eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
مغناطیس... ... قنداقۀ نوزادان‌ را تا چند ماهگی‌ در مجالس‌ و محافل‌ ذكر و حسينيّه‌ و محالّ عزاداری كه‌ نام‌ حضرت‌ سيّد الشّهداء برده‌ می‌شود ببرند؛ چرا كه‌ نفس‌ طفل‌ همچون‌ مغناطيس‌ است‌ و علوم‌ و اوراد و اذكار و قُدّوسيّت‌ روح‌ امام‌ حسين‌ را جذب‌ می‌کند. طفل‌ گرچه‌ زبان‌ ندارد ولی‌ ادراك‌ ميكند، و روحش‌ در دوران‌ كودكی اگر در محلّ يا در محالّ معصيت‌ برده‌ شود، آن‌ جرم‌ و گناه‌ او را آلوده‌ ميكند؛ و اگر در محلّ و يا محالّ ذكر و عبادت‌ و علم‌ برده‌ شود، آن‌ پاكی‌ و صفا را به‌ خود می‌گیرد. 📚 روح مجرد «دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارث فرزندان‌من، عشق حسین‌بن‌علی است از خدا در روضه ها، نسل حسینی خواستم 👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» «دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
همیشه برای خودتون پس انداز داشته باشید تا وقتی چیزی که لازم تون هست تو تخفیف و با قیمت مناسب دیدید، بتونید بخرید و نگید ای کاش پول داشتم میخریدم. من همیشه لباس های خودم و بچه ها رو در تخفیف پایان فصل میخرم بهترین کیفیت و تولیدی... یعنی پایان زمستان یا تابستان که تخفیف میزنن برای سال بعد بچه ها خرید میکنم. اندازه لباس رو همیشه کمی بزرگ میخرم با ترفندهای مختلف که تو کانالها هست درز میگیرم یا لبش رو تو میزنم خیلی مرتب و تمیز، این جوری یه لباس رو چند سال میپوشن. گاهی دیدم بعضی ها لباس گرون رو چنان چفت و اندازه برا بچه می‌خرند که همون موقع اگر یه زیرپوش زیرش بپوشه براش تنگه و نهایت ۶ ماه میتونه استفاده کنه. برای عمر بیشتر لباسها، اونا رو پشت و رو میکنم موقع شستشو و لباسهایی که حساس هستند هیچ وقت با پودر آنزیم دار قوی نمیشورم که از بین نرند. «دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
از همین امروز تا آخر ماه صفر، اموات خودتان را در ثواب عزاداری‌ها شریک کنید. این دو ماه را برای همه‌ی اموات خودتان نیت کنید. مرحوم علامه‌ی طباطبایی می‌فرمایند که این کار سبب می‌شود که اموات در عالم برزخ خوش‌حال بشوند و خوش‌حالی آن‌ها سبب خوش‌حالی‌های معنوی در عالم دنیا برای شما بشود. یعنی آن‌ها دست به دعا برمی‌دارند و برای شما دعا می‌کنند. اساتید، معلمین، همسایه‌ها، پدر، مادر، اجدادتان، امام راحل، شهدا، همه را در ثواب دو ماه عزاداری برای اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم شریک کنید. «دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبلغین روی افرایش جمعیت کار کنند. استاد مرتضی آقا تهراني در جلسه مبلغين گفتند: با حضرت آقا ديدار داشتم از حضرت آقا پرسيدم، من در جلسات روي چه موضوعی تأكيد كنم؟ سياست؟ اقتصاد؟ سبك زندگي؟ ایشان عرض کردند: "بگویید مبلغين روي افزايش جمعيت كار كنند، بگویید اگر من را هم قبول ندارند، به خاطر كشورشون اين كار رو بكنند، به خاطر اسلام!" رهبر معظم انقلاب: "پیر شدن کشور، کم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهائی است که اثرش بعداً ظاهر خواهد شد؛ وقتی هم اثرش ظاهر شد، آن روز دیگر قابل علاج نیست؛ اما امروز چرا، امروز قابل علاج است." ۱۳۹۲/۰۲/۱۱ 👈 ماه محرم زمان بسیار مناسبی است تا مبلغین محترم از این فرصت برای تبیین موضوع بحران جمعیت و فرزندآوری استفاده کنند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خواهر من دوازده سال از من بزرگتر هست و بسیار با هم صمیمی هستیم.