربانو _این دوتا عکسو نگا کن بچگیای تو مامانت میگفت اینجا۴ ماهت بوده ؛ ببین چقدر امیرعلی شکل توهست😊 _آره راست میگی _امیرعلی داره شکل تو میشه☺️مثل باباش خوش تیپ و مومن و باغیرت _راست میگی😋 نازنین زهرا هم شکل توشد دقیقا همونجوری که دلم میخواست😃 _آره... _مریم...چی شد عزیزم چرا رفتی تو فکر؟🤔 _یاد اون موقع ها افتادم ؛ دلم میخواست نگام کنی ؛ اما من نمیدونستم بخاطر شرم وحیا نگاه به نامحرم نمیکنی فکرمیکردم دوستم نداری😔 _مریم من بهت علاقه داشتم اما نمیدونستم بهت بگم یانه ؛ هنوز شک داشتم میگفتم آخه چرا من عاشق دختری شدم که اعتقاداتش با من زمین تا آسمون فرق داره ؛ هنوز نمیدونستم یه قلب پاک داری _محمد ازدواج با تو برام یه رویا شده بود😢میگفتم تو شاید منو نمیخوای😔خیلی ناراحت بودم ؛ ازدواج با تو بزرگترین و بهترین آرزوم بود محمد دستمو گرفت و گفت _مریم جان ؛ میدونی من چقدر از خدا بخاطر داشتن تو تشکر میکنم؟ تو بهترین اتفاق زندگی منی _محمد یه قول مردونه بهم میدی؟😢 _بله عزیزم ؛ حالا چی هست _قول بده حتی اون دنیا هم منو تنها نزاری و بازم منو به همسری انتخاب کنی _پس چی فکرکردی ؛ فکرکردی حوریای بهشتی را به همسری میگیرم😕 _عه محمد😡 _عشقم خب معلومه که تو بازم همسرمنی ؛ تو از هرچی حوریه برای من حوری تری😍قول میدم خوب شد؟ _آله عجقم😋 _ما آخر این زبان شما را یاد نگرفتیما😕 _یادمیگیری😊 _قربون خودت و زبانت _محمد _جان محمد _گاهی با خودم میگم من چه کارخوبی کردم که خدا تو رو سر راه من قرار داده ؛ اگه تو نبودی اگه عاشقت نمیشدم هیچوقت من حقایقو نمیدیدم ؛ این عشق پاک باعث شد من به خدا نزدیکتر بشم ؛ این عشق پاک من منو به خدا رسوند _خانومم خدا به قلبت نگاه کرد وهدایتت کرد ؛ بعضی ها اینقدر قلبشون سیاهه که نمیخواند به خدا نزدیک بشن خداهم باهاشون کاری نداره ؛ اما قلب مهربون و پاک تو رو خدا نوازش کرد و با یه نوازش تو اومدی به طرفش _ای کاش همه عشقها مثل من و تو میشدن تا از عاشق شدن کیف کنند😌نه این عشقهای بی پایه و اساس و همراه باگناه بعدشم به نابودی منجرب بشه _مریمم اینا عشق نیست هوسه ؛ عشق پاکش قشنگه بدون گناه و آدم فقط باید عاشق همسرش باشه ؛ مردی که دختری رو دوست داشته باشه حتی به خودش اجازه نمیده بهش دست بزنه _ای کاش دخترا اینو میدونستن و گول نمیخوردن😔 _بله نمیدونن ؛ متاسفانه بی غیرتی داره بی دادمیکنه _میگن آدم یبار عاشق میشه اما دروغه☹️ _بله😳منظورت چی بود😡 _خب آدم میتونه چندبارم عاشق بشه مگه چیه؟😒مثلا خودِمن هر روز دوباره عاشقت میشم😍 _خیلی بدی ترسیدم☺️ _آخ ببخشید😄 _محمد _جان محمد _خیلی دوست دارم عشق پاک من _ما بیشتر ؛ تنها عشق زندگیم کاش یادت نرود روی این نقطه پر رنگ زمین بین بی باوری "آدم ها" یک نفر می خواهد که تو "خندان "باشی نکند کنج هیاهوی زمان "غم "بخوری؟! ❤️ 😍| @dosteshahideman
هدایت شده از دوست شــ❤ـهـید من
📚 📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 در ڪـ‌انـ‌ال دوســـت شــ💔ــهـید مــن 🌹| @dosteshahideman
دوست شــ❤ـهـید من
📚 #تـ‌وشـ‌ـ‌هـ‌یـد_نـ‌مـ‌یـشـ‌وے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم
