⚘﷽⚘
#ادمین_نوشت
#سلام_علیکم
اگر از خادمین شهدا کسی آشنا به ساخت استیکر هست لطفا به آیدی زیر پیام بده برای همکاری با کانال
@gharibjamandeh
#التماس_دعا
⚘﷽⚘
حاج حسین یکتا:
بچهها! دعا کنید نَمیرید؛ حیف نیست بچه هیئتی به اربابش اقتدا نکنه؟ مگه ما از شهدا چی میخواییم!؟ میخواییم به ما یاد بدن میشه معصوم نبود اما تو بغل معصوم جون داد!
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
یاد شهید #سعید_قهاری_سعید بخیر ؛
بهش میگفتند مسیح دوم کردستان، دلیلش این بود که ایشان بعد از شهید بروجردی از کسانی بود که عملیاتهای پارتیزانی با احزاب کُرد در کردستان داشت و دائم با آنها درگیر بود. در این عملیاتها ایشان خبره بود. یک نظامی به تمام معنا بود.
در #اوج_درگیری، #نمازش را میخواند. حتی همین عملیاتی که در جهنم دره خوی منجر به شهادتش شد، آن برادرانی که در کنارش بودند، میگویند، در آن برفها با #آب_یخ وضو گرفت و نماز خواند...
شادی روحش #صلوات
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📖🕋📖🕋📖
🕋📖🕋📖
📖🕋📖
🕋📖
📖
💠همراهان گرامی کانال ، ختم دسته جمعی سوره قدر ( سفارش شده به تلاوت آن درماه رمضان )در کانال بر گزار میشود
✅تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️فرصت از زمان اعلام متن در کانال( اکنون ) تا پایان ماه مبارک رمضان
❇️به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه
و برآورده شدن حاجات افراد شرکت کننده
📣لطفا تعداد سوره درخواستی خود را که می خوانید ،به آیدی زیر بفرمایید تا جمع سوره ها در حرم امام رضا علیه السلام ثبت گردد
🌹متن سوره قدر 🌹👇👇👇
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿١﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾ سَلَامٌ هِىَ حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿٥﴾
ترجمه
به نام خداوند رحمتگر مهربان
ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم. (۱) و از شب قدر، چه آگاهت كرد. (۲) شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است. (۳) در آن [شب] فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، براى هر كارى [كه مقرّر شده است] فرود آيند؛ (۴) [آن شب] تا دمِ صبح، صلح و سلام است. (۵)
تشکر از حضور پر رنگتون 🌹
عاقبت بخیر باشید ان شاء الله 🌺
به ایدی زیر پیام بدهید جهت شرکت در ختم سوره قدر
🔽🔽🔽
ایدی🌺
🆔 @ZZ3362
#مهدویت
✅انتظار فرج به معنی چشمداشت گشایش کارها از جانب خداوند است . در اصطلاح به معنای چشم به راه بودن ظهور حضرت مهدی ست ..
🔻اما این انتظار به معنی دست روی دست گذاشتن نیست.
💠انتظار درست ان است که هر فرد نسبت به خود و جامعه مسئول است .این انتظار تعهد افرین و تحرک بخش و نوعی عبادت به حساب میآید ..
📚الفبای مهدویت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مهدویت
🍃🌸 @dosteshahideman 🌸🍃
لَب تشنه ظُهرهَشتم این ماه با شَبیب
إن کُنتَ باکیا ،فَابک علی الغَریب..
#السلام_علیک_یا_مجروح💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
آخرش که چی؟!
🚨عقب وایستیم، ترسو بار میاییم!
🌷سخنانی بسیار شنیدنی از #شهید_حسن_باقری
نثار روح شهدا #صلوات
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#خاطرات_جبهه
در سن ۱۸ سالگی بعد از چند سال شاگرد بنایی، بنا شده بود
روزها کار و شب ها درس می خواند
بالاخره بعد از انقلاب دیپلمه شد
بعد از مدتی همکاری داوطلبانه با نهضت سواد آموزی به عنوان معلم از دزفول به یکی از روستاهای محروم دهلران رفت
در کنار معلمی برای اهل روستا حمام و مسجد ساخت و مدرسه را تعمییر کرد
با شروع جنگ به دزفول برگشت و برای دفاع به جبهه ها اعزام شد
در عملیات رمضان اسیر دشمن شد
در اردوگاه اسیران هم دست از آموزش برنداشت
یکبار او را به مقر فرماندهی بردند و تا سرحد مرگ او را زدند.
در یکی از مراحل شکنجه توانست به یک نصف مداد دست پیدا کند
خیلی خوشحال شد حالا دیگر می توانست با این مداد روی کاغذهای پاکت سیگار بنویسد و به بچه ها راحت تر آموزش دهد.