❤ خواهرم دوتا پسر داشت که به شدت شر بودن و اذیت میکردن و بیشتر ایام هم خونه ما بودن، و خیلی دوستشون داشتیم، چون ما نوه ی دیگه نداشتیم. (اون موقع من مجرد بودم.) خواهرم از اون دوران که میگه، میگه یکی شر بودن پسرام و یکی هم شعارهای اون موقع که "فرزند کمتر زندگی بهتر" بود، مانع آوردن بچه ی دیگه ای برای من شد. گذشت، ما خواهرها همگی ازدواج کردیم و هرکدوم به شهری برای زندگی رفتیم و خواهرم تنها تو روستامون پیش پدرو مادر مهربونم بود. من که تو شهری دیگه بودم و فرزند سومم به دنیا اومده بودو، دوتا پسر خواهرم دیگه مردی شده بودن برای خودشون، این خواهر من خیلی عاشق بچه های من بود، طوری بود که هر روز زنگ میزد و همیشه و مدام میگف کی شما میاید روستا، من دلم تنگه و دارم میپوسم و.... منم که نمیتونستم هر وقت اون میگه برم پیشش، هشت ساعتی راه داشتیم باهم، وقتی هم میرفتیم روستامون، اینقد وابسته دختر کوچیکه من بود که نمیذاشت من اون رو جایی ببرم، همش دلش می‌خواست پیش خودش باشه، پسردومش هم خیلی وابسته دختر من بود، همش میگف کاش ماهم بچه کوچیک داشتیم. خواهرم کم کم مثل اینکه افسردگی بگیره اینجوری شده بود، میگف زندگی برام معنایی نداره، احساس پوچی میکنم، تو اوج جوونی انگار باشوهرم پیرمرد پیر زنیم، تو خونه تنها، یه پسرش شغل آزاد داشت، یکی درس میخوند، همش میگف چه اشتباهی کردم بچه کم اوردم، کاش به عقل الان بودم و همیشه به من میگف تو بچه زیاد بیار، هر کی حرفی زد بگو نمی‌خوام اشتباه خواهرمو، من بکنم. همیشه هم میگف آرزوی یه دختر به دلم موند، شما خواهرا همتون دختر دارید من ندارم، من گریه کن ندارم و برای خودش روضه میخوند. تو دهه اول محرم تو روضه های ما چای ریز بود، با زیارت عاشورا خوندن اشک می ریخت، همیشه هم میگف زندگیم اصلا معنی نداره، بچه هام بزرگ شدن دنبال کار خودشون، نمیدونم با این روزهای تکراری چیکار کنم؟. ناگفته نماند که شوهرش هم هپاتیت سی داشت دکترا منعش کرده بودن، گفته بودن برای خودت و بچت خیلی خطرناکه، اصلا نمیشه باردار بشی، خواهرم حسابی ناامید، خیلی اذیت میشد. یه ماه به محرم سال بعد، همونجور که ما همیشه در ارتباط بودیم، زنگ زد گف حالم خیلی بده، میگف شب با حالت تهوع از خواب بیدار میشم. من گفتم برو آزمایش بده شاید بارداری، بهم خندید گف جوک میگی، نه اصلا امکان نداره، از اون خاطر جمعم، می‌گفت دارم یائسه میشم علایم یائسگیه دیگه حالش خیلی بد شده بود، رفته بود دکتر، دکتر گفته بود تا آزمایش ندی دارو هیچی بهت نمیدم. من رفته بودم روستا و داشتم خونه هامون برای محرم و روضه های دهه اول محرم آماده میکردم، اومد با خوشحالی ای که پنهانش کرده بود گفت خواهر جواب آزمایشمو گرفتم، مثبته من باردارم😳😂 فقط پسر کوچیکم تو پوست خودش نمیگنجه، نمیدونم با بزرگه و حرف مردم چیکار کنم، بزرگه ۲۴ سالش بود، کوچیکه ۱۸ سال... گفتم فدای سرت، خداروشکر بهترین خبریه که شنیدم، اندازه حاملگیای خودم خوشحال بودم. خواهرم بخاطر سنش که ۴۳ ساله بود، همه ی سونوها رو داد ولی گفته بودن چون سنت زیاده امنینوسنتزم بده که من گفتم نه نده که احتمال سقطش هست دیگه به حرفم گوش داد و اون انجام نداد. این خبر مثل بمب تو روستا پیچید😂، انگار چه حادثه ای رخ داده ولی واقعا هم معجزه بود😍 میگف اکثرا پولدارا وقتی میشنیدن میگفتن با این شرایط اقتصادی میخواستی چیکار😡😤 خلاصه گذشت و نجمه خانم قصه ما که به عشق مادرامام