📚📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه 🌷شـ‌هـيـد مـدافـع حـرم🌷 💚 💚 🍂 و سـوم 🍁:هـمـه فـن حـریـف آن روز که با بچه های بسیج محلشان رفتیم پادگان اسلحه ام 16و کلاشینکف را کرد.بعد از کلاس از من پرسید:تدریسم چطور بود؟گفتم خیلی زدی.روان صحبت نمی کنی. باورت می شود من تا حالا نکرده بودم؟ فارسی این چیزهایی را که همیشه به عربی می گویم پیدا نمی کردم بگویم. گفتم:مگر به تدریس می کنی؟گفت گفته هرکس با خودش می برد ،اصلا کلاس نرود. با نیروهای مقاومت کار کرده بودو عربی را کمی از آنها و کمی هم از یکی از دوستان اش که عربی تدریس می کردیاد گرفته بود.عربی محاوره ای را خوب صحبت می کرد و می فهمید. در ایام ماه مبارک سال 1391قسمت هایی از یک سریال را که تلویزیون عراق پخش می کرد می دیدم.چون در سریال به عربی محلی تکلم می کردند ،خیلی چیزها را نمی فهمیدم.چند قسمت از این سریال را ضبط کرده بودم .یک بار که در همان ایام آمده بود سریال را گذاشتم و از او خواستم برایم کند.چند دقیقه از سریال را ترجمه کرد و آن روزچندتا اصطلاح محلی هم از یاد گرفتم آن روزها آموزش محاوره عربی را تازه شروع کرده بودم و های شامی،عراقی ،خلیجی و مصری را باهم مقایسه می کردم.یک بار به او گفتم لهجه ی عراقی را خیلی دوست دارم و کم و بیش می فهمم ولی عربی لبنانی ها را اصلا نمی فهمم و علاقه ای هم به یادگیری اش ندارم .گفت اتفاقا ها و سوری ها خیلی شیرین است.و بعد تعریف کرد که یکبار با تقلید لهجه آنها از ایست بازرسی شان در یکی از مناطق سوریه به راحتی گذشته است.کتابی بود به نام قصه الانشا الاطفال،مخصوص آموزش عربی در مدارس .من کپی این کتاب را از کلاس یکی از اساتید زبان عربی در تهران که درآن شرکت می کردم و به دست آوردا بودم. نسخه ی اصلی اش را از آورد و داد به من. من هم در قبالش یکی از های خودم را به او دادم. شـادے روح شـ‌هـیـد 🌷🍃 @dosteshahideman 🍃🌷 🍂 وچـهـارم 🍁:پـلـه پـلـه تا مـیـدان تـکلـیف غیر از من،هیچ کدام از را از برای به نکرده بود و تا آخر نکرد.حضور مستشاری بچه های سپاه اوایل جنگ در سوریه بسیار مکتوم بود.برای همین به هیچ وجه درباره حضورش در سوریه چیزی نمی گفت. آن اوایل برای می آمد و به من می گفت که مثلا فردا یا روز دیگر هستم. حضورش در سوریه حساب شده بود.از این لحاظ من جدا به او می کردم،کسی نباید فکر کند پشت سر این ها نبوده،من قدم به قدم رشد فکری مخصوصا و رسیدنش به را از سال های نوجوانی دیده بودم. همیشه می خوردم به موقعیتی که او برای داشت و من نداشتم. من هیچ گاه بابت رفتارهایش ممانعتی نکردم،حتی به ذهنم هم خطور نکرد.اعتقاد داشتم اهدافی که برای آن می رود،بزرگتر از ما و همه چیز و حتی خود . هر بار که برای خداحافظی می آمد تبریز،به او می گفتم:برو کار را انجام بده و جای مرا هم خالی کن و خدا انشالله حافظ است.این اواخر به او میگفتم: . شـادے روح شـ‌هیـد 🌷| @dosteshahideman 🍃🌷 🌷🍃🌷 🍃 🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷 🍃🌷🍃🌷🍃🌷
به چشم خسته‌ی من نیز خواب می‌رسد اما شب فراق، دل بی‌شکیب اگر بگذارد .. #شب_بخیر_علمدار 🕊| @dosteshahideman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📆 امروز ‌یکشنبه ☀️ ۲۸ بهمن ۱۳۹۷ هجرے شمسے 🌙 ۱۱ جمادی‌الثانی ۱۴۴۰ هجرے قمرے 🎄 ۱۷ فوریه ۲۰۱۹ میلادے ذکر امروز ۱۰۰ مرتبه: 🎗«یا ذَالْجَلالِ وَالْاِکْرام»🎗 🎗«ای صاحب جلال و بزرگواری»🎗 ☀️ روزتون منور به 🌤| @dosteshahideman