او را به هر اردوگاهی منتقل می کردند دست از آموزش هم بندان خود برنمی داشت
با تمام رعایت جهات امنیتی در نهایت، یک خبر چین نفوذی از داشتن مداد مطلع شد و به بعثی ها خبر داد.
او را به مقرفرماندهی بردند دو ساعت بعد او را نیمه جان داخل اتاق پرت کردند. لباس هایش پاره، بدنش سیاه و صورتش کبود بود.
از درد به خود می پیچید درد سرش از همه بدتر بود در حین کتک زدن با دسته کلنگ محکم به سرش ضربه زده بودند حالت تهوع امانش نمی داد
آن روز محمد روزه مستحبی گرفته بود هفدهم مرداد ماه و گرمای عراق .
هنگام اذان مغرب فقط با کمی آب افطار کرد.
چند لحظه ای آرام گرفت و گویا درد مهلتی به او داده است از کیسۀ انفرادی خود عکس فرزندانش را که از طریق صلیب سرخ بدستش رسیده بود در آورد و مرتب نگاه می کرد و زیر لب می گفت دیدار به قیامت.
نیمه های شب حال محمد خیلی بد شد.
بچه ها رفتند پشت پنجره و داد زدند(( حرس حرس )) یعنی نگهبان نگهبان
بعد از ده بیست دقیقه یک بعثی از طریق پنجره در حالی که بد و بیراه می گفت داد زد چه خبرتونه؟
بچه ها گفتند: محمد داره می میره حالش خیلی بده
خیلی راحت گفت: خوب بمیره و رفت
بدن محمد سرد شده بود بچه ها گریه می کردند.
با صدای گریۀ بلند بچه ها، چندتا بعثی سررسیدند و در را باز کردند . محمد پر کشیده بود. پیکر پاکش را به بیرون از اردوگاه بردند.
بیاد معلم شهید و اسیر و غریب محمد فرخی⚘
#معلم_اسیر_شهید
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
درخواست حاج اسماعیل از #شهید_ابراهیم_هادی
🍃خانه ساده حاج اسماعیل دولابی در حوالی میدان خراسان سالها محل آمد و رفت اهالی محل و طلبهها بود، میآمدند و از کلام ساده اما پر مغز او درس اخلاق و عرفان میگرفتند. یکی از این افراد، شهید جاویدالاثر «ابراهیم هادی» بود. وی پهلوان کشتی ایران و از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. امیر منجر همرزم شهید هادی در کتاب «سلام بر ابراهیم» خاطره دیدار وی با مرحوم حاج اسماعیل دولابی را چنین نقل کرده است:
📍سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم.
ابراهیم ناگهان زد به پشتم و گفت: امیر نگهدار. من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده؟!
گفت:اگر وقت داری برویم دیدن یک بنده خدا!
من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم وارد یک خانه شدیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوانها تمام شد.
ایشان رو کرد به ما و با چهرهای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی؟ چه عجب از این طرفها!
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمیکنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت میکردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب میشناسد. حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما را یک کم نصیحت کن!
ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید، خواهش میکنم اینطوری حرف نزنید! بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاءالله در جلسه هفتگی خدمت میرسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم! این بنده خدا را کمی نصیحت میکردی. سرخ و زرد شدن نداشت! با عصبانیت پرید تو حرفم و گفت: چه میگویی، تو اصلا این آقا رو شناختی!؟
گفتم: نه، راستی کی بود!؟ جواب داد: این آقا یکی از اولیاء خداست. اما خیلیها نمیدانند. ایشان حاج میرزا اسماعیل دولابی بود.
سال ها گذشت تا مردم حاج آقای #دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب «طوبی محبت» فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده است.
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘
🎥 داماد کنار عروس با اسلحه
و بی سیم
🔹 روایت دامادی شهید مدافع وطن #علی_اکبر_معصومی_نژاد
🔹شهید معصومی نژاد از مرزبانان ناجا بیستم خرداد 97 مصادف با بیست و پنجم ماه مبارک رمضان در درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر در مرز میرجاوه به شهادت رسید.
پیشنهاد دانلود ❤️
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت هشتاد و چهار ساندرز آشفته بود و اصلا توی حال خودش نبود ... توی همون حال و هوا رهاش کر
⚘﷽⚘
قسمت هشتاد و پنج
کمی توی در جا به جا شد ... انتظار داشتم از فکر اینکه مجبور به تحمل من توی این سفر بشه ... بهم بریزه و باهام برخورد کنه ... اما هنوز آرام بود ... آرام و مبهوت ...