رضا(ع) این اسم براش انتخاب شده، بعد از هجده سال از زایمان دوم خواهرم بدنیا اومد و چه رنگ و رویی به خونه خواهرم داد، چه دل پر غصه خواهرمو بی غصه کرد، و شد سوگلی خونه، چقد داداشاش دوستش دارن. و الان نزدیک دوسالشه چقد با اون دل کوچیکش کار منو راحت کرد، همیشه خواهرم دنبال من بود که کی میایی کی میری و... الان دیگه از من و بچه های من یادش نمیاد 😂 چقدر مادروپدرم زنگ میزدن دق کردیم بچه هارو بیارید ببینیم، حالا دیگه نجمه پیششون هست و با نجمه سر میکنن خداروشکر خانواده های زیادی رو دیدم که در اول دوتا بچه آوردن و گفتن بسه و بعد به شدت پشیمون شدن و راهی نبود، تا دیر نشده دوتا اصلا کافی نیست، سه تا هم اصلا کافی نیست، شش هفت تا کافیست😂😂 خودمم چهار تا دارم، منتظر معجزه ی دوقلو داشتن هستم. ان شاءالله دعا کنید خدا بهم بده، منم تجربه ی خودمو بنویسم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما ✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد 👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» «دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🏴 لا یوم کیومک یا اباعبدالله ‍ کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟» انگار اضطراب گرفته باشد، لبهایش کبود شده بود و چانه‌اش می‌لرزید. بغلش کردم و چسباندمش به سینه‌ام. آرام در گوشش گفتم «ریحانه جان اگر راستش را بگویم من را می‌بخشی؟ این پیکر بابامهدی است.» یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «نه، این بابای منه؟ این بابا مهدی منه؟ این بابا مهدی خوب منه؟» برادرم خواست بغلش کند و ببرد. سفت تابوت را چسبیده بود و جدا نمی‌شد. از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند. دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.» گفتم «باشه. اگر دوست نداری نکن ولی اگر خواستی یکی هم از طرف من ببوس.» یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت «مامان از طرف تو هم بوسیدم. حالا چرا پاهایش؟» گفتم «چون آن پاها همیشه خسته بود. همیشه درد می‌کرد. چون برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) قدم برمی‌داشت.» یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟ اگر بخواهد صورت بابا مهدی را ببیند چه طور نشانش بدهیم؟ اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مرخصی در بحبوحه ی جنگ.... شهید بابایی در زمان دفاع مقدس خدمت امام خمینی (ره) رسیدند و از ایشان برای انجام کاری در اوقاتی که آسیبی به کار جنگ نمی خورد، مرخصی خواستند. وقتی امام راجع به دلیل مرخصی گرفتن در آن بحبوحه ی جنگ پرسیدند. شهید بابایی گفت: "من در دهه اول محرم برای شستن استکان های چای عزاداران به هیات های جنوب شهر که من را نمی شناسند می روم. مرخصی را برای آن می خواهم." امام خمینی (ره) به ایشان فرمودند: "به یک شرط اجازه مرخصی میدهم که هر موقع رفتی به نیت من هم چند استکان بشویی..." 📚نشریه شاهد کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما ✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد 👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» «دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کشتی نجات... ۞ ماه محرّم یکی از ماه‎های تکامل است و محبّت و عزاداری برای امام حسین علیه السّلام انسان را زود به مقصد می‎رساند. کُلُّنا سُفُنُ النَّجَاةِ وَ سَفینَةُ الحُسَینِ اَسرَعُ: همه‎ی ما اهل بیت کشتی‎های نجاتیم، ولی کشتی امام حسین سریع‌تر است. ۞ همه‎ی اهل بیت علیهم السّلام کشتی نجاتند؛ امّا کشتی امام حسین علیه السّلام سریع‌تر است و وقتی حرکت می‎کند، سایر کشتی‎ها کنار می‎کشند و راه را برای آن باز می‎کنند. امام حسین علیه السّلام رو به خدا سریع است، تجلّی خدا هم به سوی او سریع است. راه خدا سخت است؛ امّا با امام حسین علیه السّلام خیلی آسان و کم‌‌کار است. 