- ما با گروه های توریستی نمیریم ...
- منم نمی خوام با گروه های توریستی برم ... اونها حتی اگه واسه اون زمان، تور داشته باشن ... واسه شرکت توی جشن نمیرن ...
چند لحظه سکوت کردم ...
- می تونم باهاتون بیام؟ ...
هیچ کس حاضر نمیشه یه غریبه رو با خودش همراه کنه ... اون هم توی یک سفر خانوادگی ... اون هم آدمی مثل من رو ... که جز دردسر و مزاحمت برای ساندرز، چیز دیگه ای نداشتم ...
همین که به جرم ایجاد مزاحمت ازم شکایت نمی کرد خیلی بود ... چه برسه به اینکه بخواد حتی یه لحظه روی درخواستم فکر کنه ...
انتظار شنیدن هر چیزی رو داشتم ... جز اینکه ...
- ما مهمان دوست ایرانی من هستیم ... البته برای چند تا از شهرها هتل رزرو کردیم ... اما قم و مشهد رو نه ...
باید با دوستم تماس بگیرم ... و مجدد برنامه ها رو بررسی کنیم ... اگه مقدور بود حتما ...
چهره اش خیلی مصمم بود ... و باورم نمی شد که چی می شنیدم ... اگه من جای اون بودم، حتما تا الان خودم رو له کرده بودم ... سری تکان دادم و ...
- متشکرم ...
اومدم ازش جدا بشم که یهو حواسم جمع شد ... به حدی از برخوردش متحیر شده بودم که فراموش کردم از هزینه های سفر سوال کنم ... سریع برگشتم ... تا هنوز در رو نبسته ...
- دنیل ...
در نیمه باز در حال بسته شدن بود ... از حرکت ایستاد و دوباره باز شد ...
تا اون موقع، هیچ وقت با اسم کوچیک صداش نکرده بودم ... صدا کردنم بیشتر شبیه دو تا دوست شده بود ...
- مخارج سفر حدودا چقدر میشه؟ ...
شما قطعا هتل های چند ستاره میرید ... اگه دوستت قبول کرد، اون شهرهایی رو هم که مهمان اون هستید ... من جای دیگه ای می مونم ... فقط اگه رزور هتل رو اون انجام میده ... من جایی مثل متل یا مسافرخونه رو ترجیح میدم ...
از شنیدن این جملات من خنده اش گرفت ...
- باشه ... حتما بهش میگم ... هر چند فکر نمی کنم نیازی به نگرانی باشه ...
با خوشحالی و انرژی تمام از اونجا خارج شدم ...
نمی دونستم سرنوشت رفتنم چی می شد اما حداقل مطمئن شده بودم ساندرز با اومدن من مشکلی نداره ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ قسمت هشتاد و پنج کمی توی در جا به جا شد ... انتظار داشتم از فکر اینکه مجبور به تحمل من توی ا
⚘﷽⚘
قسمت هشتاد و شش
همه چیز به طرز عجیبی مهیا شد ... تمام موانعی که توی سرم چیده بودم یکی پس از دیگری بدون هیچ مشکلی رفع شد ... به حدی کارها بدون مشکل پیش رفت که گاهی ترس وجودم رو پر می کرد ...
انگار از قبل، یک نفر ترتیب همه چیز رو داده بود ... مثل یه سناریوی نوشته شده ... و کارگردانی که همه چیز رو برای نقش های اول مهیا کرده ...
چند بار حس کردم دارم وسط سراب قدم برمی دارم ... هیچ چیز حقیقی نیست ... چطور می تونست حقیقی باشه؟ ...
از مقدمات سفر ... تا تمدید مرخصی ... و احدی از من نپرسید کجا میری ... و چرا می خوای مرخصیت رو تمدید کنی؟ ...
گاهی شک و ترس عمیقی درونم شکل می گرفت و موج می زد ... و چیزی توی مغزم می گفت ...
- برگرد توماس ... پیدا کردن اون مرد ارزش این ریسک بزرگ رو نداره ... اونها مسلمانن و ممکنه توی ایران واسشون اتفاقی نیوفته ... اما تو چی؟ ... اگه از این سفر زنده برنگردی چی؟ ... اگه ... اگه ... اگه ...
هنوز دیر نشده ... بری توی هواپیما دیگه برگشتی نیست ... همین الان تا فرصت هست برگرد ...
روی صندلی ... توی سالن انتظار فرودگاه تورنتو ... دوباره این افکار با تمام این اگرها ... به قوی ترین شکل ممکن به سمتم حمله کرد ...
نفس عمیقی کشیدم و برای لحظاتی چشم هام رو بستم ... اراده من برای رفتن قوی تر از این بود که اجازه بدم این ترس و وحشت بهم غلبه کنه ...