📚 مصباح الهدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من فقط یه برادر دارم با فاصله ی ۸ سال کوچیکتر از خودم، مادرم از همون ابتدای زندگی شاغل بودن، اول مربی مهد بودن و بعد کارمند شدن، من از دوران راهنمایی تا دانشگاهی تماما خوابگاهی بودم، و مادرم چون سرگرم کار و همکار بودن نه احساس نیاز به فرزند بیشتر داشتن، نه از دوری من چندان اذیت میشدن، اما وقتی که سال دوم دانشگاه ازدواج کردم، و مادرم کم کم تو پروسه ی بازنشستگی افتادن، کم کم احساس خلأ میکردن، تا جاییکه بنده فرزند اولم بدنیا اومد و مادرم بازنشسته شد و شدیدا بی قرار و بی تاب ما، تو پرانتز بگم البته بنده خیلی زودتر ازینها نیاز به ازدواج داشتم چون پختگی روحی و جسمی رو داشتم، ولی متأسفانه پدر و مادرم هر خواستگاری رو که از ۱۶ سالگی میومد از فامیل و همشهری گرفته تا دوست و آشنا، رو به دلایل واهی و بی اساس رد میکردن، ولی خب خداروشکر توسل های من نتیجه داد و سال دوم دانشگاه به لطف خدا ازدواج کردم. خانواده شوهرم پر جمعیت بودن و من خوشحال اینکه وارد جمع زیاد میشدم، اصلا هروقت تو دوران عقد می‌رفتیم خونه مادر شوهرم من کیف میکردم، رفت و آمد و برو بیا بود، خلاصه برا منی که همیشه خونه مون سوت و کور بود بسیار جذاب و دلنشین بود. خلاصه اینکه فرزند اولم بدنیا اومد، و ما به خاطر شغل همسرم در پایتخت و دور از خانواده ها زندگی میکردیم که همزمان مادرم بازنشسته شد و بی قراریهاش شروع شد، هر روز تلفن میزد و گریه و بی تابی که دخترهای مردم هر روز میرن خونه شون و شما نیستید، خونه ما سوت و کوره، خلاصه روزهای بسیاااااااار بدی رو سپری کردیم بسیاااار پر تنش با ناراحتی و گریه و افسردگی های پی در پی مادرم سپری شد، البته هم چنان هم ادامه داره. الان دو فرزند دارم با فاصله ی ۲ سال و نیم، و بی صبرانه منتظر هستم خداوند درهای رحمتشو باز کنه و باز هم فرزندان سالم و صالح و خوش قدم و پر روزی بهم بده. از خداوند خواستم منو لایق بدونه و فرزندان زیادی رو با فاصله ی کم بهم عنایت کنه، بلکه تونسته باشم قدمی خیر برای کشورم، رهبرم، خودم، خانواده ام و بچه هام برداشته باشم. همچنین دعا میکنم تو این ماه رجب دامن همه ی چشم انتظارها سبز بشه، الهی آمین. امااا دوستان، اینو به جد بهتون میگم، مادر من الان واقعا احساس تنهایی شدیدی می‌کنه و همش میگه ای کاش به جای اینکه مربی مهد میبودم، نشسته بودم تو خونه و پنج شش تا فرزند میآوردم و از بچه های خودم نگه داری میکردم، برا بچه های خودم کاردستی درست میکردم و شعر و قصه میخوندم😢 مادرم به شدت پشیمان، ناراحت و افسرده است، بماند که خود بنده که نه هم‌صحبتی دارم نه خواهری، دارم تو شهر غریب چقققققدر سختی میکشم، از طرفی تمام بار و فشار روانی تنهایی پدر مادرم رو دوش منه، اگر چند تا خواهر برادر دیگه داشتم اونها جای خالی ما رو پر میکردن. اصلا ایقققدر مشکلات داره تعداد کم فرزندان که نمی‌دونم کدومشون رو بگم براتون، خودم که تنهام و خواهر و هم‌صحبتی