دست کوچیکش رو گذاشت روی دستم ...
- خوابی؟ ...
چشم هام رو باز کردم و برای چند لحظه بهش نگاه کردم ...
- پدر و مادرت کجان؟ ...
خودش رو کشید بالای صندلی و نشست کنارم ...
- مامان رو نمی دونم ... ولی بابا داره اونجا با تلفن حرف میزنه ...
روی صندلی ایستاد و با انگشت سمت پدرش اشاره کرد ...
نه می تونستم بهش نگاه کنم ... نه می تونستم ازش چشم بردارم ... ولی نمی فهمیدم دنیل چطور بهم اعتماد کرده بود و به هوای حضور من از بچه اش فاصله گرفته بود؟ ...
دوباره نشست کنارم ...
- اسم عروسکم ساراست ... براش چند تا لباس آوردم که اگه کثیف کرد عوض شون کنم ...
نفس عمیقی کشیدم و نگاهم برگشت سمت ساندرز ... هنوز داشت پای تلفن حرف می زد ...
باید عادت می کردم ... به تحمل کردن نورا ...
به نظرم بچه ها فقط از دور دوست داشتی بودن و مراقبت ازشون چیزی بود که حتی فکرش، من رو به وحشت می انداخت ... اما نه اینقدر ...
ولی ماجرای نورا فرق داشت ... هر بار که سمتم می اومد ... هر بار که چشمم بهش می افتاد ... و هر بار که حرف می زد ... تمام لحظات اون شب زنده می شد ... دوباره حس سرمای اسلحه بین انگشت هام زنده می شد ... و وحشتی که تا پایان عمر در کنار من باقی خواهد موند ...
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
دوست شــ❤ـهـید من
⚘﷽⚘ 💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش: 🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه 🌷هر شب به
⚘﷽⚘
💌 هر جای این کره خاکی که هستید دعوتید به پویش:
🔸 #استغاثه_به_امام_زمان_ارواحنا_فداه
🌷هر شب به نیابت از یک شهید.
🔸شب بیستم و پنجم
🌹#شهید_والامقام
🌹#مصطفی_احمدی_روشن
📖 قرائت دعای الهی عظم البلاء
#استغاثه_جهانی_طلب_منجی
#طلب_منجی_موعود
#به_تو_محتاجیم
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
بیـا قرار بگذاریم
هرچنـد شبــ
یڪبار
در
خوابے
خیالے
جایے ...
یکـ دل سیر هم را ببینیمـ ...
.
.
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#شب_بخیر_علمدار 🌙
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
میلادی: Sunday - 03 May 2020
قمری: الأحد، 9 رمضان 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️1 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️6 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️9 روز تا اولین شب قدر
▪️10 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
▪️11 روز تا دومین شب قدر
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌼عاقبت او #ظهور خواهــــــد کرد
🌿خاک را غرق نور💫 خواهد کرد
🌼روزے از این کویر این برهــوت
🌿ابر #رحمت عبور خواهــد کرد
🌼دل ما♥️را که خشک و پژمرده است
🌿همــچو باغ #بلور خواهد کرد
🌼آه سوگند میـــــخورم✋ اے دل
🌿عاقبت او #ظهور خواهــــــد کرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
خنده هـايت
آنچنان جادو كند #جانِ_مرا
هر چه غـم💔 آيد سرم
#هرگــــز نبينم آفتى
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#سلام_صبحت_بخیر_علمدار ❤️
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
#حدیث_روز
#پیامبر_اکرم_صلی_الله_علیه_و_آله
إنّما سمّي رمضان لأنّ رمضان يرمض الذنوب
رمضان بدین سبب رمضان نامیده شده است که گناهان را می سوزاند .
منتخب میزان الحکمه : صفحه ۲۴۲
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
1_9721978.mp3
4.17M
💿 #تندخوانی⇧⇧
◀️ جزء نهم قرآن کریم
#به_نیابت_ازشهید_محمود_رضا_بیضائی
✨التماس دعا✨
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
⚘﷽⚘
دعای روز نهم ماه رمضان
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
@dosteshahideman
•┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈•
#ادمین_نوشت
سلام علیکم
اگر کسی تمایل به #ادمینی در کانال دوست شهید من داره به آیدی زیر پیام بده
@gharibjamandeh
التماس دعای شهادت
👤| #شهید_حسین_همدانی:
وقتی گرههای بزرگ به کارتان افتاد، از خانم فاطمه زهرا(س) کمک بخواهید...
گرههای کوچک را هم از #شهدا
بخواهیـد برایتان بـاز کنند...♥️
@dosteshahideman