ندارم، بچه هام هم طفلک ها نه خاله ای دارن، نه عمه (البته سه تا عمو دارن و یکی دایی). تو خانواده ی خودم بچه هام همبازی ندارن، چون برادرم هنوز ازدواج نکرده. خوشبختانه تو خانواده ی همسرم دو تا پسرعمو دارن، ولی خب ما دور هستیم و دوماه یک بار یا سه ماه یکبار اونم پنج شش روز فقط میتونیم سر بزنیم، ولی خب همینم خوبه شکر. همسرم هم طفلک چقققدر اذیت شد به خاطر مادرم، چون مامانم خیلی گریه و زاری میکرد، و این رو کیفیت زندگی من تأثیر داشت، خلاصه داغون شدم تا تونستم کمی توازن و تعادل برقرار کنم بین همسرم و خانواده خودم. خلاصه بهتون بگم به قدری به قدری تبعات بدی داره تعداد کم فرزندان که باورتون نمیشه، به خاطر مسایل مالی و غیره اجازه ندید این ظلم بزرگ به فرزندانتون بشه، باور کنید اگر دنیا دنیا رفاه مادی براشون فراهم کنید، هیییییچ وقت جای خواهر برادر و عمه و خاله و دایی و عمو رو براشون پر نمیکنه. واقعا دوست دارم ریز جزئیات مشکلاتم و بگم که درک کنید چققدر این مسئله مهمه ولی خب ده دوازده صفحه میشه، به خودتون و به بچه هاتون رحم کنید. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
الان همه گرفتار زندگی آپارتمان نشینی و صنعتی و ماشینی شدیم، خود بخود یسری از لذت های زندگی از بچمون دریغ شده( مثل حیاط بزرگ و خاک بازی و گل بازی و باغ و درخت و حوض و آب تنی و جوی آب و بازی با دخترو پسرهای خاله و عمه و عمو و دایی) خداییش دیگه لذت خواهر برادر های قد و نیم قد رو نگیریم از بچه هامون، باور کنید بچه های مهد و مدرسه و در و همسایه نمیتونن جای خواهر برادر خود آدمو بگیرن باور کنید. به بچه هاتون رحم کنید. در آخر یه نکته ای هم بگم که متآسفانه خودم دیر فهمیدم، اونم اینکه اگر والدینتون هنوز در سن باروری هستن و امکان باروری براشون وجود داره، تمام تلاشتون رو بکنید و تشویقشون کنید و حمایتشون کنید برا فرزندآوری... مادر من الان ۴۸ سالشونه، و خیلی دلش بچه میخواد، دکتر زنان هم رفته از متخصص های اعصاب و روان که به خاطر افسردگی ها ی آزاردهنده، داروهاشونو به صورت مداوم مصرف میکنه، مشورت گرفته و گفتن مانعی برا باروری نیست، حتی استخاره هم گرفت که بسیاااااار خوب آمد و گفتن اقدام کنید، ولی متآسفانه متأسفانه مادرم به خاطر افسردگی های پی در پی دیگه توان روانی و روحی پذیرفتن نوزاد و مسئولیتش رو نداره، با وجود اینکه دلش میخواد ولی خب نمی تونه. و من حسرت میخورم ای کاش ۸ سال پیش که مادرم هنوز ۴۰ ساله بودن و من در شرف ازدواج، اصرار و تشویق می‌کردم برا فرزند آوریشون و دو سه تا پشت هم میآوردن، ولی افسوس که دیر متوجه اهمیت موضوع شدم، ولی شماها اگر هنوز فرصت ها از دستتون نرفته تمام تلاشتون رو بکنید که خدای نکرده حسرت فرصت از دست رفته را خوردن بسییی سخت است و جانکاه. واااااقعا تبعات تک فرزندی و حتی دو فرزندی، اول دامن خود فرزند رو میگیره، واقعا ضربات روحی روانی بسیاری هم به اون فرزند و هم به خانوادش هم در آینده به همسرش و بدنبال اون به بچه هایش وارد میکنه، یعنی والدین بعضی وقت ها تدابیر اشتباهی که در تعداد فرزندان به کار میبرند در واقع باعث میشه ظلم های پلکانی به خود فرزند، به همسرشون، حتی به نوه هاشون وارد کنن. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما ✨که در راه حسینت، لشکری از خون من باشد 👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» «دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075